آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۵۱۲۱
۰۸:۱۱

۱۴۰۴/۰۹/۲۳
در گفت‌وگو با نوید شاهد قزوین مطرح شد

از خاکریز‌های فکه تا زندگی با رزم شیمیایی؛ روایت جانبازی که با ایمان از آتش گذر کرد

مردی از تبار ایمان و غیرت، از دیار نائین، که از کودکی با کار و تلاش بزرگ شد، در جوانی لباس ارتش به تن کرد و سال‌ها در میمک، فکه و تنگه ابوقریب از خاک وطن دفاع کرد و اکنون با وجود سال‌ها تحمل جراحات شیمیایی، همچنان با روحیه‌ای مقاوم و نگاهی سرشار از ایمان، زندگی خود را ادامه می‌دهد.


از خاکریز‌های فکه تا زندگی با رزم شیمیایی؛ روایت جانبازی که با ایمان از آتش تا امید گذر کرد

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، زندگی جانباز ۷۰ درصد سید «کمال موسی‌کاظمی»، روایت صبر و ایمان است. از دوران کودکی و فقر، تا روز‌های پر التهاب انقلاب و حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل؛ از روز‌های مجروحیت و درد، تا سال‌های بازنشستگی و ادامه زندگی در سایه یاد یاران شهید. گفت‌وگوی پیش‌رو، بخشی از خاطرات و ناگفته‌های زندگی اوست؛ خاطراتی که با سادگی و صداقت بیان شد، اما در دل خود عمقی از تاریخ و ایثار دارد.

نوید شاهد استان قزوین: لطفاً خودتان را برای مخاطبان ما معرفی بفرمایید.

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: اینجانب جانباز ۷۰ درصد سید کمال موسی‌کاظمی، فرزند سید حسین، متولد دهم دی‌ ماه سال ۱۳۳۴ در منطقه محمدیه نائین، استان اصفهان هستم. سال ۱۳۵۳ به استخدام ارتش درآمدم و از همان زمان مسیر زندگی‌ام با نظم، خدمت و ایثار گره خورد.

نوید شاهد استان قزوین: شغل پدرتان چه بود؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: پدرم کشاورز بود؛ مردی زحمت‌کش و مؤمن. زندگی ساده‌ای داشتیم، اما نان‌مان همیشه از زحمت و حلالی بود که پدر به خانه می‌آورد.

نوید شاهد استان قزوین: دوران کودکی‌تان چگونه گذشت؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: آن زمان پول و امکاناتی نبود. پدرم توان خرید اسباب‌بازی برای ما را نداشت، اما ما با خاک و گل، برای خودمان دنیایی ساخته بودیم. محمدیه شهری کوچک و گرمو مردمش صمیمی و سخت‌کوش بود. زبان محلی ما فارسی دری بود که ریشه‌هایی از لهجه‌های شمالی و تاتی داشت.

نوید شاهد استان قزوین: چند خواهر و برادر بودید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: پنج فرزند یک خواهر و چهار برادر بودیم؛ متأسفانه یکی از برادرانم چند سال پیش در تهران بر اثر تصادف از دنیا رفت. پدرم مرد بسیار سخت‌کوشی بود و با نان حلال فرزندانش را بزرگ کرد. هنوز هم به یادش می‌گویم: «مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد، وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد.»

از خاکریز‌های فکه تا زندگی با رزم شیمیایی؛ روایت جانبازی که با ایمان از آتش تا امید گذر کرد

نوید شاهد استان قزوین: از دوران مدرسه بگویید.

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: تا قبل از استخدام در ارتش در دبیرستان عطار نائین درس خواندم. هر روز مسیر محمدیه تا بازار نائین را پیاده یا با اتوبوس می‌رفتم. گاهی مسیر طولانی بود، اما انگیزه داشتیم. سطح درسم متوسط بود، اما همیشه منظم و کوشا بودم.

نوید شاهد استان قزوین: خاطره‌ای از دوران تحصیل دارید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: یک‌ بار زنگ مدرسه را زدم تا کلاس تعطیل شود! مدیر مدرسه متوجه شد و مرا تنبیه کرد. آن زمان معلمان سختگیر بودند، حتی برای شیطنت‌های کوچک با ترکه انار بچه‌ها را می‌زدند.

نوید شاهد استان قزوین: چطور وارد ارتش شدید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: در سال ۱۳۵۳ در کلاس آموزش درجه‌داری شرکت کردم و همان سال استخدام شدم. بعد از چند سال، دیپلم گرفتم و در سال ۱۳۶۳ وارد دانشگاه افسری شدم. ارتش برایم مثل خانه دوم بود. در سال‌های اولیه ماهی ۵۰۰ تومان حقوق می‌گرفتم، اما عشق خدمت داشتیم نه پول.

نوید شاهد استان قزوین: ازدواج‌تان چطور بود؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: در سال ۵۷ ازدواج کردم. همسرم فامیل‌مان بود و در تهران زندگی می‌کرد. آن زمان تجملات امروز نبود؛ صبح عقد کردیم و بعد از یک سال ازدواج‌مان انجام شد. من شیراز خدمت می‌کردم و همان‌جا ساکن شدیم.

نوید شاهد استان قزوین: زمان انقلاب، در ارتش چه وضعی داشتید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: مردم را دوست داشتیم و با آنها همدل بودیم. یادم هست در فلکه شهرداری شیراز، نیروی انتظامی تسلیم مردم شد. من هم به خاطر نوشتن شعار «مرگ بر شاه» ده روز زندانی شدم. می‌گفتند چرا شعار نوشتی، من هم گفتم من نگهبانم، دیوارنویس نیستم.

نوید شاهد استان قزوین: آغاز جنگ را چگونه تجربه کردید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: در سال ۶۴ همراه با گروهان سه نصر به منطقه میمک اعزام شدم. فاصله ما با عراقی‌ها گاهی فقط 30 متر بود. شب‌ها شام و ناهار را با هم می‌خوردیم تا در معرض دید دشمن نباشیم. در فکه، میمک و لشکر ۹۲ خدمت کردم.

نوید شاهد استان قزوین: از خاطرات جبهه بگویید.

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: جبهه پر از خاطره بود. یک شب یکی از سربازان گفت می‌خواهم توبه کنم. به ایشان، نماز یاد دادیم و چند روز بعد همان سرباز در حمله دشمن شهید شد؛ توبه‌اش را با خونش امضا کرد.

از خاکریز‌های فکه تا زندگی با رزم شیمیایی؛ روایت جانبازی که با ایمان از آتش تا امید گذر کرد

نوید شاهد استان قزوین: چند بار مجروح شدید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: دو بار شیمیایی شدم و یک بار موج انفجار مرا گرفت. بار اول در میمک و بار دوم در تنگه ابوقریب بود. بعد از سال ۷۰ اوضاع جسمی‌ام بدتر شد و از سال ۷۷ با ۷۰ درصد جانبازی از ارتش بازنشسته شدم.

نوید شاهد استان قزوین: خانواده‌تان در آن سال‌ها چه شرایطی داشتند؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: همسرم سنگ صبورم بود. در زلزله منجیل با سه فرزند تنها ماند، اما خم به ابرو نیاورد. وقتی خبر زلزله را شنیدم، شش روز طول کشید تا به منجیل برسم. درب خانه‌مان کنده شده بود، اما خانواده‌ام زنده بودند. آن لحظه خدا را شکر کردم.

نوید شاهد استان قزوین: درمان مجروحیت‌تان چطور بود؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: مدتی در بیمارستان دهخدا و بعد در بیمارستان پاسارگاد تهران بستری شدم. یادم هست دکتر احمدی‌نژاد، آن زمان پزشک دستگاه گوارش بود و عمل کولونوسکوپی روی من انجام داد. غده‌ای خوش‌خیم داشتم و آن را برداشتند.

نوید شاهد استان قزوین: از حال و هوای جبهه بیشتر بگویید.

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: حال و هوا روحانی بود. بچه‌ها با خلوص می‌جنگیدند. گاهی هفته‌ها حمام نمی‌رفتیم، اما دل‌مان آرام بود. در همان شرایط سخت، ایمان‌مان قوی‌تر بود.

نوید شاهد استان قزوین: بعد از جنگ، زندگی چطور گذشت؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: زندگی با سختی، اما با شکر گذشت. من بدون کمک همسرم نمی‌توانستم دوام بیاورم. هنوز هم می‌گویم همسرم در ثواب همه سال‌های سختی‌هایم، شریک است.

نوید شاهد استان قزوین: وضعیت جانبازان در جامعه امروز را چطور می‌بینید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: متأسفانه گاهی جانبازان فراموش می‌شوند. احترام ظاهری است، اما درک واقعی کمتر دیده می‌شود. من همیشه می‌گویم اگر کسی امروز در آرامش است، باید یاد کند از کسانی که سلامت‌شان را فدای این خاک کردند.

از خاکریز‌های فکه تا زندگی با رزم شیمیایی؛ روایت جانبازی که با ایمان از آتش تا امید گذر کرد

نوید شاهد استان قزوین: آیا در تفحص شهدا هم حضور داشتید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: بله، در سال ۶۷ در تنگه ابوقریب. پیکر شهدا را از دل خاک بیرون می‌آوردیم. بعضی‌ها بدون سر یا پا بودند، اما بوی عطرشان هنوز در یادم مانده است. ما فقط مأمور تفحص بودیم و پیکر‌ها را تحویل می‌دادیم.

نوید شاهد استان قزوین: از روز‌های بعد از قطعنامه یادتان هست؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: بله، خستگی در چهره‌ها بود، اما دل‌مان راضی بود. می‌دانستیم رسالت‌مان را انجام داده‌ایم. هنوز هم وقتی صدای اذان می‌شنوم، یاد آن شب‌ها می‌افتم که در سنگر‌ها نماز می‌خواندیم.

نوید شاهد استان قزوین: اکنون چه احساسی نسبت به آن روز‌ها دارید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: حسرت ندارم، فقط دلتنگی. آن روز‌ها همه چیز ساده‌ بود. ایمان، رفاقت در زندگی بود. امروز امکانات فراوان است، اما صفا کمتر است.

نوید شاهد استان قزوین: در پایان چه دعایی دارید؟

جانباز ۷۰ درصد موسی‌کاظمی: خدایا، به حق ابوالفضل‌العباس(ع) و موسی‌بن جعفر(ع)، به همه بیماران شفا بده. به من صبر عطا کن تا هیچ‌گاه ناشکری نکنم و اجرم از بین نرود.

ما رفتیم که ایران بماند

گفتنی است روایت زندگی سید کمال موسی‌کاظمی، تصویری روشن از ایمان، صبر و مقاومت است. مردی که از کودکی در مسیر تلاش و حلال‌خوری رشد کرد، در جوانی برای وطن جنگید و اکنون در آرامش، اما با زخم‌های جاودانه، به زندگی ادامه می‌دهد.

سخنانش یادآور روز‌هایی است که ایران پر بود از مردانی که بدون ادعا، برای خدا و وطن جان می‌دادند. امروز این جانباز بزرگوار می‌گوید: «ما رفتیم که ایران بماند؛ و تا وقتی یاد شهدا زنده است، ما هم زنده‌ایم.»

از خاکریز‌های فکه تا زندگی با رزم شیمیایی؛ روایت جانبازی که با ایمان از آتش تا امید گذر کرد


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه