زنده تر.../ برگزیده هشتمین کنگره شعر ایثار
زنده تر...
بخش اصلی
سی ساله دوتا استکان چایی
میریزه و یه گوشه میشینه
میگه که بچهم توی این خونهس
اماکسی چیزی نمیبینه
**
سیساله که چشمش به در مونده
سیساله هرشب خواب و بیداره
سیساله وقتی میره تا بیرون
کُلِ درارو باز میزاره
**
سیساله که کل محل دیدند
تویِ نگاهش بیقراری رو
وقتی معطل میکنه هربار
مامورهای سرشماری رو
**
میگه برو فردا بیا مادر
امروز معذورم ، نمیتونم
بچهم سفر رفته ولی فردا
به خونه برمیگرده میدونم
**
امروز بعد از این همه دوری
برگشته بچهش ، مات و مبهوته
زل میزنه با چشم خیسش به
قنداقهای که توی تابوته
**
حس میکنه مادرشده بازم
قنداقو میگیره تو آغوشش
میبوسه هی قنداقشو آروم
میخونه لالایی توی گوشش
**
هی بچه شو با اشک میشوره
حس میکنه از زندگی سیره
میمیره و چشماشو میبنده
جون میده و آروم میگیره
**
جون میده و آروم میگیره
تا خونه برمیگرده تنهایی
بچه ش درو وا میکنه بعدش
میریزه دوتا استکان چایی...
خبرنگار:فاطمه سعیدمسگری