روایتی مادرانه از شهید محمدحسین محمدخانی؛ عمار خستگیناپذیر جبهه مقاومت

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، در دیدار اعضای هیئت انصارالقائم (عج) صبح روز یکشنبه 27 مهرماه با خانواده شهید محمدحسین محمدخانی، مادر این شهید والامقام درباره خاطرات و لحظات پرشور زندگی تنها پسرش گفت: محمدحسین تنها فرزند پسرم بود که در نهم تیرماه سال ۱۳۶۴ به دنیا آمد. خانواده ما از همان دوران پیش از انقلاب با جهاد و شهادت بیگانه نبود. دایی و عموی پدر محمد حسین هم شهید شده بودند. ما او را از کودکی با فضای مذهبی آشنا کردیم؛ کلاس قرآن، بسیج، هیئت و نماز جماعت بخشی از زندگی روزمرهاش بود. همیشه همراه ما در تشییع پیکر شهدا شرکت میکرد. شاید همان حضورها آیندهاش را رقم زد.
مادر شهید ادامه داد: محمدحسین تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شاهد میلاد نور منطقه ۹ و دوران راهنمایی را در مدرسه نمونه دولتی اسوه گذراند،از همانجا بهطور طبیعی وارد سپاه شد. ۲ سال پایانی تحصیل محمد حسین تمام نشده بود که مدرسه منحل شد جای دیگری ادامه تحصیل داد کنکور شرکت کرد و در رشته مهندسی عمران دانشگاه آزاد یزد پذیرفته شد، اما دلش با کارهای فرهنگی و جهادی بود. از نوجوانی عاشق اردوهای جهادی (مخصوصا در بشاگرد و قلع گنج کرمان) و اردوهای راهیان نور که( اوایل به عنوان زائر بعد راوی و سپسبهعنوانتفحصگر شهدا)حضور داشت. محمدحسین همیشه میگفت: داشتن چند شغل در شهر مهم نیست؛ باید بیل دست بگیریم و به مردم محروم کمک کنیم. شاید جهادی شده باشد و ما مورد عنایت حضرت حق قرار بگیریم.
وی افزود: فرزندم نسبت به شهدا دلبستگی خاصی داشت. در سال ۱۳۸۸ به خاطر موجی که در کشور به راه افتاده بود و بعضی اساتید و دانشحویان اجازه خاکسپاری شهدا را در دانشگاه نمیدادند به همت او، پیکر هشت شهید گمنام در دانشگاه سراسری یزد به خاک سپرده شد که یکی از شهدا را خود به خاک سپرد و بعد ها در سنگ مزار شهید مینویسند که به دست شهید محمد حسین محمد خانی حاج عمار به خاک سپرده شد .یادوارههای بزرگی در دانشگاه برای شهدا برگزار می کرد. حضرت آقا دستخط نوشتند و از برگزار کنندگان یادواره تقدیر کردند.
مادر شهید محمدخانی همچنین با اشاره به دیگر فعالیتهای این شهید گرانقدر گفت: در ماجرای توفان شن طبس که تنها شهید فرمانده سپاه یزد شهید منتظر قائم به شهادت میرسند؛ محمد حسین همیشه دوست داشت بزرگداشتی برای ایشان در طبس بگیرد علی رغم مخالفت ها توانست یادوارهای را با عنوان «طرح انتقام ابابیل» برگزار کند .در یزد خانهای اجارهای گرفته بودیم که پاتوق بچههای بسیج و هیئت بود و با چند دانشجو بنای هیئت علمدار حسین را گذاشت که یکی از هیات بزرگ شهر یزد است.از نظر مالی کمبودی نداشت، اما سادهزیست بود. وقتی برای خواستگاری رفت، به همسرش گفت: من دنبال زندگی روزمره نیستم، هدفم خدمت به مردم مظلوم در هر جای دنیا است.
وی گفت: محمدحسین دو فرزند داشت؛ نخستین پسرش در ۵۰ روزگی از دنیا رفت و دومین فرزندش هنوز نه ماهه بود که پدرش به شهادت رسید.او در مأموریتهای متعددی شرکت کرد. چند مرحله اول مأموریتش خیلی کوتاه بود، حدودا کم تر از دوماه. اما مرحله آخرش خیلی طولانی شد... ۹۸ روز در خط مقدم بود. خیلی بیتاب شده بودیم. بعد ها فهمیدیم به او مسئولیت فرماندهی تیپ سیدالشهدا را داده بودند. نام جهادیاش «عمار» بود؛ لقبی که بعد از سخنان رهبر انقلاب در سال ۱۳۸۸ گفتند «این عمار» برای خودش برگزید.

مادرشهید محمدخانی افزود: زمانی که حاج قاسم آمد تا خبر شهادتش را بدهد، گفت: من عمار را مثل پسرم دوست داشتم. عمار این روزها خیلی خسته بود. هرجا گرهای در کار بود، به عمار و یگانش متوسل میشدیم. در مستند «قرار روز شانزدهم» همه این روایتها، از جمله سخنان حاج قاسم، ثبت شده است. حاج قاسم دربارهاش نوشت: اگر خاک پای عمار باشم، افتخار میکنم.
مادر شهید تشریح کرد: از حاج قاسم خواستم نحوه شهادت محمد حسین را بگوید:حاج قاسم با همان دست جانبازیشان به پیشانی خود اشاره کردند و گفتند ترکش به سرش اصابت کرد. فکر کردم صورتشان آسیب دیده و با ترکش از هم پاشیده اما بعدا متوجه شدم ترکش کوچکی به پشت سرشان اصابت کرده است و منجر به شهادتشان شده است.
خبرنگار: مائده قلی زاده
انتهای پیام/