پنجشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۱۴
چندروز قبل شهادت و بمحض شروع عملیات، گفته بود: «اجر و مزدم را در همین کربلای 5 از خدا می‌گیرم»! و گرفت... شهیدی که هربار موقعیت برای رفتنش به حج فراهم شد، نرفت و گفت جبهه از حج هم واجبتر است. قسمت این بود که پاداش سی ماه مبارزه در دوران طاغوت و چندین سال حضور در جبهه، حجی شود که زیارت خود خدا بود آنهم در احرامی خونین. شهیدی که هر قیام و قعود و هر سخن و سکوتش برای خدا بود.

شهید «حاج عبدالله میثمی»؛ گفته بود اجرم را در «کربلای 5» از خدا می‌گیرم!

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، یازدهم بهمن 1365، روز تشرف شهید بزرگواری است به لقای الهی که همه وجودش تجسم فنای در حق و تبلور عشق به معبود و تجلی ارزشها و فضیلتهای خداگونه مکتب شهادت بود. روحانی شهید «حجت‌الاسلام والمسلمین حاج عبدالله میثمی اصفهانی» چهره تابناک روحانیت بیدار انقلابی در عرصه مبارزه با طاغوت و در صحنه‌های رزم و حماسه، از بزرگترین جلوه‌های درخشان فرهنگ جهاد و شهادت و از والاترین الگوهای عبودیت و معنویت و عرفان در جبهه است. نماینده امام در قرارگاه «خاتم الانبیاء(ع) که چون رزمنده‌ای عادی، سنگر جنگ را محراب عبادت و خلوص خود کرده بود و همیشه می‌گفت: «روز قیامت وقتی روزهای جبهه‌مان را ببینیم و روزهای مرخصی را هم ببینیم، گریه خواهیم کرد که ای کاش مرخصی نرفته بودیم.» او یکی از شاخصترین و مشهورترین شهدای اصفهان است و از ستارگان پرفروغ تاریخ دفاع مقدس.


30 ماه در زندان شاه

شیخ عبدالله میثمی در نهم خرداد ۱۳۳۴خورشیدی در اصفهان دیده به جهان گشود. پس از پایان دوره دبستان، وارد دبیرستان و همزمان با درس، به کار مشغول شد. تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. در سنین جوانی به کمک دوستان خود انجمن دینی و خیریه و هیأت حضرت رقیه(س) را تأسیس کرد و در آنجا در کنار درس به مسایل سیاسی روز هم می‌پرداخت. سپس به قم رفت و در آنجا به تعلیم و تکمیل علوم دینی پرداخت. اما به دلیل فعالیت‌های سیاسی در ۱۱ خرداد ۱۳۵۴ به زندان رژیم پهلوی افتاد. او تعالیم قرآن را به زندانیان آموزش می‌داد و این حرکت‌ها در روحیه زندانیانی که تحت تأثیر گروهک‌های ملحد و منافق بودند، تأثیر فراوانی داشت.

به نظرم پیری جوان و خردسالی سالخورده آمد!

مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی (نماینده امام و مقام معظم رهبری و امام جمعه شیراز) در خصوص شهید میثمی روایتی جالب دارد: «نخستین بار که از زندان رها شده بود، به نظرم پیری جوان و خردسالی سالخورده آمد. همه را شناخته بود تا توانست راه خود را بشناسد و آنچه را که در کلاس ندیده بود، به تجربه یافته بود. علم و عمل، زمینه‌ خودسازی عمیقی را در او به وجود آورد و جهاد با نفس را در عمق مبارزات و مجاهدات خود به کار گرفت و به همین دلیل، بر تمامی امتحانات زندگی که هیچ کس لحظه‌ای در آن فاتح نیست، روز به روز موفق‌تر و پخته‌تر درمی‌آمد. وحشت از او رفته بود و آرامش سال‌ها در او منزل کرده بود. در سخت‌ترین آتش‌ها با توکل به خداوند، جداً آرام بود و آرامش‌بخش.»
میثمی که ۳۰ ماه از عمر پرثمرش را در زندان ستمشاهی به سر برده بود، با پیروزی انقلاب اسلامی، جهت ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت و از محضر استادان کسب علم کرد.

شهید «حاج عبدالله میثمی»؛ گفته بود اجرم را در «کربلای 5» از خدا می‌گیرم!

 

همراه انقلاب در همه جای ایران

او برای یاری رساندن به نهضت امام خمینی (ره)، از آغاز پیروزی انقلاب در هر صحنه سخت و خطرآفرین، فعالانه حضور داشت و انجام وظیفه می‌کرد. مدتی را در کردستان گذراند و از آنجا به دنبال تشکیل سپاه در یاسوج به آن شهر رفت تا در کنار پاسداران به سازماندهی و ارشاد عشایر محروم بپردازد. این روحانی وارسته و فداکار در مدت حضور در استان کهگیلویه و بویراحمد، سهم بزرگی در تأمین امنیت و ثبات این منطقه عشایری داشت و تلاش‌های فراوانی برای کمک و رسیدگی به مستمندان و خانواده‌ شهدا به کار بست. او علاوه بر خدمت در سپاه در تشکیل بسیاری از نهادهای انقلاب اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد نقش بارزی داشت پس از ۳۰ ماه خدمت و تلاش شبانه‌روزی در آن منطقه‌ محروم، از سوی نماینده‌ حضرت امام (ره) در سپاه، به عنوان «مسوول دفتر نمایندگی حضرت امام (ره)» در منطقه‌ نهم (فارس، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد) منصوب شد.

حج نرفت. می‌گفت در جبهه، خود خدا حاضر است!...

این شهید والا مقام در رابطه با جنگ، زحمات فراوانی کشید و در روحیه دادن به رزمندگان و فرماندهان، نقش بسزا و بسیار موثری داشت و مدتی پس از آغاز جنگ، از طرف نماینده حضرت امام در سپاه به مسوولیت دفتر نمایندگی امام در قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) که قرارگاه مرکزی و هدایت کننده تمامی نیروهای سپاه و بسیج و سایر نیروهای مردمی بود، منصوب شد. به تأسی از حضرت امام (ره) معتقد بود که جنگ در صدر همه‌ امور است و بقیه‌ مسایل در مرحله‌ بعد هستند. در خاطرات او آمده است: «هر چه آقای محلاتی می‌گفت بروید حج قبول نمی‌کرد. می‌گفت: جبهه واجب‌تر است. آنجا کنار خانه خدا هستیم، اما اینجا در میدان جنگ، خود خدا حاضر است و در کنار ماست.»

شهید «حاج عبدالله میثمی»؛ گفته بود اجرم را در «کربلای 5» از خدا می‌گیرم!

از نگاه «حاج صادق آهنگران»

وقتی سخنرانی می‌کرد، همه جذبش می‌شدند و به حرف‌هایش با دقت گوش می‌کردند. در یکی از سخنرانی‌هایش، با لحنی صمیمی گفت: «سعی کنید رنگ دنیا را به خودتان نگیرید. به کارهایتان رنگ خدایی بدهید. اگر دنبال شهرت هستید، مطمئن باشید شما را در خودش زندانی می‌کند. زندان شهرت، زندانی است که دیوارش آهنی و غیرقابل نفوذ است. کسی که مشهور شد و سر زبان‌ها افتاد، در همان‌جا متوقف می‌شود و دیگر نمی‌تواند خودسازی کند. گرفتار بلا می‌شود و پیشرفتش محال است. از جهاد اکبر جا می‌ماند. پس به اشک و ناله از خدا بخواهیم، میل به شهرت را از ما بگیرد.» همیشه سفارش می‌کرد که اگر برای حل مشکلات، به حضرت فاطمه زهرا (س) متوسل بشوید، کار حل می‌شود. من اثر این دستورالعمل اخلاقی او را در عمل دیدم. بعد از عملیات خیبر و قبل از شروع عملیات بدر، برای تجدید روحیه، با فرماندهان به زیارت امام رضا (ع) رفتیم. هنگام بازگشت، در فرودگاه مشهد، سوار یک هواپیمای نظامی سی ۱۳۰ شدیم. حدود ۱۵ دقیقه گذشت، ولی هواپیما حرکت نکرد. از کادر پرواز سؤال کردیم چه شده؟ گفتند چیزی نیست، مشکل فنی پیش‌آمده. الآن حل می‌شود. حدود دو ساعت، این وضعیت ادامه داشت. حوصله همه سر رفته بود. من با مرتضی قربانی حرف می‌زدم که میثمی با خنده‌های همیشگی‌اش آمد و کنارم نشست. گفت: حاج صادق، لطف کن روضه‌ای بخوان که توسلی کنیم، بلکه فرجی شود. پرسیدم چه روضه‌ای بخوانم؟ گفت: به حضرت زهرا (س) متوسل شویم که ان‌شاءالله، مشکل حل شود.
با فرستادن صلواتی، شروع به خواندن روضه حضرت زهرا (س) کردم. هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که صدای روشن شدن موتورهای هواپیما آمد. همه صلوات فرستادیم و کمربندهایمان را بستیم. چند لحظه بعد، هواپیما به‌سرعت از روی باند بلند شد. وقتی در فرودگاه تهران از هواپیما پیاده شدیم، آقای میثمی سمت من آمد و گفت «حاج صادق، دیدی توسل به مادر سادات، جواب می‌دهد؟» من لبخند زدم و گفتم «بله شک ندارم.»


پدرش می‌گفت: تو مگر نماینده امام نیستی؟!

وقتی از شهادت صحبت می‌کرد، اشک‌هایش جاری می‌شد و با دل‌شکستگی خاصی می‌گفت: «شهادت لباسی است که برای همه مردان خدا دوخته شده است. شهادت مانند کاسه آبی است که بر لب می‌گذارم. وقتی آب کاسه تمام شد، دشمن به خیال اینکه نگذارد آب بخورم، کاسه را می‌شکند. وای بر بدبختی دشمن! من این آب را خورده‌ام و فقط جرم شکستن آن بر گردن شکننده کاسه می‌ماند. این مردان خدا عمرشان را کرده‌اند. این‌ها اگر شهید هم نمی‌شدند، از دنیا می‌رفتند. پس چه‌بهتر که با شهادت رفتند.»
یکی از دوستان درباره ساده زیستی او می‌گفت: «عبدالله در زندگی شخصی‌اش همیشه دستش خالی بود. خانه‌ای نداشت. برای تردد بین جبهه و اصفهان از وسایل نقلیه عمومی استفاده می‌کرد. گاهی پدرش اعتراض می‌کرد: مگر تو نماینده امام در جبهه جنوب نیستی؟ پس چرا یک وسیله دولتی زیر پایت نیست؟ اما این اعتراض‌ها فایده‌ای نداشت. او هرگز برخلاف عقیده باطنی‌اش عمل نمی‌کرد.
یک روز پدرش گفت: پسرم، این‌طور که نمی‌شود. خانواده‌ات در اهواز، زیر یک سقف شش متری زندگی می‌کنند. این خانه در شأن تو نیست. به فکر خانه‌ای برای خودت باش. عبدالله تبسمی کرد و گفت که خدا نکند من در دنیا، خانه‌ای از مال دنیا بسازم.»

 

شهید «حاج عبدالله میثمی»؛ گفته بود اجرم را در «کربلای 5» از خدا می‌گیرم!

در قیامت، گریه می‌کنیم که ای کاش یک روز هم مرخصی نرفته بودیم!

این عالم وارسته و روحانی مبارز که با درک تکلیف و شناخت زمان، خدمت در جبهه‌ها را بر همه چیز ترجیح داده بود به رزمندگان گوشزد می‌کرد: «اگر به خاطر مشکلات و به اسم پایان مأموریت و غیره بخواهیم برگردیم، نوعی سقوط است. برادران! پیوسته از خدای خود بخواهید که توفیق ادامه‌ نبرد را از ما نگیرد. خدا می‌داند، روز قیامت وقتی روزهای جبهه‌مان را ببینیم و روزهای مرخصی را هم ببینیم، گریه خواهیم کرد که ای کاش مرخصی نرفته بودیم.» براساس گفته همرزمان ایشان، سخن میثمی همواره و به خصوص در خطوط مقدم نبرد و شب‌های عملیات الهام‌بخش رزمندگان و مسوولان جنگ بود. او حتی برای زیارت خانه خدا هم حاضر نبود، لحظه‌ای جبهه‌های نبرد حق علیه باطل را ترک کند، چرا که معتقد بود که جبهه اجر زیارت خانه‌ خدا را هم دارد.

به همه گفت: در «کربلای ۵»، اگر خدا بخواهد، اجر و پاداش خود را می‌گیرم!...

شهید میثمی در شب دوم عملیات کربلای ۵ به دوستان گفته بود: «من در این عملیات، اجر خودم را از خدا می‌گیرم.» و همیشه می‌گفت: «من ۳۰ ماه در زندان، ۳۰ ماه در یاسوج و ۳۰ ماه در شیراز بودم و می دانم که ۳۰ ماه هم در جبهه هستم و باید بعد از آن اجرم را از خدا بگیرم.» و بالاخره پیشگویی شگفت شهید که از روح واصل و وتارسته او نشات گرفته بود و معرفتی از سر بصیرت و یقین را گواهی می‌داد، به تحقق پیوست. عبدالله میثمی به آرزوی خود رسید و بر اثر اصابت ترکش به سرش، در شب شهادت بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) به شهادت رسید و در تکیه شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

خدایا! دلم می‌سوزد که به زمین چسبیده‌ام!

و بخوانیم بریده‌هایی از وصیتنامه عارفانه شهیدی عاشق را که مسافر آسمان و مهاجر الی‌الله بود و وصیت خود را نیز در ایام شهادت بانوی دو عالم، حضرت صدیقه کبری (س) نوشت و شگفت آنکه شهادت او نیز در همین ایام است؛ ایام عزای بانویی که او همیشه متوسل به مقام آن حضرت بود:
«خدایا! تو گواهی در این لحظه كه در خدمت مقام وحدانیت، این كلمات را می نویسم بسی شرمنده و شرمسارم، چرا كه بندگان تو را می بینم كه در جبهه های حق بر علیه باطل می جنگند و در سنگرهای خود وصیتنامه های شهید وارانه می نویسند. خدایا دلم می سوزد كه چرا به زمین چسبیدم. خدایا اگر من بیچاره در این لحظه بمیرم فردا در مقابل این جوانانی كه از لذت و عیش و نوش دنیا بریدند و رو به تو آوردند سرافكنده خواهم بود.
ای پدر بزرگوار و مادر مهربانم و ای خواهران و برادران و ای همه كسانی كه با شما در دنیا مانوس بودم از شما عاجزانه می خواهم كه پیوسته از برایم طلب مغفرت كنید چرا كه با رویی سیاه از دنیا می روم. شما نمی دانید خدا چقدر لطف كرده گناهان مرا از شما پوشانده. آنچه در دوران زندگیم بیش از همه چیز مرا رنج داد و باعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود و الان نمی دانم در مقابل خدای بزرگ چه عملی را همراه خود ببرم؟
ای مادرم ! شما همان مادری هستید که در اولین برخورد هنگام ملاقات در زندان، حماسه‌ای همچون حضرت زینب (س) آفریدید. همان جا که گفتید فرزندم ناراحت نباش! تو سرباز امام زمان (عج) هستی، درسهایت را بخوان. و مرا از آن گرداب هولناک به ساحل اطمینان خاطر آوردید. اگر این فرزند کوچک شما فاتحانه و پیروزمندانه با چهره سفید از دنیا رفت، بدانید همان دعای شماست که در اولین سال عروسی خود جهت فرزندی صالح کردید، مستجاب گشته و خدا این فرزند صالح را از شما پذیرفته است.
برادران عزیزم ! ای رحمت خدا و ای امین خدا و ای عطاء خدا ! شما سربازی امام زمان (عج) را فراموش نکنید . برادرتان که لیاقت نداشت اما امیدوارم شما جزء انصار و یاران امام زمان (عج) باشید .بکوشید با تقوای الهی از منبع اهل بیت بهره مند شوید ، نکند خدای ناکرده در دسته بندی ها و جبهه بندی های مذهبی بیفتید که معنویت روحانیت از شما گرفته می شود که ناگهان می بینید از روحانیت بجز لباسش برایتان نمانده است. به این طرف و آن طرف ننگرید، فقط نگاه کنید به نائب امام زمان‌تان تا فریب نخورید. در گرداب غیبت‌ها و تهمت‌ها نیفتید...»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده