شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۱
نوید شاهد - خاطره مهمی که از این ایام به یاد دارم مربوط به ۱۵ دی‌ماه ۱۳۵۷ است. من آن روز به همراه سایر مردم روستا در تظاهراتی علیه نظام ستم‌شاهی شرکت کردم. نیروهای امنیتی ریختند تو روستا. همان روز ۲ نفر از جوان‌ها شهید شدند ... خون این دو جوان، غیرت مردم روستا را به جوش و خروش درآورد و...
به گزارش نوید شاهد به نقل از پایگاه خبری فاش نیوز: نظر به اهمیت جمع آوری خاطرات پیشکسوتان دفاع مقدس از منظر مقام معظم رهبری، و اهتمام و اراده جدی و تدبیر بی‌نظیر سردار محمد علیپور، مدیر ارزشی کانون وابستگان سپاه استان خوزستان برای ثبت و ضبط خاطرات اعضای وابسته به کانون، به همین خاطر با نماینده و یکی از اعضای کانون باغملک گفت و گویی انجام دادیم که پاسخ‌هایش نشان از عمق روحیه جانفشانی و ایثار در راه اسلام، و اعتقادش به ارزش‌های اسلامی و انقلابی داشت.

شما را به دیدن نظرات و خاطرات این مجاهد فی‌سبیل‌الله که تاکنون مخلصانه و صادقانه در مسیر حق و آموزش های مکتب انسان ساز امام راحل و همرزمان شهیدش حرکت کرده است دعوت می کنیم.

 

ضمن عرض سلام؛ لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید و تاریخ تولد خود را بیان کنید.

- من «نورالله بهمئی» هستم و در سال 1343 در روستای رودزیر از توابع شهرستان باغملک به دنیا آمدم.

 از دوران کودکی و نوجوانی خود چه خاطره ای به یاد دارید؟

- دوران کودکی من همراه با خانواده مهربانم در کوچ های ییلاقی و قشلاقی در کوهستان‌های سر به فلک کشیده زاگرس سپری شد. دوران ابتدایی را در زادگاهم گذراندم. دوران راهنمایی بنده مصادف با آغاز جریان‌های انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) شد.

 

 چه کسی بیشترین تاثیر را در آگاهی شما نسبت به امام و انقلاب داشت؟

- من بیشتر تحت تاثیر راهنمایی‌های جوانی از روستا به نام احمد داورپناه با انقلاب و نام امام خمینی آشنا شدم. او دانشجو بود. من با رهبری او مخفیانه اقدام به شعارنویسی بر روی سنگ‌های صاف روستا می‌کردم. خاطره مهمی که از این ایام به یاد دارم مربوط به 15 دی‌ماه 1357 است. من آن روز به همراه سایر مردم روستا در تظاهراتی علیه نظام ستم‌شاهی شرکت کردم. نیروهای امنیتی ریختند تو روستا. همان روز 2 نفر از جوان‌ها شهید شدند که نامشان احمد داورپناه و اسکندر جاویدان بود. خون این دو جوان، غیرت مردم روستا را به جوش و خروش درآورد و 4 مامور پاسگاه را به سزای اعمال‌شان رساندند. خبر که به دم و دستگاه شاه رسید، تعداد زیادتری از گارد امنیتی را به منطقه‌ی ما روانه کردند. حتی چندین هواپیما و هلی‌کوپترها بر فراز روستا به پرواز درآمدند. پرواز جت‌ها باعث شکستن دیوار صوتی شده بود و مردم ترسیده بودند. در نهایت من به همراه تعدادی دیگر از اهالی روستا خود را به شهر شوش رساندیم و تا فرار شاه و تثبت انقلاب به طور مخفیانه آنجا بودیم. همین شد که از تحصیل بازماندم.

 

 بعد از پیروزی انقلاب چه فعالیت‌هایی داشتید؟

- من همراه با نیروهای جهاد سازندگی به روستاهای محروم آب‌رسانی می‌نمودم و بعد هم که به عضویت بسیج درآمدم و در آموزش‌هایش شرکت فعال داشتم.

 چه زمان به عضویت سپاه پاسداران نائل شدید؟

- در آبان 1362

 

 قبل از آن به خط مقدم جبهه اعزام شده بودید؟

- بله. من در بهمن سال 1359 برای اولین بار به عنوان نیروی بسیجی به ندای امام و رهبرم خمینی کبیر لبیک گفته، عازم جبهه شدم. ابتدا در پایگاه منتظران شهادت (گلف) جمع شدیم. محل اعزام ما از جلوی دانشگاه شهید چمران اهواز بود. حدود 24 ماه در مناطق جنگی فرسیاد (از توابع حمیدیه در جبهه جنوب)، دب هردان، جبهه شوش، سایت 4 و 5، کرخه کور (بعد از عملیات نصر، شهید علی هاشمی نام کرخه کور را به کرخه نور تغییر داد) حضور داشتم و با شهدای گرانقدری مثل شهید میر افضلی، شهید کرمانی، شهید رخگر همرزم بودم. اما با شدت گرفتن جنگ و اعلام نیاز سپاه پاسداران استان، در تاریخ نهم آبان 1362 لباس مقدس سبز پاسداری به تن کرده و از آن زمان مشغول پاسداری از آرمان‌های مکتب سرخ حسینی و انقلاب امام خمینی و خون شهدا هستم.

 

 در چه عملیات هایی حضور داشتید؟

- در کسوت پاسدار، در اکثر عملیات‌های سرنوشت‌ساز مثل فتح‌المبین، امام مهدی (عج)، بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی، خیبر، بدرالصخرةالبیضه (نام دو روستا در حد شمالی منطقه‌ی عملیات بدر)، عملیات‌های زنجیره‌ای قدس، والفجر 8، عملیات فاو و عملیات نصر 8، چند عملیات در خاک عراق مثل حلبچه، خرمال و جابه‌جایی سرسخت تپه ریشن شرکت داشتم. در این عملیات‌ها بسیاری از همرزمانم شهید شدند. عده‌ای بعد از رشادت‌های زیاد، در حالی که بشدت مجروح شده بودند، اسیر شدند. در عین حال خودم تعداد زیادی از نیروهای بعثی را اسیر کردم و به عقبه تحویل دادم.

 یکی از امدادهای غیبی که خودتان در جبهه به چشم دیدید را تعریف کنید؟

- سراسر جبهه‌های ما پر بود از امدادهای غیبی. اما یک نمونه شرح می دهم که خوانندگان متوجه مطلب من بشوند. همراه نیروها می‌خواستیم از تنگه‌ی «عزالدین قاسملو» در غرب کشور عبور کنیم. کومله و دموکرات‌های کرد که با ارتش عراق همکاری داشتند، از حرکت ما آگاه شدند و ما را لو دادند. ناگهان جنگنده‌های نیروهای بعثی بر فراز سر ما شروع به بمباران تنگه کردند؛ اما همه نیروهای ما بدون هیچ صدمه و آسیبی از تنگه عبور کردیم و مناطق مورد نظر را به تصرف درآوردیم. این یکی از امدادهای الهی بود.

 

 از معنویت جبهه و رزمندگان بفرمایید.

- فرماندهان، درجه یا علائم خاصی نداشتند. همه به هم برادر می‌گفتیم و با حداکثر توان خدمت می‌کردند. اخلاق اسلامی و ایثارگری و وحدت رکن اصلی زندگی همه‌ی برادران در جبهه بود. در فرصتی که بدست می‌آوردند سجاده‌ی نیایش خود را رو به سوی خدا پهن می‌کردند. صدای راز و نیاز آنها زیباترین سرودی بود که گوش ما را نوازش می داد و دل‌ها را بیشتر به سمت خدا می کشاند. بهترین لحظه های عمر رزمندگان فیض بردن از ابعاد معنوی جبهه بود. تکرار آن روزها در روزمره‌گی های زندگی داخل شهر سخت بدست می آید.

 

 آیا خودتان مجروح هم شدید؟

- بله. در عملیات بدر در منطقه الصخرةالبیضه (نام دو روستا)، دچار موج انفجار شدم. در منطقه‌ی شط علی هورالعظیم، در همان روز به‌خاطر بمباران شیمیایی جنگنده‌های بعثی، مجروح شیمیایی شدم. در عملیات بیت‌المقدس هفت در منطقه‌ی شلمچه، محور نهر جاسم در حال مقابله با هجوم و تجاوز دشمن به خاک میهن بودم که در تاریخ 27 خرداد 1367 با اصابت ترکش‌های مکرر استخوان‌های ناحیه‌ی لگن، ران و ساق پای راستم دچار شکستگی شد و عصب سیاتیک آسیب دید. به‌خاطر همین مجروحیت، 12 بار زیر تیغ جراحی رفتم و سرانجام یک دکتر کشمیری از کشور هند، با دستگاه تی وی، یک عمل لیزری روی من انجام داد و مرا از درد رهایی بخشید.

 نظر خانواده درباره فعالیت‌ها و انتخاب‌های شما چه بود؟

- خانواده‌ی من مذهبی و دوستدار اسلام و نظام اسلامی بودند؛ به همین دلیل فعالیت‌های مرا باعث افتخار می‌دانستند و از انتخاب‌های من خرسند بودند.

 

 وقتی مجروح شدید؟

- من فرزندی از یک شهرستان شهیدپرور بودم. باغملک جانبازان زیادی دارد و شهدای زیادی در راه اسلام فدا کرده است. من هم یکی از رزمندگان این شهر بودم. لذا پدر و مادرم و برادران و خواهرانم با صبر و بردباری زیادی در کنار من بودند. من یک دوره فقط روی ویلچر بودم. یک زمانی بدون عصا نمی‌توانستم راه بروم. در همه احوال مراقب من بودند.

 

 شما جانباز چند درصد هستید؟

- خدا قبول کند پنجاه درصد به بالا.

 

 در چه سالی ازدواج کردید؟

- من در سال 1363 ازدواج کردم. 5 فرزند دارم. در سخت‌ترین دوران جنگ ازدواج کردم. شرایط و موقعیت ایجاب می کرد که بیشتر ایام در جبهه باشم. اما همسر مهربانم همواره پشتیبان من بود و با صبوری زیاد به امورات بچه ها رسیدگی می کرد. همیشه قدردان او هستم.

 وقتی خبر پذیرش قطعنامه را شنیدید چه احساسی به شما دست داد؟

- در زمان پذیرش قطعنامه ما با افتخار، دشمن را از خاک میهن بیرون رانده بودیم و دشمن متجاوز را در خاک خودش تعقیب کرده بودیم. وقتی امام با پذیرش قطعنامه موافقت کرد، اولش برایمان سخت و سنگین بود. اما  ما خود را سربازان امام و پیرو او می دانستیم؛ پس مثل همیشه فرمان او را تمکین کردیم. بر مبنای فتوای او عمل نمودیم و به وظیفه خود که مرزداری بود ادامه دادیم.

 

 حالا که تجارب زیادی درباره دفاع مقدس کسب کرده ‌اید، نظر خود را درباره جنگ و دوران دفاع مقدس بفرمایید.

- در هیچ کجای دنیا جنگ خوب نیست. زمانی جنگ ارزشمند است که پسوند فی سبیل‌الله را همراه داشته باشد؛ مثال جهاد فی سبیل‌الله. دفاع هم زمانی حقانیت پیدا می‌کند که در مقابل کسی یا کسانی که ظلم می کنند، مجبور به دفاع باشید. آن زمانی است که دفاع بر انسان واجب می شود. در دفاع مقدس، دشمنان بدون هیچ عذری بر علیه ما وارد جنگ شدند و ما مجبور به دفاع شدیم و ضمن بیرون راندن دشمن، او را تعقیب نموده و وادار به عقب‌نشینی کردیم. در جنگ جوانان ما به خودباوری رسیده‌اند و خود را در مقابل ستمگران و زورگویان پیدا کرده‌اند که این افتخار بزرگی برای ملت ایران بود. همین دفاع جانانه‌ی رزمندگان، محور مقاومت را ساخته که امروز افتخار جهان اسلام هستند.

 

 چه زمانی عضو کانون وابستگان سپاه استان خوزستان شدید؟

- در سال 1377.

 به عنوان عضو ارزشی وابستگان کانون استان چه هدفی را سرلوحه‌ی کار خود قرار داده‌اید؟

- من با خدای خود عهد کردم همواره پاسدار اسلام و ارزش‌هایش باشم. به همین دلیل الان عضو بسیج پیشکسوتان شهرستان باغملک می‌باشم و به عنوان عضوی از کانون وابستگان در زمینه‌ی اجرای برنامه‌های فرهنگی، ثبت وقایع جنگ تحمیلی و خاطرات رزمندگان و گرفتن بیوگرافی کامل آنها خدمت می‌نمایم.

 

 مهمترین انتظارتان از جامعه چیست؟

- از مردم انقلابی ایران انتظار دارم که راه امام و شهدا را ادامه بدهند و وحدت داشته باشند. انتظار دارم مسئولین با جدیت مشکلات مردم را حل کنند و طلایه‌داران جبهه‌ی حق را فراموش نکنند و خدمات رزمندگان را ارج بنهند.

 

 خدا بر طول عمر شما و توفیقات‌تان به عنوان مجاهد فی سبیل ا... بیفزاید.

- ممنون. من خیلی امیدوارم روزی را ببینم که خاطرات ناب و ناگفته‌ی همرزمان کانون استان و باغملکی به طور کامل ثبت و ضبط شده و این مجاهدت‌ها را برای آگاهی نسل آینده از ایثار و جانفشانی جوانانی که برای حفظ اقتدار و تمامیت ایران جان خود را فدا کردند، به ارث بگذاریم.

 

 ان‌شاءالله. خدانگهدار.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده