شهید «مصیب مجیدی»؛ معاون اطلاعات و عملیات «لشکر 32 انصارالحسین(ع)»

سه‌شنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۵۶
«در انجام کارها از هيچ تلاشی دريغ نداشت حتی يکبار ديدم برای وضوی بچه‌ها در عبادات شبانه از فاصله دور آب آورده بود و يا زمانيکه نيروها مشغول غذاخوردن بودند، خودش شخصاً لاستيک ماشين را عوض می‌کرد و يا کارهای جانبي را انجام می‌داد. او واقعاً تشنه خدمت و مظهر اخلاص بود.» این روایت یکی از همرزمان است از سردار شهید «مصیب مجیدی» معاون اطلاعات و عملیات لشکر 32 انصارالحسین (ع).

شهید «مصیب مجیدی»؛ معاون اطلاعات و عملیات «لشکر 32 انصارالحسین(ع)»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، بیست و ششم اسفند 1364 در ادامه عملیات پیروز والفجر 8 و در منطقه عملیاتی فاو، سرداری به خیل شهیدان خونین کفن این خاک لاله پرور پیوست، که در جایگاه فرماندهی، بی توقع و بی ریا و در نهایت تواضع و خلوص، در همه کارهای سخت پیشقدم بود و در هر موقعیت سخت و مخاطره آمیز، پیشگام و جلودار. کسی که به شهادت و روایت همرزمان و اطرافیان، هیچ فاصله ای بین خود و نیروهای تحت امرش و بسیجیان و نیروهای ساده نمی‌دید و از هیچ خدمتی شانه خالی نمی‌کرد. این رزمنده همدانی در کنار سردار بزرگ دفاع مقدس شهید «علی چیت‌سازیان»، دو یار جدانشدنی بودند که آیینه تمام نمایی از همه ارزشهای انسانی و فضیلتهای خداگونه یاران روح الله شدند.  

در مسیر مبارزه

مصیب مجیدی در نهم تیر ماه سال 1339 در روستای «دره مراد بیگ» از توابع شهرستان همدان و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش حاج ستار مجیدی، آسیاب داشت و با فروش آرد و کسب روزی حلال مخارج زندگی را تامین می کرد. مصیب کودک بسیار مودب و با همت و با اراده ای بود و همپای پدر کار می‌کرد و به مادر و اعضای خانواده هم کمک می‌کرد. جو اعتقادی و مذهبی خانواده، مصیب را با مکتب اهل بیت (ع) آشنا کرد و از همان کودکی در مراسم  و آیینهای مذهبی و عاشورایی، حضور فعال داشت و نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار حساس و کوشا بود. سال 1346 وارد دبستان شد و پس از آن دوره راهنمایی را آغاز کرد. به دلیل هوش عالی و پشتکار بسیار خوب، دوره ابتدائی و راهنمایی را به عنوان دانش آموز ممتاز پشت سر گذاشت. دوران نوجوانی او همزمان شد با سال های مبارزات انقلابی و مصیب نیز همچون دیگر جوانان و نوجوانان در مسیر انقلاب گام برداشت و به یکی از فعالان مبارز تبدیل شد. در دوران تحصیلات راهنمایی با شخصیت امام خمینی (ره) و نهضت الهی او آشنا شد و از آن لحظه به بعد، هیچگاه از مبارزات انقلابی برکنار نبود. مخالف هر نوع بی‌برنامگی و بی‌نظمی در مسیر مبارزه بود و به کار گروهی و نظام‌مند، اعتقاد راسخ داشت. مصیب، از مریدان شهید آیت الله مدنی روحانی مبارز و انقلابی همدان بود و خطی مشی مبارزه را از این شهید محراب و روحانی روشن‌بین می‌گرفت تا هم خودش بداند که باید چگونه مبارزه کند و هم با انتقال دستورات ایشان به دیگران، به خصوص هم کلاسی‌هایش، مبارزات مردمی را با یک سازماندهی مناسب و حساب شده پیش ببرد. 

شهید «مصیب مجیدی»؛ معاون اطلاعات و عملیات «لشکر 32 انصارالحسین(ع)»

جانشین اطلاعات وعملیات لشکر 32 انصارالحسین (ع)

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از پا ننشست و با عضویت در گروه های جهادی و خدمتگزاری به محرومان و مستضعفان می کوشید تا گره از کار مردم محروم و مستمند جامعه باز کند و در عین حال به نظام مقدس و نوپای جمهوری اسلامی ایران خدمت کند. با شروع جنگ تحمیلی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و همراه با دوستان و دیگر پاسداران عازم جبهه شد تا فریضه الهی جهاد را انجام دهد.

مصیب مجیدی در جبهه لیاقت و شجاعت زیادی از خود نشان ‌داد. روزی که وارد جبهه شد، فقط 20 سال داشت اما کارهایی که انجام داد و نظراتی که ارائه کرد، او را مانند یک فرمانده آموزش دیده و با تجربه مطرح ساخت.

فرماندهان لشکر 32 انصارالحسین(ع) که از همرزمان دوره مبارزات انقلابی او بودند، مدیریت و شجاعت او را در آن روزها دیده بودند. مسئولیتهای متعددی به وی واگذار شد و با هدایت نیروهای سپاه و بسیج، ضربات خرد کننده‌ای را به دشمن وارد کرد. مصیب، بارها مجروح شد اما مجروحیتها خللی در عزم و اراده او ایجاد نکرد و بعد از هر بار مجروحیت و بدون اینکه منتظر بهبودی کامل باشد، دوباره راهی جبهه شد.

شهید «مصیب مجیدی»؛ معاون اطلاعات و عملیات «لشکر 32 انصارالحسین(ع)»

شجاعت و روح خدمتگذاری شهید در آینه خاطرات

به نقل از یکی از همرزمان: «مصيب تشنه خدمت بود، خدمت خالصانه و عارفانه، يادم هست در منطقه بايد نيروهای اطلاعات و تدارکات را به خرمشهر انتقال میداديم اما راننده پايه يک که بتوان به او اعتماد کرد در خط نداشتيم.انتقال اين نيروها و ارائه اطلاعات برايمان مهم بود زيرا آن منطقه منطقه ايذايی به شمار می‌رفت.در آن زمان مصيب معاون اطلاعات و عمليات بود. سريع برخاست و ماشين را روشن کرد و به سمت خرمشهر به راه افتاد. هيچ‌کس توقع نداشت او چنين مسئوليتی را قبول کند. سه الی چهار شب نخوابيد. چشمهايش از فرط خستگی قرمز شده بود اما خودش آن کار را انجام داد. مصيب در مورد انجام کارها از هيچ تلاشی دريغ نداشت حتی يکبار ديدم برای وضوی بچه‌ها در عبادات شبانه از فاصله دور آب آورده بود و يا زمانيکه نيروها مشغول غذاخوردن بودند، خودش شخصاً لاستيک ماشين را عوض می‌کرد و يا کارهای جانبي را انجام می‌داد. او واقعاً تشنه خدمت و مظهر اخلاص بود.

و خاطره همرزمی دیگر: «مصیب، رشادت عجيبی داشت. هميشه در خطرناک‌ترين ماموريتها حاضر می‌شد.قرار بود عمليات والفجر 2 در منطقه «کله اسبی» ارتفاعات حاج عمران انجام شود اما وقتی برای شناسایی نبود. اين منطقه برای عراق، اهميت زيادی داشت.

مسئول عمليات که مجيدی را خوب می‌شناخت، از او خواست به عنوان پيش قراول، جلوی گردان حرکت کند و همزمان منطقه را شناسايی کند.

مصيب نيز بدون ترس به راه افتاد.با قامتي بلند بي‌آنکه براي ثانيه‌اي خم شود.صلابت او حتي سربازان عراقي را نيز به شک انداخت که شايد او از نيروهاي خودشان است. استوار و سربلند تا چند قدمی دشمن جلو رفت. بعثيها با صدای بلند گفتند:«قف: بايست» مجيدی در همان لحظه شليک کرد و بعد از آن نيروهای اسلام به سمت آنان حمله کردند و آن ارتفاع بدون هيچگونه مقاومت جدی و کمترين تلفات، به تصرف رزمندگان درآمد.»

دو رفیق... دو شهید

شهید مصیب مجیدی، یار و رفیق روزهای سخت شهید علی چیت‌سازیان و معاون و جانشین او در لشکر بود و آنقدر این دوستی، عمیق و ریشه‌دار بود که علی چیت‌سازیان روزها از فراق دوست گریست. در روز تشییع جنازه معاونش در باغ بهشت همدان پشت تریبون رفت و با صدایی بغض‌آلود گفت: «مصیب، فرزند گلوله ها، ترکش‌ها، خمپاره‌ها، فرزند گرسنگی‌ها، تشنگی‌ها، خستگی‌ها و مالک اشتر زمان بود.» شهید علی چیت سازیان همان رزمنده قهرمانی است که نقل سخنی از او از سوی مقام معظم رهبری، در سالهای اخیر، بسیار مورد توجه و استقبال قرار گرفت. ایشان فرمودند: «این حرف من نیست. حرف آن رزمنده همدانی (شهید علی چیت سازیان) است.  کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردار نفس گیر نکرده باشد. وقتی گرفتار خودمان هستیم، نمی توانیم کاری انجام بدهیم؛ این را آنها به ما یاد دادند.این را آن جوان ۲۰ ساله یا ٢۵ ساله‌ی رزمنده به ما تعلیم داد، از آنها یاد گرفتیم؛ این یک ثروت عظیم است.» 

 

ما را ز گرد این دشت، عزمی است رو به دریا...

 این سردار خستگی ناپذیر و سرباز همیشه استوار سپاه اسلام و انقلاب در لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع) استان همدان، سرانجام به عهد و پیمانی که با خدای خود بسته بود، وفا کرد و در بیست و ششم اسفند ۱۳۶۴ در عملیات ظفرمند والفجر ۸ در منطقه عملیاتی فاو، سر و جانش را فدای معشوق کرد و به دیدار دوست پر کشید.

عمليات آغاز شده بود و نيروهای گردان 155 از يکديگر حلاليت می‌طلبيدند، گويا به آنها الهام شده بود که قرار وصال نزدیک است. يکديگر را در آغوش می‌کشيدند و اشک شوق می‌ريختند، مصیب مجيدی، مسئول انتقال نيروها به خط مقدم شده بود، نيروها مشغول سوار شدن بودند که ناگهان صدای آژير از راديوی خودرو شنيده شد. موشکی در همان نزديکی به زمين خورد، چيزی نمايان نبود. خاک بود و خون و صدای تکبير، همه تلاش می‌کردند که به مجروحين کمک کنند و در کمال ناباوری، نيروها با پيکر خون‌آلود معاون اطلاعات و عمليات لشکر 32 انصارالحسين (ع) مواجه شدند. روح مصيب مجيدی از پهنه خاک پر کشيد و فنای فی‌الله برگزید وهمه حجابها را در راه وصل خود با دوست، درید.

می‌رسد به آنجائيكه بايد برسد به رهایی، به عشق...

با درود و سلام فراوان بر منجی انسانها، مهدی موعود(عج) و نايب بر حقش خمينی عزيز، قلب تپنده مستضعفان و اميد مسلمين جهان و درود و سلام بر شهيدان اسلام از صدر اسلام تا شهيدان كربلای ايران و رزمندگان غيور ايران كه جان بركف جهت پيروزی اسلام بر كفر می‌كوشند و جهاد می‌كنند و به لقاءا... می‌پيوندند.

و سلام بر جوانان عاشق الله كه هر لحظه در پشت جبهه و در پايگاه های مقاومت در محله و در كوچه‌ها و در جاهايی كه جای پای عاشقان الله است جای پای شهيدان اسلام است، تلاش می‌كنند و از آبرو و حثيت خود دفاع می‌كنند، از جان خود و از مال خود و از اولاد و پدر و مادر خود در راه اسلام و قرآن و الله گذشته‌اند و منتظر شهادتند كه گويا اين دنيا را تنگ و تاريك می‌بينند و عشق و آرزوی پرواز و آزادی دارند.

آری اينان در بسيج، این مدرسه عشق و شهادت، درس خوانده‌اند و معلمشان خمينی است.

عزيزان و دوستان كه در پشت جبهه در تلاش و كوششيد و در بسيج محله و كوچه و بازار و شهر و روستا جهاد می‌كنيد، هوشيارانه دشمنان اسلام را شناسايی كرده و كوچكترين حركات مرموز آنها را زير نظر گرفته و يك لحظه اجازه فعاليت را به آنها ندهيد با اين عمل پسنديده‌تان خود و هم ديگران را ساخته و هم پشت رزمندگان را نگهداشته‌ايد و هم شهدا را و خانواده‌های شهدا را دلشاد كنيد.

اما عزيزان بيشتر از اين به هوش باشيد كه انقلاب و زمان به پيش می‌رود، پر پيچ و‌ خم می‌شود و انقلاب به نقطه حساستر نزديك می‌شود. از طرفی ياران انقلاب، رفته‌رفته شهيد می‌شوند لذا شما بايد در مقابل حيله دشمنان، هوشيارتر باشيد و گول لباس و حرف و چهره را نخوريد تا خط امام حفظ شود و از بسيجيان و پاسداران كه حافظ انقلابند، حمايت شود و مسلمين با هم متحد و مهربان شوند و اتحاد خويش را حفظ كنند. مساجد و بسيج را پر از جمعيت و هر چه بيشتر فعال كنيد.

ايهاالناس، اين حرفها اندكی از سخنان و دردهای نهفته در قلبم است. ای كاش من توانایی بيان و قلم توانایی نوشتن را داشتم. اين دنيا خانه گذر و آخرت خانه‌ی ماندن است. پس برای اين دنيای چند روزه، دنيايتان را، خدايتان را و امامتان را نفروشيد، قبرستان ها گواه بر سخنان من هستند بچه‌های يتيم و مادران داغدار و... گواهان ديگرند.

من گفتم كه عشق به الله بهترين عشق‌ها و كار برای خدا و كشتن و كشته شدن در راه خدا، لذتها دارد. می‌گفتم كه جبهه‌ها و حمله‌ها و شهدا و مجروحين و جندا... و سربازان امام زمان(عج) چه حالی دارند ، می‌گفتم كه رهبر ما چه رهبری است كه با يك نگاه پاكش در يك چشم به هم زدن، ما را از لجنزار فساد و تباهی و بدبختی، بيرون آورد.

ای پدر و مادر و ای خواهران و برادرانم هميشه در صحنه انقلاب باشيد و از انقلاب حراست و پاسداری كنيد. با حضور خود در بسيج و در مسجد محله به عنوان يك پاسدار اسلام.

آگاه باشيد لحظه امتحان است عده‌ای از فرزندانشان را در راه خدا ايثار می‌كنند تو هم زبانت را ايثار كن عفت كلام داشته باش، چشمت را بپوشان عفت چشم داشته باش، عفت گوش داشته باش هر حرفی را از هر كس قبول نكن، هر حرفی را نزن. به هركس نگاه نكن به خدا قسم فشار قبر هست، حساب و كتابی هست، اگر قبول نمی‌كنيد برويد بر سر قبر گذشتگانتان و از آنها عبرت بگيريد.

قال الصادق (ع) :

«انك ميت و موقوفا و مسئول و قاعدا جوابه.»

همانا تو خواهی مرد و نگهت خواهند داشت و مورد سئوال قرار خواهی گرفت پس خود را حاضر كن برای جواب.

چند كلامی درباره رزمندگان اسلام و عرايضم را تمام كنم.

در اين جبهه‌ها چنانكه می‌‌‌بينم، سخن از رزمندگانی ديگر است كه زندگانی عقل و ايمان خوانده می‌شود، سخن از مجاهدت و ميراندن نفس اماره است. سخن از بدن و روح است. سخن از منازل و مراحل است كه يك روح مشتاق و سالك به ترتيب طی می‌كند تا به منزل مقصود كه آخرين حد سير و صعود بشر است برسد.

سخن از طمانينه و آرامش است كه نصيب قلب نا آرام و پر اضطراب و پر ظرفيت بشر در نهايت او می‌گردد. وقتی كه انسان زمين خاكی را با همه فريبندگی‌‌اش همچون زندانی مخوف و تاريك می‌بيند و تنها راه رهایی از اين زندان بزرگ را مبارزه تاريكیها و جهل حاكم بر مستضعفان می‌بيند، خود را مهيا می‌كند، كلاه خود و لباس رزم و تفنگ خود را برمی‌دارد و با گام‌هايی راسخ، هدفی مشخص، راهی معلوم و جهتی در پيش، راه می‌افتد و در اين راه می‌رزمد، می‌جنگد و … تا می‌رسد به آنجائيكه بايد برسد به رهایی، به عشق به خدايی معبود و معشوق... و خود شهيد می‌شود و شاهد بر ظالم زمان. شهيد می‌شود و شاهد بر مظلوميت امام و امت خود شاهد بر تجاوزات باطل و دفاعيات حق.

دعای هميشگی:

خدايا، خدايا تا انقلاب مهدی خمينی را نگهدار.

تيپ سوم انصار الحسين سپاه پاسداران

والسلام عليكم و رحمه الله

مصيب مجيدی

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده