يکشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۰۷
نوید شاهد: شعر «غربت» اثر «حسن خسروی وقار» از برگزیدگان هشتمین کنگره بین المللی شعر ایثار در گروه «منظومه» است. این کنگره در استان فارس برگزار شده بود. در ادامه اثر منتخب کنگره ملی شعر ایثار را با هم می‌خوانیم.

غربت/ برگزیده هشتمین کنگره شعر ایثار

غربت

حسن خسروی وقار

 

اسیر سردی مرگیم، کاش برگردی

نهال زیر تگرگیم، کاش برگردی

**** 

شبیه قدس در آوار بی کسی ماندیم

به این امید که یک روز میرسی، ماندیم

****  

گلوی شهر گرفته ست و خانه تب کرده ست

بدون هرم نفس‌های تو هوا سرد است

****  

سرشک دهقان در مزرعی ملخ زده‌ایم

نگاه بی ثمری بر درخت یخ زده‌ایم

****  

هنوز هم سر همسایه در گریبان است

کسی نگفته سلامی به ما، زمستان است...

****  

بگو که سردی دل های سنگ را چه کنیم؟

به سوی باغ پدر سوز جنگ را چه کنیم؟

****  

به دست پرچمی از صلح داشت لشکر ما

نماند جز دو سه انگشت از برادر ما

****  

یکی به خون زد و امضاش پای قطع شده ست

بیا ببین! سندش دست‌های قطع شده ست

****  

یکی به گوش جهان رفت، اگر شنید مرا

غریب ماندم و مردم، کسی ندید مرا

****  

یکی به رنج مسلمانی‌ام اشاره نکرد

برای کشتن من شیخی استخاره نکرد

****  

برای کشتن من یک فشنگ کافی بود

نه انفجار، که شیپور جنگ کافی بود

****  

شب شکست می‌آمد سیاهه‌ی سکرات

یهود سایه می‌انداخت بر سر عرفات

****  

از آسمان پی‌هم مرگ باغ می‌بارید

به روی شاخه‌ی زیتون کلاغ می‌بارید

****  

به سوی پرچم تسلیم باد می‌آمد

شبی که ما می‌مردیم، باد می‌آمد

****  

به زور مرگ شکستیم، تکّه تکّه شدیم

شب تگرگ نشستیم، تکّه تکّه شدیم

****  

یکی کرانه شد، از دور ناپدید ولی

منم یکی، یم دور از حصار دید ولی

**** 

به تشنگان یم بی آب را نشان ندهید

به خستگان قفس قول آسمان ندهید

****  

اگر که با پدرم نوحه‌ی هبوط نبود

نوار من پر موسیقی سکوت نبود

****  

منم که مویه شدم خط به خط عزايم را!

چرا نمی‌شنود هیچ کس صدایم را؟

****  

به رغم بی کسی خانه سوز، می‌شنوم

خودم صدای خودم را هنوز می‌شنوم

****  

خودم برای خودم باز خانه میسازم

زمان اگرچه ندارم، زمانه میسازم

****  

برون می‌آورم از خاک تکّه هایم را

برای گریه‌ی یک شهر شانه میسازم

****  

به اشک میشویم شعر جنگ را، آن گاه

به شوق او غزلی عاشقانه میسازم

****  

نوار من پر آهنگ شاد خواهد شد

به ساز او میرقصم، ترانه میسازم

****  

به خنده گفت: «دل خوش بهانه میخواهد»

برای دلخوشی او بهانه می‌سازم

**** 

هنوز عطر شب فتح در هوای من است!

هنوز در نفس صبح های‌های من است

****  

ببین که خون وطن در تن من است هنوز

هنوز میهن من... میهن من است هنوز!

****  

جدا نمی‌کنم از سینه‌ام هوایش را

شهید داده ام ای دوست! جای جایش را

****  

بگو اگر به تن من ردای مرگ کند

دوباره صبح و شبم را پر از تگرگ کند...

****  

بگو به مرگ زبان تفنگ را بلدم

که خط به خط ادبیّات جنگ را بلدم

****  

قشون نیاید، با پای لنگ خواهم رفت

اگرچه تنها، امّا به جنگ خواهم رفت

****  

اگرچه زخمی‌ام و برنگشته منجی من

گمان مکن از خونم گذشته منجی من!

****  

گمان مکن در خون مانده را سپاهی نیست

که گفته است دل خسته را پناهی نیست؟

****  

به دست خسته تفنگ است، یا علی مددی

«زمانه بر سر جنگ است، یا علی مددی

****  

مدد ز غير تو ننگ است، یا علی مددی»

به دست خسته تفنگ است، یا علی مددی

 

خبرنگار: فاطمه سعیدمسگری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده