آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۸۹۶۲
۰۰:۲۸

۱۴۰۴/۰۶/۰۹
گزارش/

نخست وزیر کابینه ای به وسعت یک ملت

سومین نخست وزیر انقلاب، مرد اخلاق بود و ایمان و اخلاص. هیچکس بمحض اعلام رئیس جمهور شدن «رجایی» اصلا تصور شخص دیگری جز او را برای اداره کابینه نداشت. بس که بهم نزدیک بودند و همسفر و همراه و همسنگر سال‌های سخت مبارزه و غربت و زندان. به تعبیر امام: «آقای رجایی به من گفتند که من بیست سال است آقای باهنر را می‌شناسم و خداوند خواست که باهم از این دنیا هجرت کنند...» هنر «باهنر» همین ساختن خود بود پیش از رسیدن به مقام و این شد که مقام را مقهور عظمت روح خود کرده بود. او به تعبیر مقام معظم رهبری: «انسان برجسته و بی نظیری بود که بزرگانی، چون مطهری و بهشتی، شیفته خصوصیات اخلاقی او بودند.» و باید هم که چنین عاشق بیقرار خدمت، همراه یار همیشگی اش رجایی، سوخته پیکر به دیدار معشوق برود و: «در عشق روی جانان باید چو باهنر رفت» ...


عشق در معجز خورشیدی خونت، «هنر» است

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، هشتم شهریور 1360 روز عروج سیمرغ سوخته بال خدمت است. نخست وزیر دانشمند شهید «محمدجواد باهنر» چهره تابناک و پرفروغ روحانیت انقلابی در تاریخ معاصر و آیینه سه دهه مبارزه و روشنگری است. هوشمندی و تفکر خط شکن و پیشرو او در بسترسازی تربیت فکر و تعمیق بینش دینی نسل جدید و تالیف و تاسیس نهادها و تشکلهای مختلف آموزشی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی از کانون توحید و مدرسه رفاه تا دفتر نشر فرهنگ اسلامی و از جامعه روحانیت مبارز تا حزب جمهوری اسلامی، یکی از ستونهای بزرگ این انقلاب بود و عمق نگاه راهبردی و آینده‌نگرانه و جریان‌ساز این دانشمند روشن‌اندیش و روشن‌بین را در افق اصلاحگری و تفکر جهادی نشان می‌دهد. کارنامه باهنر، کارنامه یک عمر اندیشه ورزی و جهاد فکری و تبلیغی و تبیینی برای ساختن فرداهای یک جامعه طراز اسلام و تشیع در مدار بینش انقلابی و آرمان حق طلبی، عدالتجویی و تحول خواهی است.  

 

فیضیه، دانشگاه، زندان

 

محمدجواد باهنر روز ۱۳ شهریور ۱۳۱۲ در یکی از محله‌های قدیمی شهر کرمان به نام محله شهر که از محله‌های بسیار قدیمی و فقیرنشین شهر کرمان بود، به دنیا آمد. محمد جواد باهنر فرزند دوم خانواده و دارای نه خواهر و برادر بود. پدر او پیشه‌ور ساده‌ای بود که زندگی محقرانه‌ای داشت و به واسطه مغازه کوچکی که در سرگذر محله داشت امرار معاش می‌کرد. در سن پنج سالگی برای آموزش به مکتب خانه‌ای سپرده شد و نزد بانوی معلم مکتب‌خانه قرآن را فرا گرفت از حدود یازده سالگی با راهنمایی حجت‌الاسلام حقیقی، فرزند معلم مکتب خانه، به مدرسه معصومیه کرمان وارد شد و تعلیم دروس حوزوی را آغاز کرد. او همزمان با دروس حوزوی با شرکت در امتحانات متفرقه دروس خود را در دبیرستان نیز ادامه داد. او در سال ۱۳۳۲ وارد حوزه علمیه قم شد در سال اول ورود به حوزه علمیه قم، در مدرسه فیضیه سکونت یافت و دروس کفایه و مکاسب را نزد اساتیدی چون آیت‌الله سلطانی، آیت‌الله مجاهدی و شیخ محمد جواد اصفهانی فرا گرفت و در همین سال بود که دیپلم کامل متوسطه را نیز اخذ کرد. در ادامه و تکمیل دروس دینی از سال ۱۳۳۳ به درس خارج علما حاضر شد و ضمن شرکت در درس خارج فقه آیت الله بروجردی به درس خارج اصول امام خمینی (ره) نیز حاضر می‌شد و مدت هفت سال یعنی تا اوائل سال ۴۱ از دروس خارج فقه و اصول وی بهره‌مند گردید. باهنر هم چنین به مدت شش سال در درس فلسفه (اسفار) علامه طباطبائی شرکت کرد و در همان زمان طلبگی وارد دانشکده الهیات شد و کارشناسی الهیات خود را در سال ۱۳۳۷ به اتمام رسانید. وی به مدت کمتر از یک سال در شهر نجف تحصیل نمود ولی مجدداً به قم بازگشتمحمد جواد باهنر که در سال ۳۷ جهت انجام سفر تبلیغی به آبادان عزیمت کرده بود به مناسبت تقارن به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط دولت ایران به صورت دو فاکتو حمله شدید و سختی به این مسئله کرد و پس از پایان سخنرانی توسط شهربانی دستگیر شد و این اولین برخورد او با رژیم پهلوی بود. در اسفند ماه ۱۳۴۲ پس از ایراد سخنرانی‌هایی در مساجد به مناسبت سالگرد حادثه فیضیه دستگیر شد و پس از آن شش بار به زندان‌های کوتاه مدت محکوم شد و از سال ۱۳۵۰ اجازه سخنرانی نداشت.

 

عشق در معجز خورشیدی خونت، «هنر» است

اسوه اخلاق و اخلاص در نگاه یاران

 

شهید باهنر در میان یاران و دوستان، به تقوی و اخلاص و حسن سلوک و تربیت و خودسازی معنوی شناخته شده و شاخص بود. شهادت مقام معظم رهبری درخصوص ایشان که نشان از فضیلت بالا و تقرب او نزد بزرگانی چون مطهری و بهشتی دارد و در پی خواهد آمد، وجهی دیگر و ناشناخته از شخصیت این عالم شهید را روشن می‌سازد. به روایت مرحوم «آیت الله مهدوی کنی» از اصحاب انقلاب و آن شهید بزرگوار: «بطور کلی برخورد شهید با کسانی که نزد ایشان می آمدند بسیار صمیمی و دوستانه بود و حتی می توانم بگویم که ایشان از برادر نیز نزدیکتر بودند و بسیار هم خودمانی صحبت می کردند. وی تا آنجا که می توانست نمازش را اول وقت و با جماعت اقامه می کرد و معمولاً اول غروب در صحن مدرسه فیضیه به نماز جماعتی که به امامت آیه الله اراکی تشکیل می شد حضور می یافت و ظهرها هم در نماز جماعتی که به امام مرحوم آیه الله زنجانی برگزار می شد شرکت می کرد و مدتی که ما با هم بودیم چون با هم یک درس مشترک داشتیم و از طرفی آن درس بعد از اذان صبح تدریس می شد در مسجد حاضر شده باشیم و بدین ترتیب ایشان نماز صبح را نیز به امامت آیت الله‌العظمی مرعشی نجفی و یا آیه الله‌العظمی گلپایگانی اقامه می‌کرد و اعتقاد زیادی به نماز شب و زیارت جامعه کبیره و سایر ادعیه داشت که در مواقع تنهایی به آنها مشغول بود هم چنین مواقعی که به اتفاق دوستان به مسجد جمکران می رفتیم بیشتر اوقات پیاده بودیم و ایشان طبق دستورانی که در آداب مسجد جمکران نوشته شده، کاملاً عمل به آنها را رعایت می کرد. اصولاً از نماز شب و نمازهای مستحبی غفلت نمی‌کرد و حتی بعضی از دوستان ایشان، وی را برای اینکه چون زیاد به این گونه عبادات اهتمام می‌ورزید، به وی گوشزد می‌کردند که مبادا از درسش که مقصود اصلی است غافل شود، ولی ایشان با توجه به اینکه نماز و دعا را وسیله صفای قلب و موجب برقراری رابطه انسان با خدای خود می دانست معتقد بود به این صورت بهتر می‌تواند به درسش بپردازد و لذا از انجام این اعمال غفلت نمی‌کرد. ایشان بسیار بی آلایش و خالص بود.»

 

نوشتن، نشر و نهادسازی در مسیر تربیت فکر یک نسل

 

باهنر در کنار تدریس، به تألیف کتب درسی پرداخت و حدود سی کتاب و جزوه تعلیمات دینی را برای تدریس از دوره ابتدایی تا دانشگاه تألیف کرد، همچنین همزمان فعالیت‌های اجتماعی خود را نیز ادامه داد و در تأسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی و مدرسه رفاه، نقش مؤثری داشت. باهنر در دوران ممنوع‌المنبر بودن، فعالیت‌های فرهنگی بسیاری از جمله تأسیس دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، تأسیس مدرسه راهنمایی مفید، تأسیس و بنای کانون توحید و تأسیس مکتب امیرالمؤمنین(ع) را در کارنامه خود دارد. باهنر علاوه بر نگارش یک دوره تعلیمات دینی برای دانش‌آموزان مقاطع مختلف تحصیلی آثارِ علمی فرهنگی زیادی برجا گذاشت که مهم‌ترینِ آنها عبارت‌اند از: آشنایی با اسلام، شناخت اسلام، بایدها و نبایدهای انقلاب، دین‌شناسی تطبیقی، انسان و خودسازی، مباحثی پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامی، اسلام برای نوجوانان، گفتارهای تربیتی، مواضع ما در ولایت و رهبری، رابطه علم و دین، نقش قیامتی انقلاب اسلامی، گذرگاه‌های الحاد، اصول دین و احکام برای خانواده، سیری در عقاید و اخلاق اسلامی، گسترش نهضت حسینی، جهان در عصر بعثت (با همکاری اکبر هاشمی رفسنجانی). بدین ترتیب می‌بینیم که این روحانی خوشفکر و نواندیش در مسیر جریان‌سازی و افق‌گشایی برای تربیت فکری و تکامل فکر دینی نسل جوان بعنوان پیاده نظام هر تحول اجتماعی و فرهنگی، به نوشتن، نشر و نهادسازی و پایه گذاری مراکز علمی- آموزشی و کانونهای تربیتی و فرهنگی با یک اندیشه نوین و پرورش افکار نسل نوین، بر اساس نیازها و ضرورتهای زمانه روی می‌آورد و از تالیف کتب درسی آموزش و پرورش تا تاسیس مراکزی اثرگذار در روند تحولات جمعی و بازتفسیر و بازخوانی مفاهیم و معارف دینی و شیعی، دایره فعالیتهای خود را گسترش می‌دهد. او بعدها در مسیر انقلاب و در مسئولیت وزارت آموزش و پرورش نیز این رویه را ادامه می دهد و بانی نهادی چون «امور تربیتی» در مدارس می‌گردد با این شعار و رویکرد که: «مدرسه تعطیل می‌شود، تربیت تعطیل نمی‌شود.» که عمق نگاه راهبردی و معمارانه‌ی او را به تربیت قابلیتهای انسانی آشکار می‌سازد.  

 

عشق در معجز خورشیدی خونت، «هنر» است

از سازماندهی تظاهرات و اعتصابات کشور تا پیوستن به «شورای انقلاب»

سال ۱۳۵۶ همزمان با گسترش تظاهرات و مخالفت‌های مردم علیه رژیم پهلوی، اوهمگام با روحانیون متعهد و انقلابی دیگر به تلاشهای خود برای افشای چهره واقعی حکومت افزود و سخنرانی شدیداللحنش در شیراز منجر به دستگیری شد. تشکیل روحانیت مبارز و سازماندهی تظاهرات و اعتصابات از جمله اقدامات ایشان در آن برهه به شمار می‌رود. امام خمینی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به منظور سازماندهی انقلاب و هدایت نیروها دستور تشکیل شورای انقلاب اسلامی را صادر و شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی را به‌عنوان هسته اولیه آن شورا تعیین کردند. این شورا در دی ماه ۱۳۵۷ شکل گرفت و با توجه به وضعیت خاص کشور در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نقش مهمی در هدایت و برنامه‌ریزی امور انقلاب ایفا نمود. اهداف کلی از تأسیس شورای انقلاب پاسداری از ثمرات مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران، اجرای اهداف انقلاب، تأسیس نهادهای سیاسی جدید و ایجاد حکومت جمهوری اسلامی در ایران بود.

 

تشکیل «جامعه روحانیت مبارز»، تاسیس «حزب جمهوری اسلامی»

 

محمدجواد باهنر و سید محمد حسینی ‌بهشتی به همراه جمعی از شخصیتهای دیگر به تأسیس حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷ اقدام کردند. نقش باهنر در حزب، تعیین‌ کننده بود. پس از شهادت بهشتی، باهنر به دبیرکلی حزب انتخاب شد و این مسئولیت را تا زمان پذیرش پست نخست‌وزیری بر عهده داشت. در این عرصه، باهنر همچون همیشه، عنصری موسس، نهادساز، راهگشا و با ذهنیتی فرانگر و کلان اندیش، به ظرفیت سازی و کادرسازی و گسترش توان تشکیلاتی و فکری و ایجاد بسترهایی برای نخبه پروری در آینده نظر دارد و محصور در اکنون و امروز نیست. او با بینش مدیریتی وسیع خود، همواره در کنار بزرگانی چون بهشتی و دیگران، تفکر بلندمدت و آینده پژوه دارد. تشکیل یک تشکل و نهاد بزرگ و فراگیر و موثر همچون «جامعه روحانیت مبارز» که اولین تجربه نهادینگی روحانیت در سیاست و جامعه بود و سپس مشارکت در تاسیس «حزب جمهوری اسلامی» بمثابه نخستین تجربه تحزب و کار تشکیلاتی در دل انقلاب و اولین نمایه تحزب و تفکر سیستماتیک در چارچوب ارزشها و مبانی انقلاب، نشانگر این تفکر و منش تاثیرگذار و جریان‌ساز او است.

 

از وزارت آموزش و پرورش تا تشکیل «کابینه سی و شش میلیونی»

 

باهنر پس از انقلاب در مناصب حساس و تعیین کننده ای چون :عضویت گروه مأمور بازگشایی مدارس و تطبیق وضع آموزش و پرورش با مقتضیات پیروزی انقلاب اسلامی، دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی پس از شهادت آیت الله دکتر بهشتی، عضویت ستاد انقلاب فرهنگی، نماینده مردم کرمان در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، مشارکت در تشکیل نهضت سوادآموزی، مشارکت در بنیانگذاری «امور تربیتی» در مدارس کشور، مستقر گردید و سرانجام وزیر آموزش و پرورش کابینه شهید رجایی و در نهایت، آخرین سمت او در هنگام شهادت، نخست وزیری است. رجایی او را از سالها پیش و در مسیر همکاری در نهاد آموزش و پرورش می‌شناخت و به نیت خالص و صدق و صفای باطن و اندیشه و اعتقاد راستین او به حاکمیت معیارها و موازین مکتبی و معرفت عمیق و اعتقاد خالصانه و راسخ او به اسلام، باور قلبی یافته بود. این بود که باهنر، نزدیکترین یار و همراه و همرزم و همسنگر جدانشدنی رجایی از سالهای مبارزه و روشنگری پیش از انقلاب تا لحظه شهادت در کنار او گردید. همانگونه که در روز شهادت این دو خدمتگذار ملت، امام راحل (ره) در بیان این دوستی و یاری جدایی‌ناپذیر تا لحظه عروج به سوی معبود، فرمود: «آقای رجایی به من گفتند که من بیست سال است آقای باهنر را می‌شناسم و شهید رجایی و شهید باهنر، هردو شهیدی هستند که در نبرد با قدرتهای فاسد، همرزم بودند و خداوند خواست که باهم از این دنیا هجرت کنند و بسوی او هجرت کنند.» دکتر باهنر بهترین گزینه بود برای دولتی که مردم، نامش را «کابینه 36 میلیونی» گذاشته بودند. دولتی که ماهیت و معنایش فقط «خلوص» بود و «خدمت»

 

در شعاع عشق او، چون «باهنر» باید که سوخت

 

و سرانجام لحظه شهادت و دیدار یار و لقاءالله فرا رسید. روز یکشنبه 8 شهریورماه 1360 با انفجار دفتر نخست وزیری و جلسه شورای امنیت، همراه یار وفادار و دیرینش رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی با تنی سوخته و خاکستر شده، به ملاقات معبود شتافت. در کنار شهیدانی چون سرتیپ وحید دستجردی و عبدالحسین دفتریان و با جفای منافقان که وجود این کابینه را سدی برای بحران سازی و مایه ثبات و اقتدار نظام و کشور یافته بودند و مایه امید و آرامش ملت. و این شد که به دستیاری یک مهره نفوذی: مسعود کشمیری که تا سطح دبیری شورای امنیت کشور هم ارتقا یافته بود، این انفجار، دلها را در اندوه و ماتم فرو برد و خادمان رشید این ملت را از آنان گرفت اما نامشان سرلوحه پاکبازی و فداکاری و وفاداری در عهد مقدس خدمت گردید.

 

«باهنر» به روایت «رهبر»: برجسته بود و بی‌نظیر...

 

شهید بزرگوار دکتر باهنر در کنار تحصیل علوم و همت و تلاش خستگی ناپذیر در پیشرفت تحصیلی در زمینه کسب کمالات اخلاقی و اتصاف به اخلاق حسنه اسلامی، مجاهدات و مراقبت هایی را مبذول می‌داشت. شهادت و روایت مقام معظم رهبری در این خصوص، بسیار گویاست و تامل انگیز و از آن جمله این سخن ایشان که: «مرحوم شهید مطهری و بیش از ایشان شهید بهشتی بسیار شیفته خصوصیات اخلاقی دکتر باهنر بودند.» و: «... ایشان خصوصیات اخلاقی داشت که نظیر آن را ما خیلی کم داریم؛ مرحوم شهید مطهری و بیش از ایشان شهید بهشتی بسیار شیفته خصوصیات اخلاقی دکتر باهنر بودند. مهمترین خصوصیات ایشان این بود که کار زیاد و مفید و جمع و جور را بدون هیچگونه تظاهر و هیجان ظاهری انجام می داد.مردی عمیق، صبور و بردبار، کم حرف، متین، پرکار، جدی، صمیمی، صدیق و با صفا بود. ایشان در نوشتن خوش ذوق، ادیب و دارای نوشته ای آهنگین و زیبا بود. و به هر حال یک انسان کم نظیر و برجسته بود...»

 

شعری از شهید بزرگ خدمت

 

شور عشقت به دل افتاد چنان مست شدم

که ز خود قطع نمودم، به تو پیوست شدم

آتش عشق تو در دل شرری زد که سحر

سوختم، خاک شدم، یکسره از دست شدم

نیست از من اثری هرچه بگردم چکنم؟

لیک در کوی تو چون نیست شدم هست شدم

سر نهادم به رهت، پای بر افلاک زدم

مهر گشتم چو تو را ذره شدم، پست شدم

با تو بی پرده بگویم: که گرفتار توام

بی جهت نیست که آزاده و سر مست شدم

 

شاعر: نخست وزیر دانشمند شهید «محمدجواد باهنر»


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه