آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۹۷۲۸
۱۲:۰۰

۱۴۰۴/۰۶/۱۷
مادر شهید «جابر کامرانی»:

تنها آرزویم دیدن لبخند پسرم در خواب است

مادر شهید «جابر کامرانی» از شهدای حمله رژیم غاصب اسراییل به کشور تنها آرزویش را دیدن لبخند پسرش در خواب بیان کرد و گفت: رضایت پسرم و خوب بودن حال او برای من اولویت بود همانطور که خانواده برای او در اولویت قرار داشت امروز اگر بدانم حالش خوب است و راضی است آرام می‌گیرد.


به گزارش نوید شاهد مازندران، مادر شهید «جابر کامرانی» با یادآوری دوران کودکی فرزندش گفت: از همان زمان تولد آرام و مظلوم بود و برخلاف دیگر بچه‌ها کمتر گریه می‌کرد. دوران تحصیلش را در مدرسه امام رضای آمل و سپس مدرسه شهید حیدری گذراند. یک روز مدیر مدرسه به او گفت برو ارتش، و همین جمله مسیر زندگی‌اش را تغییر داد.

تنها آرزویم دیدن لبخند پسرم در خواب است

وی افزود: جابر ارتش را دوست داشت. در نوشهر امتحان داد و پس از قبولی، خدمتش را آغاز کرد. چهار سال در تهران، چهار سال در بندرعباس، سپس مدتی در بابلسر و در نهایت یک سال هم در فردوی قم خدمت کرد.

به همه توصیه می‌کرد از خطا‌ها و اشتباهات هم بگذرید

مادر شهید با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی او اظهار کرد: پسرم به خانواده وابسته بود و ازدواج نکرد، چون همه زندگی‌اش ما بودیم. عبادت، روزه و اخلاق نیکش باعث شده بود همه فامیل او را دوست داشته باشند. رابطه نزدیکی با خواهرش داشت و مدام توصیه می‌کرد که از خطا‌های دیگران بگذریم تا خدا هم از ما بگذرد.

او درباره لحظه شهادت فرزندش گفت: صبح زود وقتی خبر حمله دشمن را شنیدم، با هر سه خط تلفنش تماس گرفتم، اما خاموش بود. ساعتی بعد کسی تماس گرفت و گفت پسرت تصادف کرده و در کماست. اما در واقع او همان زمان به شهادت رسیده بود. چون برخی اعضای خانواده نظامی بودند، اجازه یافتند برای شناسایی به بیمارستان بروند. سه روز بعد پیکرش را به آمل آوردند و مراسم تشییع باشکوهی برگزار شد.

مادر شهید ادامه داد: جابر تنها امید و آرزوی من بود. بار‌ها به من می‌گفت اگر روزی شهید شدم، نگرانم که تو چطور داغم را تحمل کنی. این حرف‌ها را دو ماه آخر مدام تکرار می‌کرد. حالا همه به من می‌گویند آرام باش تا او را در خواب ببینی، من هم آرامشم را برای همین نگه می‌دارم. فقط می‌خواهم بدانم در دنیای دیگر خوشحال است.

شهید ارتشی که حافظ ۵ جز قرآن بود

وی با اشاره به روحیه معنوی فرزندش گفت: به مکه رفت و از همان‌جا عهد کرد که قرآن را حفظ کند. پنج جزء را از حفظ خواند و مدتی بود دوباره شروع کرده بود که شهادت نصیبش شد. حتی برای همسر آینده‌اش از مکه سوغاتی خریده بود.

مادر شهید در پایان خاطرنشان کرد: همیشه شوخی می‌کرد و می‌گفت مامان شنبه آماده باش، صبح دوشنبه برویم دختر را ببینیم. او به همکارانش هم وصیت کرده بود که انتقام خون شهیدان را از دشمن بگیرند. مردم آمل نیز با همراهی خود در تشییع جنازه، تسلای بزرگی برای ما بودند.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه