
هیچ موقع راز جبهه را فاش نمیکرد
به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «شهباز جوادی اشرفی» یکم فروردین ۱۳۳۹، در شهرستان گلوگاه به دنیا آمد. پدرش فیض الله و مادرش شهربانو نام داشت. در تاریخ پنجم مرداد ۱۳۶۷، در اسلام آباد غرب بر اثر اصابت ترکش خمپاره و شیمیایی به شهادت رسید مزار او گلزار شهدای سفید چاه به خاک سپرده شد.
چند خاطرهای از شهید «شهباز جوادی اشرفی»:
همرزم شهید: شهید انسانی وارسته و عاشق بود. بنده ایشان را جوانی متصل به فیض میدانستم و ایشان ارتباط بسیار قوی و محکمی با خدا داشت و هیچ عاملی نمیتوانست موجب غفلت ایشان شود. نماز شب را به جا میآورد و به ائمه متوسل میشد. بسیار کم سخن میگفت و سنجیده و به جا حرف میزد. در زندگی بسیار قانع بود و به دنبال هیچ دلبستگی نداشت. فردی درستکار، منطقی، صادق، مومن و فردی بسیار شجاع بودند و از مرگ ترسی نداشتند. شبها بعد از نماز به مناجات میپرداختند با توجه به قبولی قطعنامه از سوی امام میگفتند: «خدایا جنگ تمام شد پس ما چی!» مقصود شان شهادت بود.
فرزند شهید: تنها خاطرهای که از پدرم دارم این است که هنگام آخرین رفتن شان به جبهه من رفتم و جلوی در ایستادم و دستهایم را روی در گذاشته و با گریه بسیار از پدرم خواستم نرود و مادرم مرا در آغوش گرفت و گفت پدر میخواهد برایت شکلات بخرد و پدرم گفت: «دیگر برگشتی وجود ندارد.»
همسر شهید: شهید همیشه بعد از برگشت از جبهه میگفت: بادمجان بم آفت ندارد یعنی دیدی که من به سلامت برگشتم (البته به شوخی) یعنی خداوند هنوز ما را طلب نکرده و عمر ما به دنیا باقیست. هیچ موقع راز جبهه را فاش نمیکرد و از دلاوریهای بچهها و همرزمانش میگفت: بچهها برای خود شبها گودالی میکندند و داخل آن میرفتند و به مناجات میپرداختند برای خود آرزوی شهادت میکردند مخصوصاً در شبهایی که عملیات بود حنابندان داشتند و به شوخی به یکدیگر میگفتند که فلانی امشب نورانی شدی یعنی این که به شهادت میرسی.
انتهای پیام/