آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۱۷۹۷
۱۲:۱۲

۱۴۰۴/۰۷/۱۳

اگر شهید شدم، این دو دست لباسم را تحویل سپاه بده

همسر شهید «نادعلی رضایی» می‌گوید: یک روز به من گفت: «اگر شهید شدم، این دو دست لباسم را تحویل سپاه بده تا حقی از بیت المال، به گردن من نماند.»


به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «نادعلی رضایی» به سال ۱۳۳۷، در یک خانواده متعهد و مذهبی، در یکی از روستا‌های شهرستان جویبار بدنیا آمد و در سن هفت سالگی پای در راه مدرسه گذاشت و تحصیلات ابتدایی را در جویبار با موفقیت به پایان رساند.

اگر شهید شدم، این دو دست لباسم را تحویل سپاه بده

ایشان سپس بدلیل تحصیلات به قائمشهر رفته، در مقطع متوسطه ثبت نام و تا پایان دوره متوسطه و دیپلم، امتیاز‌های تحصیلی ارزنده‌ای کسب نمود و گرایش وعلاقه فراوان به قرآن و علوم دینی داشت بطوری که انس با قرآن در رفتار و کردارش نمایان بود.

او با اوج گیری انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام (ره) با شور و اشتیاق فراوان با روش‌های گوناگون به مبارزه با رژیم منحوس پهلوی می‌پرداخت و با حضور در محافل مذهبی و سیاسی در راستای پیروزی ملت مسلمان ایران گام برمی داشت.

سردار شهید «نادعلی رضایی» هنگامی که خورشید انقلاب اسلامی طلوع کرده بود، در حراست و پایداری از دست آورده‌های آن کوشا بود و به همین جهت در آغاز تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زمره سبزپوشان عاشق قرار گرفت. ایشان با آغاز غائله جنگل توسط منافقین کوردل در جنگل‌های آمل، قادیکلا و برنجستانک به مبارزه مستمر با آنان پرداخت و با تلاش شبانه روزی، خود را وقف انقلاب و آرمان‌های آن نمود و با شروع تحرکات ضد انقلاب در کردستان داوطلبانه به این استان اعزام شده، به مبارزه علیه گروه‌های ضد انقلاب پرداخت و در پاکسازی شهر‌های کردستان ایثارگرانه ایفای نقش نمود.

او در سال‌های هجوم وحشیانه رژیم بعثی عراق به میهن اسلامی و مظلوم ایران در عملیات‌های مکرر حضور داشته که حماسه‌های مکررش هنوز در خاطر همسنگرانش می‌درخشد و در این راه بار‌ها مجروح شد، اما هیچ گاه دست از جنگ با دشمن برنداشت.

سردار شهید «نادعلی رضایی» در حالی که مسؤلیت محور اسلام دشت مریوان را بر عهده داشت، در یک گشت ضربت در تاریخ ۲۹ مرداد ۶۵ توسط کومله‌های کافر دستگیر و روز‌هایی در اسارت آنان بسر برده و پس از تحمل شکنجه‌های روحی و جسمی فراوان و عدم تسلیم در مقابل خواسته‌های شوم آنان در تاریخ ۱۱ شهریور ۶۵ به آرزوی دیرینه اش شهادت در راه خدا رسید.

چند خاطره‌ای از همسر شهید «حسین علی مهرزادی»

یک دست لباس بادگیر و یک دست لباس سبز سپاه درخانه داشت. من خیلی این دو دست لباسش را دوست داشتم. هر وقت با این لباس او را می‌دیدم، افتخار می‌کردم. یک روز به من گفت: «اگر شهید شدم، این دو دست لباسم را تحویل سپاه بده تا حقی از بیت المال، به گردن من نماند.»

من قانع نمی‌شدم و می‌گفتم: «این لباس‌ها تنها یادگار‌های توست و من می‌خواهم آن‌ها را پیش خودم نگه دارم.» هر چقدر اصرار کرد نتوانست مرا راضی کند. به ناچار وقتی دید قانع نمی‌شوم، گفت: «بادگیرم را تحویل سپاه بده، اما لباس سبز را فقط با اجازه‌ی فرماندهی سپاه جویبار می‌توانی پیش خودت نگه داری.»

قبل از شهادتش به اسارت درآمد. روز‌های آخر اسارتش در آخرین نامه‌ای که از اردوگاه برایمان نوشت هم، بار دیگر به همین موضوع اشاره کرد و بر آن تأکید کرد. دو روز بعد از این نامه به شهادت رسید و جنازه اش به ما تحویل داده شد. حالا بعد از سال‌ها من ماندم و یک لباس.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه