خاطرات شهید
يکشنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۵۰
نوید شاهد بوشهر به مناسبت سالروز شهادت شهید «اسماعیل دشتی» خاطرات این شهید را از زبانش همرزمش «شکرالله پی خسته» منتشر می کند.

 به گزارش نوید شاهد بوشهر؛ شهید «اسماعیل دشتی» در سال ۱۳۴۳ در خانواده‌ی مذهبی به دنیا آمد. به سن تحصیل که رسید در دبستان آب‌پخش ثبت‌نام کرد، اما به دلیل فقر و تنگدستی نتوانست به تحصیل بپردازد.

ایشان از همان دوران نوجوانی کارمی‌کرد تا کمک خرج خانواده‌اش باشد. قبل از اعزام به خدمت مقدس سربازی ازدواج نمود.

مهربانی یک شهید، مانع کشتن سرباز عراقی شد

شهید دشتی با اعزام به جبهه و پس از ماه‌ها جهاد و تلاش در تاریخ ۲۹ خردادماه ۱۳۶۴ به درجه رفیع شهادت نایل‌آمد.

دل مهربان

با شهيد «اسماعیل دشتي» مشغول نگهباني بوديم و با عراقيها فاصله زيادي نداشتيم، ديديم يک عراقی سينه‌خيز از سنگر بيرون آمد و چفيه خود را بر روي خاري مي‌اندازد تا خشک شود. در همين حال با اسلحه به طرف او نشانه رفتم. اما شهيد دشتي مانع شد و گفت تا من اول شليک كنم، و بعد چند گلوله نزديک عراقي شليک كرد و او فوراً فرار كرد. به او اعتراض كردم كه چرا او را نكشتي؟ در جواب گفت آخر او هم زن و بچه دارد.

مهربانی یک شهید، مانع کشتن سرباز عراقی شد

روحیه ایثارگری

 يكي از بچه‌هاي رزمنده اهل بندر عسلويه در حال نگهبانی بالای برجک، مورد اصابت گلوله عراقيها قرار مي‌گيرد و از بالاي برجک به پايين در پشت خاكريز رو به دشمن در يک گودال مي‌افتد. البته عراقي‌ها او را نمي‌ديدند، و اگر درهمين وضع تا شب مي‌ماند، به علت شدت جراحات به شهادت مي‌رسيد.

شهيد دشتی به اصرار مي‌خواست به كمک او بشتابد، اما بچه‌ها مانع مي‌شدند. تا اينكه سيم تلفني را به كمر خود بست و با سرعت و شجاعت خاصي خود را پشت خاكريز انداخت و خود را به رزمنده مجروح رساند وسيم تلفن را به دور كمر او بست و ما نيز سيم تلفن را كشيديم و اورا نجات‌داديم.اين اقدام‌ شجاعانه‌ و ايثارگرانه او باعث نجات‌جان آن رزمنده گرديد.

مهربانی یک شهید، مانع کشتن سرباز عراقی شد

شهادت اسماعیل

خط معروف به خط ۶۰ در منطقه شرهاني يكي از پرخطرترين نقاط بود و سه سنگر داشتيم كه بوسيله كانالي به سنگر استراحت وصل ميشد و من در سنگر مشغول استراحت بودم كه يكي از سربازان مرا با هيجان بيداركرد و گفت كه اسماعيل هنوز به سنگر نگهباني نيامده شايد خمپاره‌هايي … یک باره حرفش را قطع كردم، از جایم بلند شدم و سراسيمه به طرف سنگرهاي نگهباني رفتم در راه ديدم كه اسماعيل بر بالاي كانال افتاده او را با خود به طرف سنگر كشيدم اما درحاليكه او بي‌صبرانه منتظر شنيدن خبر تولد فرزندش بود به سوي معبودش شتافت و خبر ولادت فرزند و شهادت پدر به هم آميخت اما گويي فرزند نمي‌خواست بعد از پدر زنده بماند و او نيز به ديار باقي شتافت.

مهربانی یک شهید، مانع کشتن سرباز عراقی شد

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده