آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۳۱۳۷
۰۹:۳۱

۱۴۰۴/۰۸/۰۳

وصال در نخلستان؛ آخرین شب نبرد یک‌تنه سعید

"اگر برگشتم که هیچ... اگر برنگشتم، دیدارمان در قیامت!" این آخرین سخن سعید نوزده‌ساله به مادرش بود، پیش از آنکه در نخلستان‌های ذوالفقاری، یک‌تنه با پنجاه سرباز دشمن بجنگد و شربت شهادت بنوشد.


به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید سعید آخوندی، متولد ۱۳۳۹ کرج، از نوجوانی در راه انقلاب اسلامی ایستادگی کرد. او که بارها توسط ساواک دستگیر و شکنجه شد، پس از پیروزی انقلاب از اولین پاسداران سپاه کرج بود. این رزمنده شجاع در عملیات‌های مختلف از جمله کردستان حضور یافت و سرانجام در ۱۰ آبان ۱۳۵۹، در نوزده‌سالگی، در محله ذوالفقاری آبادان به شهادت رسید.

وصال در نخلستان؛ آخرین شب نبرد تک‌تنه سعید

آن شب، خوابم نمی‌برد. همیشه تا سعید از سپاه برنمی‌گشت، چشم بر در می‌داشتم. اما آن شب، برخلاف همیشه، ساعت ده نیامد. نیمه‌شب، حدود ساعت یک، ناگهان از خواب پریدم. اتاقش را رفتم. تخت خالی بود. لباس‌هایش نبود. ساک بارش نبود. دلم فرو ریخت. گفتم: "رفته... خدایا، پشت و پناهش باش."

هفته‌ای گذشت و خبری نبود. تا اینکه بچه‌های جبهه خبر آوردند. تعریف می‌کردند که سعید، یک‌تنه، تمام شب را جنگیده بود. گفته بود پنجاه نفر از لشکر صدام را به درک واصل کرده. وقتی برمی‌گشته، با افتخار به دوستانش گفته بود: "انتقام سبحانی (فرمانده شهید شده‌شان) را گرفتم. حالا اگر شهید شدم، هیچ حرفی ندارم."

اما از پشت خنجر خورد. تیری به خنجرش خورد و آن پسر نوزده‌ساله‌ی من، در نخلستان‌های ذوالفقاری آبادان ماند. دشمن، جنازه را رها نکرد. پدرش تلفن را قطع کرد تا مبادا خبر را بشنوم. برادرش مسعود گفته بود: "اگر جنازه سعید یک‌سال هم پیدا نشد، نباید به مادر بگوییم. او که از مرگ دخترمون هنوز دلشکسته..."

چهل‌وهشت ساعت بعد، معجزه‌ای رخ داد. زنگ زدند و گفتند جنازه را، از آن سوی پل پیدا کرده‌اند و به کرج آورده‌اند.

وقتی او را در سردخانه دیدم، هنوز چهره‌اش پر از صلح و آرامش بود. پسرم، در نوزده‌سالگی، به آرزوی دیرینه‌اش رسیده بود. او که از پانزده‌سالگی بر بام خانه تکبیر سر می‌داد و دیوارهای زندان قزل‌حصار را با شعارهای انقلابی آذین می‌بست، حالا در بهشت، با شهدا همنشین شده بود.

این خاطره، پس از بیست سال، هنوز در ذهن من، مادرش، زنده است. 

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه