سیمای نورانی عبداله خبر از پرواز میداد

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «عبدالله سلمانی» چهارم خرداد سال ۱۳۴۲ در شهرستان فیروزآباد چشم به جهان گشود. دوران کودکی را پشت سر گذاشت و در هفتسالگی راهی مدرسه شد. او در کنار درس و مشق به کار نیز مشغول بود تا هزینهی درس و مدرسهاش را تأمین کند.
عبدالله دورهی ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند و وارد مقطع راهنمایی شد. در آن سالها (۱۲ و ۱۳ سالگی) به یار و همدم پدر، مادر و خانوادهاش بدل شده بود.
خانواده این شهید بزرگوار در خاطره ای میگویند: «عبدالله از کودکی حالات معنوی داشت. او از مرگ نمیترسید و از همان دوران همواره میگفت تنها آرزویم پرواز به سوی خداست.» یاد دارم دوران ابتدایی دستانش از کار زیاد پینه بسته بود. گاهی با لبخند کف دستان خود را به ما نشان میداد و میگفت «این است دستهای یک کارگر». نتیجهی کار بدنی مداوم، جسمی ورزیده و روحیهای آماده برای انجام کارهای سخت به او بخشیده بود.
علاقهی فراوانی به ورزش داشت و همواره آمادهی رویارویی با دشواریها بود. در زمان انقلاب عبدالله نیز در فعالیتهای انقلابی شرکت میکرد. شبها به نوشتن شعارهای ضدطاغوت بر دیوارها و پخش اعلامیههای امام خمینی(ره) میپرداخت.» او به دوستانش میگفت: «شهید مقدس است و من باید شهید بشوم.» پس از پیروزی انقلاب، عشق شهادت در دلش شعلهورتر شد و در همه مجالس و سخنرانیها حضور داشت.»
عبدالله تحصیلاتش را تا پایان سوم راهنمایی گذراند، سپس همراه برادرش مغازهای کوچک در نزدیکی منزلشان دایر کرد و حدود یک سال به این کار پرداخت. در همان ایام، ظلم صهیونیستها در فلسطین و لبنان شدت گرفته بود. عبدالله که رنج ستم رژیم پهلوی را با تمام وجود حس کرده بود، نمیتوانست ببیند برادران دینیاش همان رنج را در لبنان تحمل کنند. تصمیم گرفت راهی آن دیار شود اما این فرصت برایش فراهم نشد.
با آغاز جنگ تحمیلی بیدرنگ راهی جبهه شد. نامههایش یکی پس از دیگری به خانواده و دوستان میرسید و همیشه در آنها تذکر میداد «خودتان را فراموش نکنید.»
پس از مدتی حضور در جبهه، برای چند روز به مرخصی رفت. در این مدت همه روشنی تغییر در چهرهاش را احساس میکردند؛ سیمایش رنگی ملکوتی گرفته و نشانههای پرواز به آسمان در او هویدا بود. بار دیگر به جبهه رفت و سرانجام ۲۹ شهریور سال ۱۳۶۱ در منطقه عینخوش به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای فیروزآباد به خاک سپرده شد.
انتهای متن/