نامه شهيد اميدی«2»
شهيد «اميدعلی اميدی» در نامه ای خطاب به خانواده می نویسد: «الان هم که برای شما اين نامه را می نوشتم خبرنگاران آمدند و من هم نامه را ناتمام گذاشتم و رفتم کنار خبرنگاران و يک...» نامه دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

پیامی از رادیو به خانواده

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «اميدعلی اميدی» با نام مستعار ابراهيم دی ماه سال 1339 در روستای احمدآباد پل آبگينه دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات ابتدایی را تا کلاس چهارم در همان روستا گذراند و کلاس پنجم ابتدایی را در دبستان ملی راهنما گذراند اما متاسفانه فقر زندگی نگذاشت ادامه تحصيل دهد ترک تحصیل کرد و به کار در معدن گچ مشغول شد. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 13 تیر ماه 1362 در نبرد با مزدوران بعثی و حزب کومله در جاده بوکان مهاباد به شهادت رسید.

بیشتر بخوانید: روزهای اول جنگ خاطره خودنوشت«1»

متن نامه «2»: پیامی از رادیو به خانواده

بسم الله الرحمن الرحيم خدمت پدر و مادر عزيزم سلام. اميد است که سلام گرم و صميمانه مرا که از فرسنگ ها دور ولی با قلبی نزديک به سوی شما می آيد بپذيريد. چنانچه جويای حال اينجانب فرزندتان ابراهيم اميدی را خواسته باشيد الحمدالله حال من خوب و سلامت است و به دعاگویی شما مشغول می باشم.

باری پدر و مادر عزيزم از وضع کازرون چه خبر؟ محمد نامه را به شما داد يا نه؟ دو نامه به محمد دادم که به خانه بياورد و حدود 15 روز پيش هم دو نامه به پدر محمد حاج حسن دادم که برایتان بياورد و آيا به دستان رسيد يا نه.

در ضمن ديروز يک نامه شما و محسن به دستم رسيد و از سلامتی شما که باخبر شدم بی اندازه خوشحال شدم و الان هم که برای شما اين نامه را می نوشتم خبرنگاران آمدند و من هم نامه را ناتمام گذاشتم و رفتم کنار خبرنگاران و يک پيامی برای شما از طريق راديو فرستادم.

رژيم بعثی در حال سقوط است

باری پدر و مادر عزيزم وضع اينجا خيلی خوب است و رژيم بعثی در حال سقوط است و پی در پی با ضربه های دشمن شکن سربازان اسلام در حال عقب نشينی است. در ضمن اگر يدالله به مرخصی آمد آدرس کامل او را که الان در مأموريت است بگيريد و از او بپرسيد در چه تیپ هايی است و اسم تیپ شان را برای من بفرستيد تا اگر توانستم به ملاقاتی او بروم ديگر عرضی ندارم بجز سلامتی شما. خدانگهدارتان. برادران و خواهران را يک به يک سلام می رسانم. خانواده ی غلامرضا و اکبر را سلام می رسانم. پدربزرگ و مادربزرگ را سلام می رسانم. ديگر قوم و خويشان را سلام می رسانم. در ضمن دو، سه بار من به کازرون تلفن زدم و نگرفت. 6 دی ماه 1359

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده