آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۲۷۶۶
۱۱:۱۵

۱۴۰۴/۰۷/۲۷

از انفجار تا درمان؛ خاطره جانباز «علی ملک‌محمدی»

جانباز ۷۰ درصد «علی ملک‌محمدی»، آخرین روز‌های خدمت سربازی‌اش در منطقه مهاباد با انفجار مین دست‌ساز مجروح شد. وی در این حادثه چشم و دستش آسیب دید و بعد از مراحل درمان در ایران و خارج از کشور، اکنون سالم و امیدوار، خاطرات آن روز‌ها را بازگو می‌کند.


از انفجار تا درمان؛ خاطره جانباز «علی ملک‌محمدی»

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز ۷۰ درصد «علی ملک‌محمدی»، روایت می‌کند: وقتی در گروهان رزمی اردکان خدمت می‌کردم، بعد از چند مأموریت در منطقه مهاباد، به تیپ مهاباد که مهندس رزمی نداشت، پیوستم. آخرین روز سال ۱۳۶۱ بود و فقط چهار روز به پایان خدمت سربازیم مانده بود.

ما مأموریت داشتیم که در منطقه کهریز، بین جاده ارومیه و مهاباد، میدان مین‌گذاری و جمع‌آوری مین‌های اطراف پایگاه را انجام دهیم. صبح، در حال پاکسازی منطقه بودیم که جسمی شبیه دینامیت یا دبه پلاستیکی دیدم. جلو رفتم تا بررسی کنم. داخل آن، بمب دست‌سازی بود که از دو ناحیه مسلح شده بود.

اولی را خنثی کردم و سراغ دومی رفتم. دورش را خالی می‌کردم تا به زیر دبه برسم که نوک سرنیزه‌ام به آن خورد و ناگهان عمل کرد. کنارم دو نفر مهندس و دو سرباز پیاده بودند. با انفجار، من به زمین افتادم. صورتم و دستم سوخت و چشمم هم ترکش خورد. بیهوش شدم، اما موج انفجار باعث شد حافظه‌ام موقتاً از بین برود.

وقتی در پایگاه صدای انفجار را شنیدند، یک تویوتا فرستادند و من را سوار کردند. در ماشین صدای یکی از دوستان اصفهانیم را شنیدم که عضو انجمن اسلامی بود. می‌گفت اجازه بدهید من همراهش بروم، اما اجازه نمی‌دادند. من فریاد زدم که بگذار بیاید. آمد و گفت: علی جان ناراحت نباش، من همراهت هستم.

هوای کردستان سرد بود. سرما به صورتم می‌خورد و می‌سوخت. به دوستم گفتم صورتم می‌سوزد. پیراهنش را درآورد و روی صورتم گذاشت و گفت: الان می‌رسیم، تحمل کن. وقتی رسیدیم، در بیمارستان صحرایی صورتم را شستند و بخیه زدند. بعد من را به بیمارستان ارتش ارومیه بردند، اما پذیرش نکردند. در نهایت، به بیمارستان شهید مطهری منتقل شدم.

هشت روز گذشته بود که به خانواده‌ام خبر دادند. پدر و مادرم آمدند. چشمانم بسته بود. با رضایت شخصی من را به تهران آوردند. می‌خواستیم به بیمارستان فارابی برویم، ولی یکی از همراهانم بیمارستان ارتش را معرفی کرد. مدتی آنجا بستری شدم.

بعد از مدتی با راهنمایی پزشکم برای درمان چشم‌هایم به اسپانیا رفتم و آنجا عمل جراحی انجام شد. بعد از بازگشت به ایران، حدود یک سال بعد برای درمان به آلمان رفتم و عمل دیگری انجام دادم. اکنون خدا را شکر حالم بهتر است. هر چند آثار سوختگی و جراحت هنوز باقی است، اما به لطف خدا زنده‌ام و از اینکه توانستم برای کشورم خدمتی انجام دهم، احساس آرامش می‌کنم.

از انفجار تا درمان؛ خاطره جانباز «علی ملک‌محمدی»


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه