دوشنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۴۶
نامش را که در تاریخ دفاع مقدس چون خورشید می‌درخشد، با حماسه خونین «هویزه» در اولین ماههای جنگ می‌شناسیم. سرنوشت «سید حسین علم الهدی»، تقدیر هدایت بود و تفسیر شهادت.

شهید «سید حسین علم‌الهدی»؛ خورشید «هویزه» در شفق شهادت

به گزارش نوید شاهد، شانزدهم دی 1359، خورشید خونرنگ هویزه، در شفق شهادت، غروب کرد تا نظاره گر مطلع الفجر روح عاشقانی شود که در حماسه «هویزه» غریبانه و مظلومانه، پاره‌های پیکرشان، زیر شنی تانک های 40 تنی آدمخواران بعثی، فرش راه پیروزی «طریق القدس» و «فتح المبین» شد و مقتل خونینشان، جلوه گاه پاکترین و خالصانه‌ترین حماسه‌ها که مدافعان خوزستانی، رزمندگان داوطلب و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و فاتحان لانه جاسوسی شیطان بزرگ، در کنار هم آفریدند تا اولین هسته عملیاتی مقاومت مردمی با تفکر خط شکن و پیشتاز بسیجی در تاریخ این رزم مقدس، شکل گیرد و ترسیم شود. نام «سید حسین علم الهدی» سرحلقه این حماسه و خورشید این منظومه خونین است. جوانی که از آغاز نوجوانی، با تعهدی عمیق، باور و بینشی خالص و عزم و همت و استقامتی شگفت، در چند جبهه همزمان فعالیت کرد؛ از تبلیغ معارف و مبانی معرفتی اسلام ناب و روشنگری و مقابله با تفکرات الحادی و مارکسیستی و جهاد فرهنگی، تبیینی و اصلاحی، تا مبارزه با فساد و حضور در جبهه مبارزات سیاسی علیه رژیم و مشارکت در عملیات مسلحانه و سازماندهی نیروهای چریک انقلابی و سرانجام در جامه مقدس رزم و فرماندهی سپاه هویزه، برای دفع اشغال خرمشهر و بیرون راندن قوای دشمن، با شهادتی که آخرین، بزرگترین و ماندگارترین عملیات او بود...

 

شاگرد 6 ساله مکتب قرآن، مبارز 11 ساله انقلابی!

 

سید حسین، فرزند آیت‌الله حاج سید مرتضی علم الهدی در بیستم شهریور ماه ۱۳۳۸ در یک خانواده روحانی بدنیا آمد. وی در ۶ سالگی به آموزش قرآن پرداخت. در ۱۱ سالگی با تشکیل کتابخانه و جلسات سخنرانی و قرآن، مبارزه با استبداد شاه را آغاز کرد. او از کودکی، خودسازی و شناخت مبانی مکتب را آغاز کرد و بینش معنوی و اعتقادی خود را پیوسته ارتقاء می‌داد و این شناخت و تعهد را به اطرافیان و جامعه نیز منتقل می‌کرد.

 

ماجرای سیرک مصری که آتش گرفت!

 

در سال 1351 یک سیرک مصری به اهواز آمده بود و برنامه های فسادآمیزی اجرا کرد. حسین که در این زمان، نوجوانی 14 ساله بود، نتوانست ساکت بماند. با همراهی چندتن از دوستان خود، در ساعاتی از روز که کسی در محل نبود، با بمب بنزینی، سیرک را به آتش کشیدند. این یکی از اولین حرکتها و فعالیتهای اجتماعی غیرتمندانه او در مبارزه با مظاهر فساد و بی بند و باری بود. بعد از این عملیات، حسین و دوستش، نامه ای نوشتند و مخفیانه به مسئول سیرک منتقل کردند. در این نامه نوشته بود: «در زمانی که اسرائیل، مردم مظلوم فلسطین را آواره کرده است و ما باید دست به دست هم دهیم و مسلمانان جهان را بیدار کنیم، جای تعجب است که در این شرایط، شما برای به فساد کشاندن جوانان ما به ایران آمده‌اید!...» جالب اینجاست که مسئول سیرک، این نامه را به ساواک نداده بود. زیرا دو سال بعد که ساواک، حسین را دستگیر کرد، خبری از این نامه و این عملیات نداشت وگرنه شکنجه‌ها و فشارهای بسیار بیشتری را روی او و دوستانش اعمال می‌کردند.

 

زیر شکنجه «ساواک»، محکوم به «اعدام»

 

حسین، با مشاهده جنایات رژیم طاغوتی به فکر ترور شمس تبریزی فرماندار نظامی اهواز می‌افتد و شبی به خانه وی حمله می‌کند که افراد محافظ خانه وی متوجه می‌شوند و پس از ساعتها تلاش او را دستگیر و به شدت شکنجه می‌کنند. در دادگاه نظامی، حسین، محکوم به اعدام می‌شود و برای تخفیف حکم، تنها از حسین می‌خواهند که دوست و همدست خود را معرفی کند ولی او ضمن انکار حمل بمب، با تحمل شکنجه های وحشیانه، مقاومت کرده و هیچ سخنی نمی‌گوید.

 

شاگرد تفسیر قرآن «حضرت آیت الله خامنه ای» در مسجد «کرامت» مشهد

 

حسین، در سال 56 با شرکت در جلسات درس تفسیر قرآن حضرت آیت الله خامنه ای در «مسجد کرامت» مشهد، ارتباط عمیق مستمری با ایشان پیدا کرد. او در دوران اقامت در مشهد، که در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی به تحصیل می پرداخت و در محیط دانشگاه نیز به روشنگری و اشاعه معارف اصیل دینی و مقابله با اندیشه های مارکسیستی اقدام کرد و همزمان، با حضور در جلسات تفسیر شاگرد برجسته و شخصیت درخشان نهضت امام، بینش خود را از آبشخور تفکر اصیل اعتقادی سیراب می‌ساخت و اتصال خود را از طریق این رابطه عمیق فکری، قلبی، عاطفی و معنوی با آیت الله خامنه‌ای، با روحانیت مبارز انقلابی و مکتب فضیلت و فقاهت، استحکام بخشید. این پیوند تا روزی که شاگرد اصیل امام به ایرانشهر تبعید شدند، ادامه یافت.

 

چریک تمام وقت انقلاب

 

با اوج‏گيرى انقلاب در ميان اقشار مردم، براى رشد و گسترش فعاليت هايش تصميم به كارِ گروهى گرفت. براى تحقق اين فكر به اهواز رفت و همراه با يارانش گروه «موحدين» را تشكيل داد. در گروه «موحدين» نيز وى به دليل ابتكار بى نظير و شجاعت فوق العاده، در همه برخوردها و برنامه‏ها مبتكر طرح و پيش قدم در عمل بود. وى در جريان حمله به كنسولگرى عراق در خرمشهر مسئول شكستن شيشه و ريختن مواد محترقه در داخل كنسولگرى بود و در برنامه اعدام انقلابى «پل گريم» مستشار و مزدور آمريكايى نقش مؤثر داشت. برگزارى جلسات سخنرانى در خوزستان، ترور دانشى نماينده وابسته مجلس، ترور مستشار آمريكايى در واقعه اعتصاب كاركنان شركت نفت، انفجار شهربانى كرمان به دليل به شهادت رساندن مردمان بى دفاع در داخل مسجد، از جمله مجاهدت هاى كم نظير اين شهيد والا مقام بود.

 

فرماندهی سپاه هویزه؛ آزمون عملی درسهای «نهج البلاغه»!

 

حسین، پیش از شروع جنگ، عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران خوزستان بود. با آغاز جنگ تحمیلی، مسئولیت مهم و حساس تقسیم نیروهای اعزامی از سراسر کشور به مناطق مختلف عملیاتی و جبهه های جنگ را عهده‌دار شد. اما با همه این موقعیت و اعتبار، بمحض احساس وظیفه و تکلیف، همه این سمتها را کنار گذاشت و مسئولیت فرماندهی سپاه شهر کوچک «هویزه» را برای دفع تجاوز دشمن پذیرفت. یکبار در جواب این سوال که چرا به هویزه آمده، گفت: «قبلا نهج البلاغه را بصورت نظری تدریس کردم و حالا باید در هویزه، هرچه را قبلا تدریس کرده ام بصورت عملی پیاده کنم!

 

پیکر مدافعان مظلوم هویزه، زیر تانک های 40 تنی دشمن!

 

در عملیات «نصر» که در دشت هویزه اجرا شد، ابتدا ارتش و سپاه هویزه به فرماندهی شهید سیدحسین علم‌الهدی (کل نیروهای گروه شهید علم‌الهدی که بیشتر از دانشجویان پیرو خط امام بودند، ۸۱ نفر بیشتر نبودند) برای جلوگیری از پیشروی ارتش عراق به سمت شهر اهواز، شبیخون‌ها و عملیاتی را انجام دادند و در زمین‌گیر کردن دشمن نقش مهمی داشتند. هدف، آزادسازی «پادگان حمید» و پیشروی به سوی خرمشهر بود. روز 14 دی، مرحله اول عملیات با موفقیت کامل انجام شد و حدود 1000 اسیر از دشمن گرفته شد.روز 15 دی نیز ادامه پیشروی انجام گرفت و قرار بود یک دسته دیگر از رزمندگان، از طرف جاده خرمشهر، عملیات کنند و دو گروه عملیاتی ارتش بعثی را دور بزنند. اما گروهی که قرار بود از جاده خرمشهر عملیات کند، نتوانست به اهداف مورد نظر دست یابد. ارتش متجاوز عراق که در آن روزها بسیار مجهز و آماده بود، با شکست در منطقه عملیاتی هویزه، همه نیروهای خود را روانه این منطقه کرد و در مرحله دوم عملیات، به دلیل نبود حمایت و پشتیبانی از آن‌ها توسط صدها تانک دشمن بعثی، محاصره شدند و همه آن‌ها مظلومانه به شهادت رسیدند. ارتش متجاوز عراق با تانک‌های ۴۰ تنی! از روی پیکر پاک شهدا عبور کرد! به‌طوری که ضخامت بدن هر شهید به مانند ضخامت یک کتاب درآمده بود!

پیکر پاک شهدا تا بعد از عملیات بیت‌المقدس در منطقه و دشت هویزه باقی ماند، در زمان تفحص هر شهیدی را از علامتی که خانواده او سراغ داشت مانند انگشتر و وسایل داخل جیب شناسایی کردند.

مادر شهید علم‌الهدی، سیدحسین را از قرآنی که داخل جیبش بود و او به فرزندش هدیه داده بود، شناسایی کرد.

 

تانک را از روی تن حسین رد کردند و حسین هنوز جان داشت!...

 

یکی از همرزمان شهید حسین علم الهدی که روز شهادت، همراه او بود و به اسارت گرفته شد، با بیان این‌که خوشحالم که این اعتراف دردناک زمانی انجام می‌گیرد که مادر بزرگوار حسین (که خود شیرزنی بود) در قید حیات نیست؛ می‌گوید: «من سال‌ها در اسارت بوده‌ام و حتما از رفتار وحشیانه عراقی‌ها با اسرا چیزهایی شنیده‌اید، اما شکنجه‌ای که من دیدم، یک لحظه بیشتر نبود و با این حال، هنوز که هنوز است، از درد آن یک روز هم نتوانسته‌ام سر راحت بر بالین بگذارم. آری مرا به تانکی بستند که از روی پیکر مبارک حسین گذشت، در حالی که هنوز جان داشت، هرچند که چفیه‌اش صورتش را پوشانده بود و با آن چشم‌های زیبا و گیرایش دیگر نمی‌توانست عذاب کشیدن مرا ببیند. من صدای خرد شدن استخوان‌های حسین را شنیدم و راستش در آن لحظه خدا را شکر کردم که دیدم دارم به اسارت برده می‌شوم، وگرنه چگونه می‌توانستم برگردم و بگویم:  از پا، حسین (ع) افتاد و ما بر پای بودیم؟»

 

او را از قرآن کوچکش شناختند...

 

18 ماه بعد، با آزاد شدن دشت هویزه پس از عملیات «طریق القدس» و با خنثی‌سازی میدان مین و جمع‌آوری سیم‌های خاردار، گروه تفحص برای یافتن اجساد شهدا به جست‌وجو در محل عملیات پرداختند. اجساد مطهر برخی از شهدا به صورت پراکنده پیدا شد، از جمله «حسین علم‌الهدی» که او را از قرآن کوچکش و نیز موشک‌انداز آر.پی.جی‌اش شناسایی کردند. جسد «محمود قدوسی» را از نامه‌ای که در جیب لباسش پیدا شد، شناسایی کردند. در آن نامه، پدر شهیدش «آیت‌الله قدوسی» دادستان کل کشور او را برای پیوستن به رزمندگان اسلام معرفی کرده بود. به تدریج مزار باشکوه شهدای هویزه شکل گرفت و توسط جهاد سازندگی ساخته شد. پس از پایان جنگ تحمیلی، گلستان شهدای هویزه مورد استقبال مردم قرار گرفت؛ به‌گونه‌ای که امروز این گنبد و بارگاه معنوی، وسیله‌ای است برای تقرب زائران و تبرک از ساحت قدسی شهیدان.

 

انتهای گزارش/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده