شهید «حاج مهدی عراقی»؛ صلابت صبر و بلندای بصیرت

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، چهارم شهریور 1358، با جنایتی دیگر از گروه منحرف و تروریستی فرقان، پیکر سردار و علمداری دیگر از انقلاب و جبهه خط امام (ره) و چهره ای خالص و خدوم که رد رنج و زخمهای سالها شکنجه و زندان ستمشاهی، هنوز از تنش پاک نشده بود، بر خاک افتاد و خونش تفسیری دیگر از امتداد حقانیت مکتب شهادت شد. مبارز شهید «حاج مهدی عراقی» به همراه فرزند جوانش حسام، در این روز در ماشین خود هدف حمله تروریستهای فرقانی قرار گرفتند تا دشمن، ثابت کند که قرنیها و مطهریها و مفتحها و عراقیها تا زنده باشند، مانع از انحراف جریان اصیل انقلاب هستند و وجودشان خار چشم همه آنهایی است که به استحاله و وارونگی مسیر این انقلاب، چشم طمع دوختهاند. دشمن، خوب فهمیده بود چه کسانی را از سر راه بردارد و با استفاده از عوامل داخلیاش، که از فرقان شروع شد و در سالهای بعد به منافقین رسید، ستونهایی را از انقلاب گرفت که هریک وزنه و معیار و پشتوانه ای بودند که نبودنشان طبق محاسبات و معادلات آنها میتوانست کل نظام را با مخاطره و بحران بقا مواجه سازد. حاج مهدی، دست پرورده مکتب امام بود. او از آغاز جوانی و آشنایی با «نواب» و «فداییان اسلام»، راه را یافت و سپس در مدار جذبه معنوی و عرفانی امام (ره) مجذوب همیشگی شد و مرید آن مراد گشت و منطق مبارزه را بر اساس معیارهای اصیل مکتب، ترسیم کرد و در شکل گیری هیاتهای موتلفه اسلامی بعنوان نخستین گروه مبارزاتی بر اساس خط اصیل دینی و اندیشه شیعی و باور به حاکمیت ارزشهای اسلامی در جامعه و بی هیچ وابستگی به ایسمها و جریانهای غربی و شرقی رایج آن روز در میدان و معرکه سیاست، از لیبرالیسم تا کمونیسم، نقش اساسی داشت. تعهد عمیق او به اسلام و تقید او به کار در چارچوب ضوابط تشکیلاتی و مدیریت و سازماندهی منظم و منسجم حرکتهای انقلابی، او را در طراز یک انقلابی با درایت و صاحب اندیشه و بینش مدیریتی پیشرو و جریان ساز تعریف کرد و برای همین، دشمن، فقدان او را یک خلاء و خلل در روند انقلاب و نظام دید و دست به ترور او زد.

از حضور درکنار «نواب» و «فداییان اسلام»، تا سنگ بنای «هیئتهای موتلفه اسلامی»
«محمدمهدی ابراهیمی عراقی» فرزند غلامعلی در فروردین 1309 شمسی در یکی از محلات جنوب تهران دیده به جهان گشود. دوران دبستان و بخشی از دوره دبیرستان را در نظام قدیم آموزش و پرورش در سه مدرسه حافظیه، مروی و دارالفنون درس خواند اما به دلیل وضعیت معیشتی ضعیف خانواده، ترک تحصیل کرد و از طریق شاگردی در صنوف مختلف بازار بزرگ تهران، کمک خرج خانواده شد. مهدی به دلیل سکونت در بافت مرکزی شهر و داشتن خانواده مذهبی با شخصیتها و هیاتهای مذهبی مختلفی آشنا شد. او در ۱۶ سالگی در اولین سال دبیرستان با افکار و اندیشههای انقلابی حجتالاسلام سید مجتبی میرلوحی مشهور معروف به «سید مجتبی نوابصفوی» و جمعیت فداییان اسلام آشنا شد و به مرور شیفته اخلاق مبارزاتی او شد و به عضویت شورای مرکزی این تشکل درآمد. او به سرعت توانست به داخل شورای مرکزی فدائیان اسلام راه یابد. مهدی عراقی در دوران فعالیت فداییان اسلام، در مسگرآباد، پایگاه نظامی این گروه، تمرین تیراندازی میکرد و بهرغم اینکه در میان شکارهای سیاسی دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۴۰ کسی به ضرب گلولۀ او از پای درنیامد، در اجرای نقشۀ ترور عبدالحسین هژیر، حاجعلی رزمآرا و حسنعلی منصور نقش اساسی داشت و ظاهرا در ترور کسروی هم نقشی بر عهدۀ او بود. در دوران حکومت مصدق، او رابط فعال نواب صفوی و آیتالله کاشانی با دولت بود. پس از اعدام نواب صفوی و خاتمۀ کار فداییان اسلام، حاج مهدی چند سالی را در آرامش نسبی سپری میکند تا اینکه پس از انتشار اعلامیۀ آیتالله خمینی در باب لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی، جذب شخصیت پرجاذبه معنوی و مکتب و کنش سیاسی و مبارزاتی امام میشود. حاج مهدی که نتایج تلخ رقابت مجمع مسلمانان مجاهد با فداییان اسلام بر سر تقرب جستن به آیتالله کاشانی را از یاد نبرده بود، برای پیشگیری از تکرار چنین رقابتی در میان مریدان آیتالله خمینی، پیشنهاد همکاری مشترک سه گروه مذکور را با حاج صادق امانی مطرح میکند و بدین ترتیب، نوزاد جمعیت موتلفۀ اسلامی از درون این پیشنهاد، پا به عرصۀ حیات سیاسی جامعۀ ایران میگذارد. در واقع تاسیس جمعیت موتلفۀ اسلامی را باید محصول پختگی و آبدیدگی سیاسی مهدی عراقی دانست. تشکیل موتلفه با استقبال امام خمینی (ره) روبهرو شد چرا که ایشان معتقد بود: «مسلمان باید تشکیلاتی باشد.» عراقی و یارانش، جمعیت موتلفه را با هدف بلندمدت برپایی حکومت اسلامی و هدف کوتاهمدت اجرای نظریات امام تاسیس کردند. موتلفه برخلاف فداییان اسلام، پیوند محکمی با مرجعیت داشت.
مردم جهان خیلی زود، حاکمیت اسلام را در این کشور خواهند دید
مهدی عراقی جزو فعالان و سازماندهندگان اصلی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بود. او همزمان با سخنرانی افشاگرانه امام امت (ره) در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه قم با هماهنگی و همراهی دوستان مذهبی خود راهپیمایی بزرگ روزهای تاسوعا و عاشورای ۱۳۴۲ را که از مسجد حاج ابوالفتح در میدان قیام تا دانشگاه تهران در خیابان شاهرضا - انقلاب فعلی - را برپا کرد و مقابل سر درِ اصلی دانشگاه تهران علیه رژیم پهلوی سخنرانی تندی کرد و در آن گفت: «مردم جهان خیلی زود حاکمیت اسلام را در این کشور خواهند دید.» او پس از نخستین دستگیری امام خمینی، نقشی اساسی در عزیمت علما و مراجع از قم به تهران برای آزادی امام داشت.

جلودار عاشورا
حاج مهدی پس از قیام ۱۵ خرداد، در زمرۀ خواص مورد اعتماد امام درآمد به گونهای که خودش میگوید که پس از آزادی امام در فروردین ۱۳۴۳، در جریان ملاقاتهای عمومی، «ادارۀ منزل آقا در اختیار ما بود.» او همچنین در راهپیمایی عاشورای سال 43 نیز جلودار بود و سازماندهی حرکت عظیم مردمی را بعهده داشت. نوع برخورد رژیم شاه با امام خمینی، تاثیر مستقیمی بر کنش سیاسی مهدی عراقی و یارانش داشت. به عنوان مثال، جمعیت موتلفه پس از کشتار ۱۵ خرداد به تاسیس شاخۀ نظامی اقدام کرد. همچنین مهدی عراقی در خاطرات خود میگوید: «از همان روز اولی که حاج آقا تبعید شد، برنامۀ ترور منصور طرحریزی شد.» او و همرزمانش برای ترور حسنعلی منصور او را مفسد فیالارض تشخیص داده بودند و «کسی که مفسد فیالارض هست سه حکم بر او بار است؛ یا اینکه باید تبعیدش بکنند؛ یا زندان ابد، یا اینکه کشته شود.» و از آنجایی که حکومت در دست نیروهای اسلامگرا نبود «پس قهرا بایستی حکم سوم دربارۀ ... [منصور] اجرا بشود.»

ناخنش را کشیدند و یک کلمه هم حرف نزد!
شهید عراقی از اولین کسانی بود که متن سخنرانی حسنعلی منصور دربارهی طراح کاپیتولاسیون را در اختیار امام (ره) قرار داد. او که روحیه تشکیلاتی قوی داشت، در جریان کامل برنامه حذف منصور قرار گرفت. پس از ترور منصور در بهمن 1343 به دست «شهید محمد بخارایی»، اکثریت اعضای هیئتهای موتلفه اسلامی از جمله شهید عراقی دستگیر و مورد شدیدترین شکنجهها و آزارها قرار گرفتند. او که حتی ناخنهایش هم در جریان شکنجه برای اعتراف گیری کشیده شده بود، کوچکترین حرفی در مورد برنامههای مبارزاتی به زبان نیاورد و به همین خاطر به حبس ابد محکوم شد. ابوالفضل حیدری در این رابطه میگوید: «یادم هست در پرونده، یک اسلحه بود، مشخص نشده بود که این اسلحه از کجا آمده. بالاخره یک روزی بنده را با ایشان آوردند اتاق رئیس. من نگاه کردم دیدم شهید عراقی را ناخنهایش را کشیدهاند و بستهاند. بازجویی و سؤال انجام شد. نتیجهای نگرفتند. شهید عراقی برای اینکه فشار روی برادرهای جوانتر را کم کند، یادم هست که پیشنهاد کرد به آن سرهنگ، که آقا اسلحه را من قبول میکنم...» شهید عراقی که به حبس ابد محکوم شده بود، در سال 1342 همراه «حبیبالله عسگراولادی» و «محمدباقر محیالدین انواری» به یکی از زندان های مخوف رژیم پهلوی در برازجان تبعید شدند. در سندی از ساواک علتی این انتقال اینگونه بیان شده است: «نامبرده بالا [مهدی عراقی] که یکی از شرکتکنندگان در جریان حوادث 15 خردادماه 42 و از جمله متهمین شرکت در توطئه قتل مرحوم منصور نخستوزیر فقید بوده که به اعدام محکوم، لکن به فرمان مطاع شاهانه مشول یک درجه عفو قرار گرفته و محکومیت وی به حبس دائم با کار تبدیل شده است، به علت اخلال در نظم و عدم تمکین از مقررات، در تاریخ 29 /6 /48 به زندان برازجان منتقل گردیده است.»
حاضر نشد برای «عفو ملوکانه» از شاه تشکر کند
بعد از ترور منصور، ابتدا شاخۀ نظامی موتلفه و سپس کل تشکیلات این تشکل سیاسی لو رفت. عراقی نیز جزو دستگیرشدگان بود و ابتدا به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد. وی بهرغم اینکه مشمول «عفو ملوکانه» شده بود، حاضر نشد نامۀ تشکرآمیز به شاه بنویسد.
روزی که حکم اعدام گرفت، در زندان، شیرینی داد!
روزی که حکم اعدام اولیۀ عراقی و دوستانش به آنان ابلاغ شد، آنها در زندان به مناسبت صدور حکم اعدام خود به رئیس زندان و زندانیان شیرینی دادند تا بدین طریق عزم عظیم خود را در راه تحقق آرمانشان نشان داده باشند. این یک حرکت نمادین و ماندگار بود برای نشان دادن این حقیقت که مرگ و اعدام برای یک مجاهد مکتبی مسلمان، نه تنها مایه ترس و به انتها رسیدن نیست، بلکه شادی آور است و برایش باید جشن گرفت همانگونه که در آن تصویر معروف از لحظه صدور حکم اعدام شهیدان امانی، صفار هرندی، نیک نژاد، عراقی و بخارایی در جلسه دادگاه هم هست که با خنده و شادی، یکدیگر را در آغوش گرفته و به هم برای توفیق شهادت یافتن، تبریک میگویند.
پیر و پیشکسوت مبارزه
در بهمن ماه سال 1355 حاج مهدی عراقی و تعدادی از همراهانش پس از تحمل 13 سال زندان، درحالی که آثاری از جوانی در محاسن و موهای او دیده نمیشد، در 47 سالگی از زندان آزاد شد. او در این زمان با سرخوردگی از انحرافات عقیدتی سازمان مجاهدین و مشی مارکسیستی آنان و مشاهده شکاف در میان مبارزان و خاطرات تلخ زندان از این چنددستگی و تشتت و تفرق، کوشید تا بعنوان یک پیر و پیشکسوت مبارزه، کوله بار تجارب دیرین خود را دراختیار اصحاب خط اصیل نهضت امام بگذارد و در خدمت آنان باشد.
«مهدی» من تو هستی؟!
با حرکت امام از عراق به فرانسه، او نیز راهی نوفللوشاتو شد و در آنجا مدیریت منزل امام را به دست گرفت. اولین دیدار شهید عراقی با حضرت امام از زبان شاهدان عینی، این چنین تصویر شده است: «بعد از نماز مغرب و عشا بود و امام در اتاق خانمها برای آنان قرار بود سخنرانی فرمایند که مرحوم اشراقی به ایشان اطلاع میدهد آقای عراقی آمدهاند. امام میفرمایند: بگویید بیاید تو. ایشان روی صندلی نشسته بودند بلند میشوند نگاهی میکنند و میگویند: مهدی من تو هستی؟ چرا اینقدر پیر شدهای؟! و بعد آقای عراقی دست امام را میبوسند و سرشان را روی زانوهای ایشان میگذارند و اشک میریزند و میگویند: من اصلاً یادم نمیآید که اتفاقاتی افتاده است.» او در تماس با خانوادهاش علت ماندنش ئر پاریس را تصمیم امام اعلام کرد و ساواک در پروندهاش نوشت :«نامبرده بالا [مهدی عراقی] که از چند روز قبل جهت ملاقات با روحالله خمینی به پاریس عزیمت نموده ضمن تماس تلفنی با همسرش و فرزندش اظهار داشت بنا به دستور آقا قرار است من بالغ بر یک ماه در اینجا بمانم.»
مدیر داخلی بیت امام (ره) در جایگاه مسئولیتهای بزرگ انقلابی
عراقی همراه امام در پرواز انقلاب به ایران بازگشت. او برای اطمینان از امنیت فضای فرودگاه مهرآباد قبل از همه مسافران نوفللوشاتو از بویینگ ۷۴۷ پیاده شد. او از زمان استقرار امام خمینی در مدرسه علوی واقع در خیابان ایران که بعنوان محل اقامت رهبر انقلاب و ستاد مرکزی فرماندهی انقلاب تعیین شده بود، مدیریت داخلی و رتق و فتق امور و کنترل رفت و آمدها را بعهده گرفت. امام(ره) که به او اعتماد کامل داشت، مسئولیتهای سنگینی از جمله ریاست زندان قصر، عضویت در شورای مرکزی بنیاد مستضعفان و سرپرستی روزنامه کیهان که محل تجمع تودهایها، ساواکی و ... بود را به وی سپرد.
راست قامت و ایستاده شهید شد...
ساعت هفت صبح روز چهارم شهریور ۱۳۵۸ همراه با پسرش حسام و حسین مهدیان سوار بر پیکان آبی رنگش به سمت موسسه کیهان در حرکت بود که توسط سه موتورسوار به نام علی اسدی، رضا یوسفی و محمد موسوی از اعضای گروهک تروریستی فرقان، هدف قرار گرفت. حسین مهدیان و محافظش مجروح و حاج مهدی و پسر ۱۹ سالهاش حسام به فاصله کوتاهی از یکدیگر به شهادت رسیدند. جریان ترور اینگونه بود که حاج مهدی ساعت هفت صبح روز چهارم شهریور ۱۳۵۸ همراه با پسرش حسام و حسین مهدیان سوار بر پیکان آبی رنگش به سمت موسسه کیهان در حرکت بود که توسط سه موتورسوار به نام علی اسدی، رضا یوسفی و محمد موسوی از اعضای گروهک تروریستی فرقان، هدف قرار گرفت. حسین مهدیان و محافظش مجروح و حاج مهدی و پسر ۱۹ سالهاش حسام به شهادت رسیدند. حاج حسین مهدیان، شاهد ماجرا و همراه شهید که او نیز هدف ترور بود و جان به سلامت برد، بعدها در شرح این فاجعه دلخراش گفت: «صبحها و عصرها با هم میرفتیم و میآمدیم و از بس کار زیاد بود، از این فرصت رفت و آمدها استفاده و مشکلاتمان را در همین فرصت کوتاه مطرح میکردیم. ساعت ۷:۱۰ صبح ایشان به منزل ما آمدند. نشستند پشت فرمان و من نشستم بغل دست ایشان. ماشین شهید، پیکان بود. حسام پشت سر من بود و محافظ، پشت سر ایشان نشسته بود. منزل ما سه تا چهار خانه مانده به ته یک کوچه بنبست است. وقتی رسیدیم سر کوچه که وارد خیابان اصلی بشویم شخصی در کنار ما ظاهر شد و اتومبیل ما را به رگبار بست. از همان گروهی که شهید مطهری، شهید مفتح و شهید قرنی را زدند یعنی گروه فرقان. آنها در پیادهرو کمین کرده بودند و یوزیهای اسرائیلی دستشان بود و از سمت من به ماشین رگبار بستند؛ طوری که در آهنی منزل روبرو سوراخ سوراخ شد. همین که رگبار مسلسل شلیک شد، من در یک لحظه دیدم که شهید عراقی از جایش بلند شد و ایستاد و دیگر هیچ چیز متوجه نشدم. سه گلوله به من اصابت کرد. دو تا به کتف و یکی به دستم خورد. آنچه آخرین لحظه شهادت ایشان در ذهنم هست، قامت ایستاده ایشان بود. یعنی در لحظه شهادت هم در مقابل دشمن، سر خم نکرد و ایستاده شهید شد.»
روایت محافظ مهدیان از لحظه شهادت «علمدار امام»
محمد، پاسدار محافظ حاج حسین مهدیان که در لحظه وقوع سوءقصد در داخل اتومبیل بود و به طور معجزهآسایی جان سالم به در برد نیز در تشریح این لحظات تلخ گفته است: «حاج مهدی عراقی هر روز صبح با اتومبیل پیکان آبی رنگ خود به منزل حاج حسین مهدیان میآمد و ساعت ۷ حاج حسین مهدیان و مرا سوار اتومبیل خود میکرد و به روزنامه کیهان در مرکز شهر میبرد. صبح امروز نیز حاج مهدی عراقی و فرزند جوانش «حسام» عراقی به منزل حاج مهدیان آمدند تا به اتفاق هم به روزنامه کیهان برویم. وقتی به اتفاق حاج مهدیان از منزل بیرون آمدیم، حاج مهدی عراقی در پشت فرمان اتومبیل قرار گرفت. حاج مهدیان در صندلی جلو، کنار حاج مهدی عراقی نشست. من هم در صندلی عقب و حسام فرزند آقای عراقی نیز در کنار من نشست. هنوز چند قدمی از منزل دور نشده بودیم که در نبش کوچه رامین و زمرد، موتورسیکلتسواری که دو نفر ترک موتورسیکلت او نشسته بودند به سوی اتومبیل ما آمد. سمت راست ما قرار گرفت ناگهان دو نفری که بر ترک موتورسیکلت نشسته بودند، مسلسلهای یوزی خود را به سوی ما گرفتند و اتومبیل را به رگبار بستند. اولین گلوله به حسام عراقی اصابت کرد و پیکر او روی زمین افتاد. گلولههای بعدی نیز به آقای مهدیان و حاج مهدی عراقی اصابت کرد. من که شوکه شده بودم نتوانستم از اسلحه خود استفاده کنم و سوءقصدکنان با استفاده از فرصت گریختند.»
اکبر گودرزی، رییس گروهک تروریستی فرقان پس از دستگیری در مجموعه اعترافاتش در دادگاه به تشریح انگیزه ترور حاج مهدی عراقی پرداخت و گفت: «در رابطه با مهدی عراقی هم مسئله ریاست زندان قصر و بر طبق اطلاعات ما شکنجه افرادی بیگناه یا لااقل کسانی که هنوز گناه آنها ثابت نشده است و همکاری با رژیم فعلی و ارتباط با سرمایهداری بزرگ و ... از انگیزههای ما بود.»
برای عراقی مردن در رختخواب، کوچک بود...
با اطلاع امام خمینی (ره) از ترور ناجوانمردانه حاج مهدی و پسرش، ایشان در مراسم تشییع جنازه این پدر و پسر شرکت کردند، رفتاری که در هیچ یک از ترورها و شهادتهای نیروهای انقلاب، تکرار نشد. ایشان در فقدان حاج مهدی اشک ریختند و بعد از آن که تا پاسی از شب بر سر مزار او در حرم حضرت معصومه دعا کردند، در جمع خانواده او حضور یافتند و به آنان سر سلامتی دادند. امام (ره) در سخنان کوتاه اما بسیار معنی دار و ماندگاری گفتند: «من ایشان را حدود ۲۰ سال است که میشناسم. مهدی عراقی یک نفر نبود، او به تنهایی ۲۰ نفر بود. حاج مهدی عراقی برای من، برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود، اما آنچه مطلب را آسان می کند، آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او می بایست شهید میشد، برای او مردن در رختخواب، کوچک بود.»