آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۳۵۷۰
۱۳:۲۵

۱۴۰۴/۰۸/۰۷

سرباز مهربان شرهانی؛ از کارخانه کفش تا میدان شهادت

او که در هیاهوی انقلاب، صدایش به گوش می‌رسید و در دل کارگاههای کرج، عشق به امام و میهن را در سینه داشت، سرانجام در هجده سالگی، با سری خونین در شرهانی، به آرزوی دیرینه‌اش رسید. اینجا داستان زندگی کوتاه، اما پُرطنین شهید «علی اله‌یاری» است؛ رزمنده‌ای که همچون برادری مهربان در دل خانواده و جبهه می‌درخشید.


به گزارش نوید شاهد البرز؛ پنجم تیرماه ۱۳۴۳ در کرج، در خانه‌ای آکنده از ایمان و سادگی، پسری به دنیا آمد که نام «علی» را بر او نهادند. از همان کودکی، نجابت در چشمانش موج می‌زد. وقتی هفت ساله شد، قدم به دبستان گذاشت، اما درس تنها چهار سال از زندگی‌اش را همراهی کرد. چون خود را مسئول یاری پدر دید، کتاب و دفتر را کنار گذاشت و راهی کارخانه کفش‌سازی ملی شد تا دستانی که باید قلم به دست می‌گرفت، با چرخ‌دستگاه‌ها آشنا شود.
سرباز مهربان شرهانی؛ از کارخانه کفش تا میدان شهادت

در روزهای اوج انقلاب، علی نوجوان در هیاهوی تظاهرات و راهپیمایی‌ها گم می‌شد. فریاد «الله‌اکبر» او، پشت دیوارهای بلند کارخانه هم شنیده می‌شد. پس از پیروزی انقلاب، بی‌درنگ به بسیج پیوست و با تمام وجود، در تبلیغ آرمان‌های امام خمینی (ره) کوشید.

هجده ساله که شد، لباس سربازی را به تن کرد؛ نه به عنوان یک اجبار، که به عنوان فریضه‌ای الهی. آموزش‌ها که پایان یافت، خود را به جبهه‌های نور رساند؛ به منطقه‌ای به نام «شرهانی». او که همیشه بی‌قرار بود، حالا در خط مقدم، آرام گرفته بود.

علی در جبهه نیز همان پسر مهربان کرج بود. یک روز مادرش متوجه شد کاپشن نوایش را که صبح پوشیده بود، ندارد. با اصرار پرسید و علی با لبخندی گفت: «دادم به دوستم، او بیشتر لازمش داشت.» این روحیه برادری و ایثار، تا آخرین لحظات با او ماند.

در هجدهم آذر ۱۳۶۲، تیری به سرش اصابت کرد. همان‌گونه که همیشه می‌خواست، با فرقی شکافته و سری خونین، به ملاقات معبود شتافت و در آستان امام‌زاده محمد (ع) آرام گرفت.

او که در کودکی، درس را برای کمک به پدر رها کرد، در جوانی، جان را برای یاری میهن بخشید؛ شهیدی که پنج ماه حضورش در جبهه، قصه‌ای شد از عشق بی‌پایان.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه