زندگینامه شهید «محمدرضا فطرس»؛
چهارشنبه, ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۲۲
نوید شاهد- محمدرضا فطرس از شهدای قرآنی لرستان قرآن خواندن را از امور جاری روزانه‌اش به حساب می‌آورد، حدود ۵۰۰ جلد كتاب مذهبی در کتاب‌خانه‌اش داشت. شب را حتماً با وضو می‌خوابید و اكثراً به نماز شب برمی‌خواست و علاوه بر روزهای دوشنبه و پنجشنبه خیلی از روزهای دیگر را روزه‌دار بود و كمك و صدقه را از كارها و وظایف روزمره خویش می‌دانست.

به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید محمدرضا فطرس در سال ۱۳۴۳ در شهر خرم‌آباد در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود. پدر وی كارمند ساده اداره بهداری و یكی‌از خادمین دربار حسین بن علی(ع) است كه عمری را در راه خدمت به اسلام و مدیحه‌سرایی ائمه‌اطهار(ع) صرف كرده است.
شهید محمدرضا فطرس فرزند اول خانواده خود بود كه بقیه اعضای خانواده ازجمله مادر مریضش بی‌نهایت به وی عشق می‌ورزیدند.تحصیلات خود را با پایین‌ترین امكاناتی كه در اختیار داشت در دبستان‌های مختلف خرم‌آباد نیمه تمام گذاشته بود و در عین آگاهی در سال ۱۳۵۷ با ترك كلاس درس به صفوف انقلابیون اسلامی پیوست و از همان زمان فعالیت خود را آغاز نمود تا این‌كه توسط وابستگان شرق و غرب در حین توزیع و پخش اعلامیه از راه دور هدف قرار گرفته و از ناحیه پا مجروح شد.
پس از مدت زمانی اندك تقریباً بهبود یافت مجدداً اقدام به فعالیت می‌نماید و در گرما‌گرم انقلاب پیروزمندانه به پیش می‌تاخت.

شهیدی که روزانه قرآن می خواند

شروع پانزدهمین بهار زندگیش مصادف با اولین بهار آزادی انقلاب بود و هم‌زمان با پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی به‌طور افتخاری جذب ارگان‌های اسلامی شد.رفته رفته با صداقتی كه داشت جای خود را بین یاران اسلام و امام و جوانان باز كرد.
عشق به الله چنان رضا را احاطه كرده بود كه در حالی‌كه می‌توانست لااقل برای استراحت شب زیراندازی داشته باشد به‌یاد مستمندان و آوارگان روی زیلو و فرش می‌خوابید و آن‌ها را به رختخواب ترجیح می‌داد.
شب را حتماً با وضو می‌خوابید و اكثراً به نماز شب برمی‌خواست و اضافه بر روزها دوشنبه و پنج‌شنبه خیلی از روزهای دیگر را روزه‌دار بود كمك و صدقه را از كارها و وظایف روزمره خویش می‌دانست و به‌همین منوال زندگیش گذرا بود تا زمانی‌كه به فرمان امام در سخنی تاریخی سازش مبنی بر تشكیل ارتش بیست میلیونی(بسیج) عضویت این ارگان را پذیرفته و با شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد.پس از مدت‌ها دوری از درس به خواست خانواده جهت امتحان و اخذ مدرك دیپلم مبادرت به ادامه درس خواندن نمود و با تائید منطقه از وی امتحان درسی به‌عمل آمد كه نتیجتاً از دبیرستان شهید مطهری(ملك الشعرای بهار) خرم‌آباد موفق به اخذ دیپلم اقتصاد شد.
مدت‌ها عضو افتخاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برای خود رویا می‌دانست تا با همكاری دوستان توانست به رویای خونین خویش برسد و در سپاه پاسداران مشغول به خدمت افتخاری شد.
علاقه او نسبت به رزم به‌حدی بود كه در ضمن این‌كه فنون نظامی را فرا می‌گرفت مبادرت به آموزش در كلاس‌های اسلحه‌شناسی نمود.در سال ۶۲ به‌عنوان پاسدار رسمی به جمع برادران جانباز پیوست.چنان‌چه حتی زندگی خصوصی ایشان هم در دوستانش ادغام شد و فقط او عاشق خدا،عاشق اسلام و عاشق سپاه بود حتی عقیده‌اش این بود كه یك هدف الهی است و نمی‌شود از سپاه به‌عنوان شغل استفاده كرد با این‌كه خود را حزب رستگار و پیروز خدا كرده بود خود را حزب الهی نمی‌دانست و همیشه می‌گفت من لایق حزب‌الله بودن نیستم و ایمان داشت كه فقط حزب‌الله امام است و امثال من فقط می‌توانیم طرفدار حزب‌الله باشیم.
اوقات بی‌كاری‌اش به مطالعه كتب مذهبی و در مراسم‌های دعای كمیل، ندبه و توسل و دسته‌جات عزاداری سالار شهیدان می‌گذراند.
به پیروی از پدرش به مدیحه‌سرائی پرداخته بود دوستانش را همیشه به صداقت اسلام و دوری از نفاق و قبول وحدت راهنمایی می‌كرد و همیشه راهنمای آشنایان و نزدیكان بود.
هر فرصتی كه پیش می‌آمد جمع حاضر را به تصحیح قرائت حمد و سوره نماز می‌نمود احادیث وی را كه حفظ كرده بود در موراد مختلف به‌كار می‌برد و از آن‌ها برای راهنمایی افراد به‌كار می‌برد و در رفتارهایش از شیوه‌های بزرگان دین استفاده می‌كرد.
مادر بیمارش را همیشه برای شهادتش آماده می‌ساخت و از وی می‌خواست در شهادتش گریه نكند.رضا می‌گفت مادر اگر من شهید شدم برایم گریه نكنید و اگر نتوانستی خودداری كنی برای امام حسین(ع) و مظلومیت امام حسین(ع) گریه كنید.او می‌گفت برای مظلومیت جمهوری اسلامی گریه كنید برای مظلومیت دكتر شهید بهشتی گریه كنید كه مظلومانه به شهادت رسید. او می‌كوشید تا هر عنوانی‌كه بیشتر بندگیش را به خدا ثابت كند در امضایش بگنجاند. از جمله همیشه كلمه‌های(عبدالله عاصی) و (مهدی منتظر قائم) را شعار خود می‌دانست و همچنین كلمه(ف۳) را كه به‌معنی فدایی سه هدف(خدا، قرآن، امام خمینی) تفسیرش نموده بود امضا او را مزین می‌كرد.عمیقاً عاشق و دلباخته نوشته‌های شهید گران‌قدر آیت‌الله دستغیب بود و توصیه‌اش به دوستان مطالعه كتاب‌های این بزرگوار بود.
قرآن خواندن را از امور جاری روزانه‌اش به حساب می‌آورد.حدود ۵۰۰ جلد كتاب مذهبی كه متشكل شده از كتاب‌های شهید آیت‌الله دستغیب به‌طوركامل، اصول كافی، انواع تفاسیر قرآن و كتاب‌های گوناگون به چاپ رسیده از سپاه و ارگان‌های مختلف و سری آثار معلم شهید مطهری و دیگر كتاب‌های اسلامی بود.
كتابخانه كوچكش پنجره‌ای بود به دریای بیكران اسلام از ویژگی‌های خصوصی رضا چهره نورانی و بشاش و خندان او بود كه كمتر اتفاق می‌افتاد كه ناراحت باشد.در سنگر پُررمق حزب جمهوری اسلامی كه بی‌شك نای و توان اسلام است همسنگر شهید گرامی حجت‌الاسلام رحیمی به‌شمار می‌رفت و فعالیت بسزایی می‌نمود.ضرباتی كه بر بدن تنومندش می‌امد و برایش قابل تحمل نبود حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری و شهادت یاران و نخست‌وزیری برایش قابل تحمل نبود.
از دیگر حوادثی كه ایشان را متاثر می‌نمود هیاهوی كذائی بنی‌صدر خائن بود زیرا مدت‌ها پیش از عزل این خائن بنا بر آگاهی‌هایی كه داشت اخبار جنایت‌ها و خیانت‌های او را می‌دانست ولی با صداقتی كه نسبت به امام و اسلام داشت بنا به فرمان خاموش ماند و از این‌كه دست‌هایش را از طریق لسان بسته می‌دید زجر می‌كشید.
منافقین ایشان را به‌خوبی شناخته رضا هم برای آن‌ها مشكل‌ساز بود و همیشه با بدی از آن‌ها یاد می‌كرد.دوستانش را بسیار دوست می‌داشت زیرا با بررسی و مرور بر زندگی و اعتقاد و ایمان آن‌ها را سنجیده و انتخاب می‌كرد و واقعاٌ به قبول‌شدگان در این بوته آزمایش عشق و علاقه‌ای خاص داشت.
خانه محقر پدرش پایگاه دوستان و محفل یاران حزب‌الله بود كه در این گرداگرد یاران گفت‌وگوهایش خدا، قرآن و امام بود و هیچ‌وقت جنگ را فراموش نمی‌كرد و پیروزی را زمزمه می‌كرد.
با شركت فعالانه خود در عملیات‌های موفقیت‌آمیز رمضان والفجر یک، خیبر و بدر مدرسه خوبی برای خداجویان حق‌طلب شده بود كه در عملیات بزرگ خیبر این سعادت نصیب او شد كه از ناحیه پا مجروح گردد كه بلافاصله به پشت جبهه منتقل و بعد هم به شیراز اعزام می‌گردد در مدتی‌كه در بیمارستان بود بیمارستان را برای خود قفس می‌دانست و براین اساس از بیمارستان گریخته و دوباره راهی جبهه گشت.
عاقبت در روز ۲۱ اسفندماه سال ۶۳ همان‌طور كه آرزو داشت و از خدایش خواسته بود در عملیات پیروزمند بدر بنا بقول دوستان پس از كسب افتخاراتی در ۲۱ بهار عمرش به بالاترین اهداف قلبی خود كه همانا دیدار معبود و لقای الله بود با لبی تشنه به عروج هجرت كرد و با غرور به زندگیش نوید پیروزی سر داد.
شهید محمدرضا فطرس مظلوم بود.مظلوم شهید شد و مراسم عزایش با كمال مظلومین و سادگی برگرار شد و جسد وی در بیابان‌های گرم جنوب در خاك عراق جهت نمایاندن راه كربلای حسینی به زوارین به یادگار ماند و به‌عنوان شهید مفقودالاثر از طریق ارگان‌ها اعلام گشت و به این نحو پرونده زندگی سردار رشید عملیات‌های شكوهمند رمضان پیروز و والفجر ۱، فاتح خیبر و غرورآفرین بدر و فرمانده واحد تخریب تیپ امام حسن(ع) بسته و چراغ راه هدایت و سعادت بندگان مخلص خدا گشت.

انتهای پیام/

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده