برگرفته از نامه‌های دفاع مقدس؛
«تیر از سرم کمانه کرده است. خوب حتما خنده می‌کنی که کمی پایین گرفته بودم الان بهشت بودم. خلاصه خدا خودش رحم کرد و آن دعا‌های مادرم بود که شهید نشدم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

دعای مادرم بود که شهید نشدم

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، نامه‌های شهدا و رزمندگان گنجینه‌ای از خاطرات ارزشمندی هستند که امروز بازگویی آن‌ها با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ضروری است.

بهرامعلی نصیری طی دوران دفاع مقدس نامه‌ای به رزمنده فایز فتحی می‌نویسد که بدین شرح بوده است: بسم‌الله الرحمن الرحیم. با سلام و درود به امام امامت رهبر عزیزمان امام خمینی. خدمت برادر عزیزم. فایز فتحی سلام عرض می‌نمایم.

پس از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند خواهانم. فائز جان من در شلمچه از سر زخمی شده‌ام و حالم خوب خوب می‌باشد که در بیمارستان اصفهان به اسم بیمارستان حضرت قائم (عج) بستری هستم و شما سعی کنید تلفن بزنید، چون من یک هفته یا دو هفته دیگر مرخص می‌شوم.

چون تیر از سرم کمانه کرده مثل سر محمود پورکریم و مال من کمی کوچکتر از آن می‌باشد. خوب حتما خنده می‌کنی که کمی پایین گرفته بودم الان بهشت بودم. خلاصه خدا خودش رحم کرد و آن دعا‌های مادرم بود که شهید نشدم.

من داخل درخت‌های خرما که تلویزیون نشان می‌دهد زخمی شده‌ام. ان‌شاءالله به زودی مرخص می‌شوم و می‌آیم. خب دیگر عرضی ندارم به جز سلام مرا به مادرم و برادرانم برسان. والسلام

جای من خیلی خوب است و حالم مثل شیر می‌باشد و من برای لوشان تلفن می‌زنم، ولی نمی‌گیرد شاید زدم، ولی شما بزنید. ۲۳/ ۱۰/ ۱۳۶۵ زخمی شدم در کربلای ۵.

منبع: کتاب نیستان (برگرفته از نامه‌های هشت سال دفاع مقدس)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده