يکشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۵۰
نوید شاهد: شعر «امدادگران غزه» اثر «حامد فلاحی زاده» از برگزیدگان هشتمین کنگره بین المللی شعر ایثار در گروه «منظومه» است. این کنگره در استان فارس برگزار شده بود. در ادامه اثر منتخب کنگره ملی شعر ایثار را با هم می‌خوانیم.

امدادگران غّزه/ برگزیده هشتمین کنگره شعر ایثار

بخش اصلی

شهدای مظلوم غزه و جبهه مقاومت

«برای همدردی با امدادگران غزه»

 

من از حوالی یک شهر گور می‌آیم

من از مراسم اهل قبور می‌آیم

**

بلا، به مرثیه خوانیِ دهر آمده بود

اجل، به فاتحه‌خوانیِ شهر آمده بود

**

میان ختم، شهیدان بی‌سری دیدم

به روی شانۀ خورشید پیکری دیدم

**

برای ختمِ شهیدی، شهیدی آمده بود

سپید مویی را رو سپیدی آمده بود

**

به هر بهانه و حرف و وصیت و کمکی

کنار دخترکی، رفته بود دخترکی

**

من از ستیزِ کمان و تفنگ می‌گویم

من از مجادلهٔ تیر و سنگ می گویم

**

من از میانۀ امداد و جنگ آمده ام

من از مبارزۀ نام و ننگ آمده‌ام

**

من از دوراهی بود و نبود رد شده‌ام

من از تلاقی نمرود و دود رد شده‌ام

**

نبین مرا که پر از اشکم و ورق ورقم

نخوان مرا که فقط چشم‌های بی‌رمقم

**

ببین ز لاله‌رخان داغ و ناله روییده است

ببین به جامه من، باغ لاله روییده است

**

تو بمب فسفری و پلک سرخ را دیدی؟

میان هق‌هق و جیغِ بنفش خوابیدی؟

**

به پیش چشم تو آیا جنازه صف شده است؟

به روی دست تو آیا کسی تلف شده است؟

**

عروسکان در آوار مانده را دیدی؟

فرشتگان به ویران نشانده را دیدی؟

**

کنار صبح و شب و ماه و آفتاب و نسیم

نشسته‌ام به تماشای کودکان یتیم

**

میان این همه تنها، به غیر تن‌ها نیست

که از حقوق بشر غیر شر در اینجا نیست

**

نبار، روضهٔ مکشوف را نمی‌گویم

هزار روضهٔ مکشوف را نمی‌گویم

**

هزار دستِ جدا از هزار تن دیدم

چه شد ندید جهان آنچه را که‌من‌دیدم

**

اگر چه برده غم از یاد من تبسم را

کشانده شانۀ من، آرزوی مردم را

**

که داغ پشت‌سرِ داغِ تازه می‌افتاد

جنازه بود که روی جنازه می افتاد

**

به اشک، بر تن اطفال پیرهن کردم

هزار کودک یکروزه را کفن کردم

**

در این میان، نه فقط عمر من به غم سر شد

صلیب‌‌ِ سرخ خمید و هلال، احمر شد

**

حضور، رنگ من است و امان، نشان من است

همیشه وقت بزنگاه‌ها زمان من است

**

همیشه حامی صلحم همیشه مظلومم

دوباره زندگی‌ام… شوق طفل معصومم

**

بیا بگویمت این رزم، آیت فتح است

بیا روایت من هم “روایت فتح” است

**

اگر چه بین طلوع و غروب زندگی ام

بگیر دست مرا حس خوب زندگی‌ام

خبرنگار: فاطمه سعیدمسگری

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده