خاطره خودنوشت شهيد هاشم‌علی قدم خير قسمت «4»

شب عملیات و حمله به دشمن

شهيد «هاشم‌علی قدم خير» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « شب هشتم آذرماه 1360 شب حمله نيروهای اسلام به نيروهای کفر شروع شد که ما تغيير سنگر داديم و بولدزر جاده‌ای را که ما پشت آن قرار داشتیم باز کرد، بعد از آن به نيروهای دشمن حمله کرديم و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شب عملیات و حمله به دشمن

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «هاشم‌علی قدم‌خير» یکم خرداد سال 1343 در روستای رودبال شهرستان فیروزآباد دیده به جهان گشود. هفت سالگی به مدرسه رفت، بعد از اتمام دوره ابتدايی برای ادامه تحصيل به فيروز آباد رفت. او با توجه به علاقه‌ای که به روحانيت داشت مدتی نيز در حوزه علميه فيروزآباد مشغول تحصیل شد. با آغاز جنگ تحميلی به عنوان بسيجی عازم ميدان نبرد عليه دشمن شد. وی در عمليات طريق القدس و آزادسازی بستان شرکت کرد. و سرانجام دوم فروردین سال 1361 در عملیات فتح المبین به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای رودبال فیروزآباد به خاک سپرده شد.

متن خاطره: شب عملیات و حمله به دشمن

 ششم و هفتم آذرماه 1360به ما آماده باش دادند که امشب حمله است؛ شب دوم بر اثر ضد حمله دشمن نتوانستيم حمله کنیم.

حال خاطره‌ای از جبهه: شب هشتم آذرماه 1360 شب حمله نيروهای اسلام به نيروهای کفر شروع شد که ما تغيير سنگر داديم و بولدزر جاده‌ای را که ما پشت آن قرار داشتیم باز کرد، بعد از آن به نيروهای دشمن حمله کرديم و آن‌ها تا چند خاکريز به عقب برده تا صبح شد و ما فردا صبح ما از سنگر بعثی‌ها ديدن کرديم که خمپاره زياد می‌آمد که نزديک بود ما ترکش بخوريم.

بعد از ظهر حدود ساعت سه ما را از آن‌جا به جبهه دیگری بردند که تازه از بعثی‌ها پس گرفته بودند؛ خاکريز کوچکی بود که ما در آن شب در آنجا در آن بيايان به سر برديم و نصف شب بود که يک صدايی از پشت خاکريز شنيده شد که من ديده‌بان بودم و فورا صدای بچه‌ها زديم و همه آماده و پشت خاکريز را به رگبار بستيم و صدا خاموش شد که بعد از آن يک مرتبه صدا شنيده شد که گفت من مجاهد عراقی هستم که فورا دستور دادند از خاکريز بالا آمد و او را شناختند.

خمپاره کاتيوشا

روز هشتم آذرماه 1360 از صبح که بلند شديم دشمن خاکريز ما را به رگبار گرفت و خمپاره کاتيوشا آنجا را می‌کوبيد و خودروهايی که برای ما چيز می‌آوردند، آنها را می‌زد و چند تا از آنها آتش گرفت و آن روز عده‌ای از بچه‌ها شهيد شدند. تانک‌های دشمن حدود یک و نیم کيلومتری ما قرار گرفته بود و ما با آرپی‌جی به سوی آن‌ها تيراندازی می‌کرديم که دو تانک آن‌ها آتش گرفت و در آن روز ما بی‌سيم چی نداشتيم و ما هم کلاش داشتيم. از بس که تيراندازی می‌کرديم خسته شديم.

انتهای متن/

 

 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده