آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۲۳۲۰
۱۲:۳۵

۱۴۰۴/۰۷/۲۱
انتشار خاطره‌ای از شهید «علی اکبر سهرابیان» به مناسبت سالروز شهادتش

خودش را یک بسیجی می‌دانست

رمضان جرجانی همرزم شهید «علی اکبر سهرابیان» نقل می‌کند: علی اکبر باوقار، مظلوم و با محبت بود. اگر تا صبح کنارش می‌نشستم، سمت خود را بروز نمی‌داد. او هیچ وقت از مسئولیتش در جبهه سخن نمی‌گفت و خودش را یک بسیجی می‌دانست.


به گزارش نوید شاهد گلستان، شهید «علی اکبر سهرابیان»، دوم خرداد ماه ۱۳۴۲، در روستای سرخنکلاته از توابع شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش حیدر، کشاورز بود و مادرش معصومه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیستم مهر ماه ۱۳۶۵، با سمت جانشین فرمانده گردان صاحب الزمان در هورالعظیم بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای سرخنکلاته واقع است.

خودش را یک بسیجی می‌دانست


رمضان جرجانی همرزم شهید «علی اکبر سهرابیان» نقل می‌کند: سردار شهید «علی اکبر سهرابیان»، از سربازان امام زمان (عج) بود. ایشان با وجود سن کم و سواد اندکی که داشت، فرمانده گردانی شد که توانست به بهترین نحو نیروهایش را هدایت کند. داشتن چنین فرماندهیانی کارآمد در سطح بین المللی بی نظیر بود. فرماندهانی از خانواده‌های قشر ضعیف در میادین جنگ ظهور کردند که با ابنکار عمل شان افتخار آفریدند. آن‌ها زمینی نبودند و به اینجا تعلق نداشتند، ماورایی بودند و رفتار و سکنات شان معمولی نبود. 
پیش از عملیات والفجر ۸، اولین بار ایشان را در هفت تپه دیدم. آن موقع من در یگان دریایی بودم و ایشان در یگان رزمی. مأموریت داشتیم که به گردان صاحب الزمان (عج) ملحق شویم.
نیرو‌ها در مقر رزمایشی سازماندهی شدند. هفت الی هشت قایق مأمور شدیم که برای مانور به هور برویم. فرمانده گردان صاحب الزمان (عج)، آقای برمکی کردکلایی بود. آنجا بود که فهمیدم همشهری‌ام جانشین فرمانه گردان صاحب الزمان (عج) شده است. ابتدا باورم نمی‌شد. 
علی اکبر باوقار، مظلوم و با محبت بود. اگر تا صبح کنارش می‌نشستم، سمت خود را بروز نمی‌داد. او هیچ وقت از مسئولیتش در جبهه سخن نمی‌گفت و خودش را یک بسیجی می‌دانست. همیشه خودش را با قرآن تسکین می‌داد و حالات عرفانی خاصی داشت. هوای هور خیلی گرم و شرجی بود و وقتی که ما به عنوان مهمان در کانتینری خدمت ایشان رسیدیم، با گشاده رویی کنارمان نشست و با کمپوت و بیسکوئیت از ما پذیرایی کرد. وقتی بچه‌ها درخواست کمپوت دیگری کردند، ایشان فرمودند که سهم بچه‌های گردان است و امتناع کردند. در تقسیم جیره غذایی سخت نظارت داشتند و آن را حق بچه‌های گردان دانسته و سهمیه آنان را حفظ می‌نمودند.
در هورالهویزه حدودا سی نفر از بچه‌های گرگان در گروهان مقداد بودیم و من به عنوان سرگروه، سکان دار فرماندهی گردان انصار بودم. ما از تیپ فرماندهی سردار شهید حاج حسین بصیر مأموریت داشتیم به گردان صاحب الزمان (عج) ملحق شویم. 
یکی دیگر از همشهری هایم، شهید محمد ابراهیم تازیک، هم در آن منطقه سکان دار بود. ما با قایق‌های تندرو که در اختیار داشتیم، از لا به لای نیزار‌های هور منطقه را شناسایی و نیرو‌ها را جا به جا کردیم.
هور، منطقه آب گرفته زیبا و آرام با نیزار‌هایی بلند بود که عمق آن تا چندین متر می‌رسید. آبراهه‌های داخل نیزار‌ها توسط نیرو‌های خودی و یا دشمن ایجاد شده بود تا قابلیت تردد قایق در هور وجود داشته باشد. قایق‌ها آب هور را می‌شکافتند و به نیرو‌ها تدارکات و مهمات می‌رساندند. گاهی مجروحین یا شهدا را با قایق به عقب می‌بردیم. 
علی اکبر، جوانی ساده و خاکی بود. شبی در هوای شرجی هور از در شوخی وارد شدیم و او را داخل آب انداختیم، ایشان فقط می‌خندید و هیچ اعتراضی نمی‌کرد. در تمام مدت سرکشی به کمین ها، جدی و مسئولانه عمل می‌کرد. فرماندهی در نیزار کار بسیار سختی بود. تردد در آبراهه‌های یک طرفه مدام توسط بی سیم‌های مخابراتی مدیریت می‌شد و با وجود آبراهه‌های زیادی که در هور وجود داشت، هیچ گاه سنگر کمین را گم نمی‌کردیم. عموما سنگر‌ها را بر سر چهارا راه‌های آبی می‌ساختند که محل قرارگاه نیرو‌ها یا سوخت گیری قایق‌ها و دیده بان بود.
سنگر‌ها معروف به آکاسیو در نیزار‌های هور ساخته شده بود که قابلیت حرکت داشتند. این سنگر‌ها را با طناب یا سیم بکسل از روی آب تا سطح زمین در زیر آب وصل کرده بودند، اتفاق افتاده بود که گشتی‌های غواص ارتش بعثی زیر آبی می‌آمدند و طناب یا سیم را بریده و سنگر را به سمت خودشان می‌کشیدند. گاه نیز تصادف قایق‌ها در آبراهه‌های تنگ و باریک اتفاق می‌افتاد.
شرایط هور، فرماندهی جسور می‌طلبید. جا بجایی نیرو‌ها هم با ما بود و من یک سری از نیرو‌ها را به عقب برده بودم.
به علت بیمای‌ای که برایم پیش آمد، مدتی در بهداری بستری شدم. وقتی برگشتم سراغ سهرابیان را گرفتم و در نهایت تأسف شنیدم که مقر فرماندهی ایشان شناسایی و خمپاره باران شده و ترکش خمپاره به سر شهید سهرابیان اصابت کرده و به شهادت رسیده بود. خبر شهادت ایشان برایم بسیار ناگوار بود با وجود چنین مردانی، تزلزلی در گردان نبود، اما پر کردن جای آنان بسیار سخت بود.
سردار سهرابیان متواضعانه و خالصانه در راه خدا جهاد کرد و عاشقانه و خالصانه به لقاء الله پیوست.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه