آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۰۸۱۰
۱۳:۰۹

۱۴۰۴/۰۷/۰۲
همرزم شهید جمال ابراهیم پور:

تلاوت قرآن؛ آخرین خوابی که شهید دیده بود

«محمد بخشی» همرزم شهید «جمال ابراهیم‌پور» و از آزادگان سرافراز شهرستان جویبار گفت: جمال چند شب پیش از شهادتش گفت؛ خواب دیدم مرده‌ام و در کوچه خانه‌مان در جویبار برایم قرآن پخش می‌کنند.


به گزارش نوید شاهد مازندران، «محمد بخشی» همرزم شهید «جمال ابراهیم‌پور» و از آزادگان سرافراز شهرستان جویبار، درباره روز‌های حضور در جبهه و اسارت خود و همرزمش گفت: در سال ۱۳۶۵، به خدمت مقدس سربازی رفتم و در یگان ۵۸ تکاور ذوالفقار در منطقه سومار مشغول به خدمت شدم. پیش از اعزام به سومار، مدتی در لشکر ۲۳ نوهد در سردشت بودیم. همان‌جا بود که دشمن حمله شیمیایی انجام داد. پس از بازگشت به سومار، یک سال در آن منطقه حضور داشتیم تا اینکه در عملیات ۳۱ تیرماه ۱۳۶۷ به اسارت درآمدم.

تلاوت قرآن آخرین خوابی که شهید دیده بود

قبل از پایان خدمتم اسیر شدیم

وی اظهار کرد: ۲۸ ماه تمام در جبهه خدمت کرده بودم. درست در همان روز‌های پایانی خدمت، یک هفته مرخصی پایان خدمت گرفتم و ازدواج کردم. پس از بازگشت برای تسویه‌حساب، دیگر فرصت نیافتم؛ چراکه به دست نیرو‌های عراقی افتادم و اسیر شدم.

بخشی افزود: شهید «جمال ابراهیم‌پور» را پیش از جنگ می‌شناختم. او اهل جویبار بود و نسبتی فامیلی با هم داشتیم. پایش مجروح شده بود اما با همان وضعیت دوباره به منطقه بازگشت. روزی که به اسارت درآمدم، وقتی چشم‌هایمان را بسته بودند، ناگهان صدای جمال را شنیدم. فهمیدم او هم کنارم است. ما را به بعقوبه عراق بردند. من در یگان تکاور ذوالفقار بودم و او در یگان هوابرد خدمت می‌کرد. در مرخصی‌ها و حتی در منطقه بار‌ها با هم بودیم. شش ماه در سردشت و سپس در سومار، چه در پست نگهبانی و چه در عملیات‌ها، همراه بودیم.

شهادت جمال به دلیل ضرب و شتم عراقی‌ها

وی ادامه داد: در عملیات ۳۱ تیرماه ۶۷ من به‌عنوان دیده‌بان حضور داشتم. وقتی متوجه شدم عملیات در جریان است، به نیرو‌های خودی خبر دادم. فرمانده دستور عقب‌نشینی داد، اما نیرو‌های عراقی ما را به محاصره انداخته بودند. همه به سمت منطقه‌ای به نام تپه آنتن حرکت کردیم. همان لحظه هواپیمای عراقی‌ها نفرات ما را با موشک هدف قرار داد. شب‌هنگام به داخل نیزار پناه بردیم. ستاره‌ای در آسمان دیدیم و دانستیم کاملاً در محاصره افتاده‌ایم. جمال با پای زخمی به‌سختی حرکت می‌کرد، اما به او گفتم باید راه برویم. تا طلوع خورشید همراه هم قدم زدیم، ولی صبح روز بعد عراقی‌ها ما را محاصره کردند. نتوانستیم پیکر شهدا را بازگردانیم. با زحمت زیاد جمال را با خود آوردیم، اما دشمن با رگبار مسلسل ما را در تله انداخته بود.

این آزاده هشت سال دفاع مقدس تصریح کرد: پس از اسارت، ما را به اردوگاه بردند. در آسایشگاه عراقی‌ها، پانزده ماه با جمال هم‌بند بودم. دوستان دیگری از مازندران هم در کنارمان بودند؛ خیرالله غفاری، مجیدی، رستم‌نژاد و محمد واحدی. بعد‌ها ما را به تکریت منتقل کردند. مدتی طولانی در اتاقی محبوس بودیم، بدون آب و غذا. تنها پس از دو هفته یک قطره آب به ما دادند.

وی افزود: جمال در همان روز‌ها حال خوبی نداشت. بر اثر ضرب و شتم‌های پیاپی به‌شدت زخمی شده بود. یکی از عراقی‌ها با کابل آهنی به قفسه سینه‌اش زده بود و نفس کشیدن برای او دشوار شده بود. بیماری‌اش روزبه‌روز شدت می‌گرفت. یک شب به من گفت: «محمد! من می‌میرم.» وقتی علت را پرسیدم، گفت: «خواب دیدم در کوچه سینمای جویبار صدای قرآن می‌آید. تعجب کردم چرا صدای قرآن از آنجا بلند است.» از آن پس دیگر به‌شدت خون بالا می‌آورد و حالش وخیم‌تر شد.

بخشی گفت: ما بیشتر آب و غذای اندک خود را به او می‌دادیم تا زنده بماند. اما عراقی‌ها اجازه نمی‌دادند او را به درمانگاه ببرند. در آخرین روزها، وقتی حالش به‌کلی خراب شد، از او خواستم اگر خواسته‌ای دارد بگوید. فقط لبخندی ملیح زد و سرش را روی زمین گذاشت. به سختی او را به بهداری رساندیم و سپس به بغداد منتقل شد. چند روز بعد یکی از افسران عراقی مرا صدا زد و گفت نام رفیقت را بگو. وقتی گفتم جمال ابراهیم‌پور، گفت: رفیقت شهید شد.

تنها یادگاری اش را به پدرش دادم

وی یادآور شد: در آسایشگاه مراسم ساده‌ای برایش گرفتیم. یک شلوار داشت که یک وجب خون روی آن بود. می‌خواستم خونش را بشویم، اما نکردم. آن شلوار را تا پایان اسارتم نزد خود نگه داشتم و وقتی در سال ۱۳۶۹، آزاد شدم، آن را به پدر و مادرش تحویل دادم.

بخشی بیان کرد: شهید «جمال ابراهیم‌پور» پیش از شهادت به من وصیت کرده بود مراقب برادرش عباس باشم؛ برادری که خیلی دوستش داشت. هنوز هم هر بار عباس را می‌بینم، یاد جمال در دلم زنده می‌شود. وقتی پیکر شهدا به کشور بازگشت، پدرش از من خواست همراهش بروم تا تشخیص بدهم آیا پسرش در میان آنان است یا نه. در نهایت پیکر پاکش در گلزار شهدای ملامجدالدین ساری به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه