شهید قندی درد توسعه و پیشرفت علمی کشور را داشت
در سال 1352 من دانشجوی دانشکده فنی بودم که در همان سال، آقای دکتر قندی درس شان در خارج از کشور تمام شده بود و آمده بودند دانشکده فنی. در دانشکده می گفتند که یک استاد مسلمان دیگر عضو هیئت علمی دانشکده فنی شده است. همین مسئله باعث شد که یک ذهنیتی در رابطه با ایشان پیدا کردم و بعد که در سال 1354 برای تحصیل به آمریکا رفتم، دکتر قندی عضو انجمن اسلامی حوزه برکلی بود که من هم عضو آن حوزه شدم. طبیعتاً در این دوره آشنایی ام با ایشان نیز بیشتر شد.
در اسفند ماه 57 و اوایل پیروزی انقلاب اسلامی یک بحث جدی بین دانشجویان انقلابی خارج کشور به وجود آمده بود که بچه ها باید درس را رها کنند و به کشور برگردند. اوایل انقلاب بود و نیروهای شناخته شده و پا به کار کم بودند، و اگر هم در مواقعی مسئولین برای اداره امور گیر پیدا می کردند، قاعدتاً یکی از جاهایی که نیروی مورد نیاز را فراهم می کرد انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور بود.
افرادی بودند که در دوره Ph.D درس می خواندند و یا فارغ التحصیل شده بودند و در آن جا ماندگار شده بودند. یک بحث چالشی پیش آمده بود، عده ای از بزرگان بر این باور بودند که بچه ها باید درس خود را تمام کنند و بیایند و عده ای هم می گفتند که برای درس خواندن زمان هست و با توجه به شرایط انقلاب باید برگردند به کشور. ما این دو دیدگاه را داشتیم و من جزو همین گروهی بودم که در آستانه انقلاب به کشور بازگشته بودیم و چون با آقای دکتر قندی به دلیل هم رشته بودن و هم حوزه بودن در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا آشنا شده بودم، یکی از کسانی که با آن ها مشورت کردم ایشان بودند. دکتر قندی به جد مخالف بود که ما درس مان را نیمه کاره رها کنیم و این به خصوص در زمانی بود که بنی صدر بحث مدرک گرایی را مطرح می کرد. حتی در یک جلسه ای با من یک بحث چالشی داشت و برای تاکید بر اتمام تحصیلات بنده قسم خورد که «نمی گذارم هیچ جایی به تو کار بدهند»، چون من فقط مرحله نوشتن تزم مانده بود. در آن زمان آشنایی من با شهید قندی بیشتر شد و شناخت بیشتری نسبت به هم پیدا کردیم و من با مشورت-هایی که گرفتم، رفتم و درسم را تمام کردم.
پس از اتمام تحصیل و بازگشتتان به کشور، ارتباط شما با شهید قندی که در آن مقطع مسئولیت وزارت پست و تلگراف و تلفن را عهده دار شده بودند چگونه ادامه پیدا کرد؟
وقتی که به کشور برگشتم، اولین همکاری و کار دولتی خود را با دکتر قندی در شرکت مخابرات شروع کردم. جایگاه مخابرات و حساسیت مخابرات را همه می دانند، برنامه های خوبی هم بنا بود در مخابرات داشته باشیم و بر همین اساس، به عنوان همکار ایشان کار را در مخابرات شروع کردم و واقعاً خاطرات خوبی از مدت همکاری با ایشان و درس های زیادی از همکاری با ایشان گرفتم.
گویا اساسنامه انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا توسط شهید چمران و با همکاری شهید قندی تنظیم شده بود. آیا شما از ضرورت و نحوه نوشته شدن اساسنامه انجمن اسلامی در آمریکا و زمان آن اطلاع داشتید؟
در آن زمان یک انجمن اسلامی فراگیر در آمریکا بود که همه افراد مسلمان، چه ایرانی و چه غیر ایرانی در آن عضو بودند و ماهیتی کاملاً مذهبی داشت. در دهه 40 و به خصوص بعد از قیام 15 خرداد، جریانات اسلامی ایرانی کم کم و جدی تر وارد مسائل سیاسی می شدند و به همین دلیل، دانشجویان ایرانی بدون این که بخواهند انشعاب کنند، تشکیلات مستقلی در دل انجمن اسلامی دانشجویان بنیان گذاری کردند که ویژه دانشجویان ایرانی بود.
انجمن اسلامی دانشجویان با نام اختصاری MSA شناخته می شد که برگرفته از عنوان Muslim Student Association بود. انجمن اسلامی دانشجویان ایران که علاوه بر رویکرد مذهبی، مطالبات سیاسی هم داشت با افزوده شدن حروف PG در داخل پرانتز به MSA که برگرفته از Group Persian بود شناخته می شد.
دانشجویان ایرانی عضو بدون این که بخواهند از بدنه انجمن اسلامی اصلی که متعلق به همه ملیت ها بود جدا شوند، داخل پرانتز عنوان گروه ایران را اضافه می کردند که مشخص شود مربوط به دانشجویان ایرانی است، منتهی ما سازوکار خاص خود را داشتیم و چون MSA زیاد وارد بحث های سیاسی نمی شد، فعالیت-های سیاسی دانشجوهای ایرانی توسط خود آن ها سازماندهی می شد.
ما چون رهبری امام را قبول داشتیم و زیر چتر امام بودیم و مرجع تقلیدمان هم امام بودند، طبیعتاً مهمترین چالش ما در آن زمان مبارزه با رژیم طاغوت بود و برای این که این مبارزات انسجام پیدا کند در حوزه برکلی اساسنامه انجمن نوشته شد.
اما زمان تنظیم این اساسنامه هم به همان دهه 40 باز می گردد که شهید چمران دانشجوی دانشگاه برکلی و شهید قندی دانشجوی دانشگاه دیویس بود. دیویس در اطراف سانفرانسیسکو بود و مجموع این ها در حوزه برکلی بود که این تقسیم بندی هنوز هم به همین نحو است. پایه گذاری انجمن از آنجا آغاز شد و شهید قندی هم در کنار سایر دوستان در این کار سهیم بودند.
این انجمن در اواخر سال 40 شکل گرفت و من هم در داخل عضو انجمن اسلامی دانشجویان بودم. بعد از پایان سال 54 که در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شدم و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم، عضو انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور شدم.
در زمانی که عضو انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور در آمریکا شد، آیا از نقش دکتر قندی در این انجمن اطلاع داشتید و نقش ایشان در انجمن چگونه بود؟
انجمن اسلامی آنجا سه لایه عضوگیری داشت؛ یک لایه اعضای اصلی بودند که تعدادشان خیلی محدود بود، یک تعداد سمپاتها بودند که مجموع آنها به چند صد نفر میرسید که جلسات هفتگی داشتند، یک سری جلسات عمومی هم داشتیم که همه کسانی که به انجمن علاقه داشتند در آن شرکت می کردند.
حدود 25 نفر عضو اصلی انجمن اسلامی بودند که شهید قندی هم جزو این اعضای اصلی بود و جلسات مخفی و محدودی هم داشتند، ولی چند صد نفر وابسته به آن بودند و طوری رفتار میشد که سمپاتها نمیدانستند که عضو نیستند، یعنی اعضا خیلی محدود بودند. در یک حوزه مهم مثل حوزه برکلی که معروفترین و باثبات ترین حوزه در میان انجمنهای اسلامی در کشور آمریکا بود و تمامی اعضای اصلی آن وقتی به کشور برگشتند از مسئولین طراز اول در بخشهای مختلف شدند، اصلاً ریزش نداشتیم. هماهنگی می کردیم با امام و با لبنان هم ارتباط نزدیکی داشتیم، به خصوص شهید چمران که به لبنان رفته بود و ما هم به عنوان فعالین حوزه به لبنان میرفتیم.
خصوصیت و کارکرد انجمن اسلامی چه بود که شهد قندی در جمع اعضای اصلی آن قرار گرفته بود و شما هم به محض ورود به آمریکا در آن عضو شدید؟
یک رقابتی بین بچه مسلمانها و مارکسیستها بود که از همان فرودگاه، بچه هایی که از ایران می آیند را جذب خود کنند و این از خوش شانسی افراد بود که جذب ما میشدند و اهل نماز و روزه... باقی میماندند یا اینکه چپ میشدند. MSA برگزاری مراسمات مذهبی و اعیاد اسلامی را بر عهده داشت. ولی کار اصلی انجمن ما حفظ بچه های مسلمان بود که در آن شرایط، کار بسیار مهمی بود. چون وقتی دانشجویان از یک خانواده مذهبی می آمدند و به یک فضای باز وارد میشدند، باید خود را حفظ میکردند و ما روی این مسائل خیلی کار میکردیم و برنامه ریزی میکردیم.
وقتی ما گروه خود را داشتیم عملاً در MSA نقش زیادی نداشتیم. در جلسات و اعیادی که MSA برگزار میکرد مثل عید فطر و عید قربان، شرکت میکردیم. اما در اواسط دهه 50 بیشتر فعالیتهایمان سیاسی بود و سعی در پشتیبانی از امام داشتیم و اقداماتی که در این راستا لازم بود را انجام میدادیم. خیلی با MSA ارتباط نداشتیم، ولی جلساتی را با اعضای آن داشتیم که احساس نکنند جداییم. نمیخواستیم این گونه تلقی شود که ما از آنها انشعاب کرده ایم. هرچند اختلاف نظرهایی هم داشتیم و خیلی از آنها به جد مخالف فعالیت سیاسی بودند و برخی هم وابسته بودند به دولت عربستان سعودی که طبیعتاً رودرروی ما قرار میگرفتند.
آیا از فعالیتهای شهید قندی در مدتی که در انجمن اسلامی دانشجویان بودند اطلاع روایتی دارید؟
من و شهید قندی هیچ وقت به طور همزمان در انجمن نبودیم. زمانی که ایشان دانشجو بودند، من در ایران بودم و زمانی که من به آمریکا رفتم، ایشان به ایران بازگشته بودند.
ویژگی بچه های حوزه برکلی این بود که همه آن ها مقلد امام بودند و این مسئله خیلی ارزشمند بود. تقریباً در همه مسائل وحدت نظر داشتیم و اگر اختلاف نظری بود، در بحث های کارشناسی حل و فصل می شد.
شهید قندی هم جزو فعالین انجمن بود اما با توجه به این که من در آن زمان در ایران بودم، روایت مستقیمی از فعالیت های ایشان نمی توانم داشته باشم.
پس همکاری شما به طور جدی به پس از اتمام تحصیلات و بازگشت تان به کشور بازمی گردد؟
البته پیش از پیروزی انقلاب در سال 52 که بنده دانشجو بودم، ایشان به عنوان استاد به دانشگاه آمدند و ما دانشجویان مذهبی از این که یک استاد مسلمان به دانشکده آمده است خوشحال بودیم، هرچند که بنده شخصاً کلاسی با ایشان نداشتم. در سال 54 هم که من برای ادامه تحصیل از ایران رفتم و طی مدتی که ایشان در دانشگاه به تدریس مشغول بودند من در آمریکا بودم. در آستانه پیروزی انقلاب که به کشور برگشتم، دکتر قندی یکی از افراد موثری بودند که همفکری و مشورت با ایشان و راهنمایی و اصرارشان به تکمیل درس، باعث شد که دوباره برای ادامه تحصیل و تکمیل تز خود به آمریکا برگردم. اما زمانی که رساله ام را تحویل دادم و به کشور برگشتم از روز اول با ایشان کار کردم.
بعد از اینکه تحصیلات خود را به اتمام رساندید و به کشور بازگشتید، چگونه ایشان را دیدید، و با وجود فارغ التحصیلی آیا ایشان برای جذب کار شدن مشوق شما بودند؟
به این معنا جذب کار شدن مطرح نبود، بالاخره وظیفه همه ما بود که در خدمت انقلاب باشیم. من روز اول که آمدم، با ایشان مشورت کردم و در آن موقع هم شرکت مخابرات خیلی به نیرو نیاز داشت، چون بافت مخابرات با ویژگی هایی که قبل از انقلاب افراد را انتخاب می کردند طوری بود که نگران بودیم و در سال های اول انقلاب فکر می کردیم چگونه این بافت در خدمت ارزش ها و انقلاب باشد؟ طبیعتاً یکی از جاهایی که من فکر می کردم به واسطه رشته تحصیلی ام می توانم کار کنم، شرکت مخابرات بود که از همان جا هم کار را شروع کردم و طی 9 ماه نخست بازگشت به کشور در شرکت مخابرات بودم و بعد از آن به وزارت علوم رفتم.
طی همین مدتی که فرمودید در شرکت مخابرات بودید، آیا با شهید قندی هم در ارتباط بودید و این رابطه چگونه بود ؟
طی همین مدتی که در شرکت مخابرات مشغول خدمت بودم، بیشتر رفت و آمدم با شهید قندی بود. در هفته ها و ماه های اول هرجا که ایشان نیاز می دیدند، حکمی به من می دادند که مسئولیت بپذیرم و مشکلات و مسائل مربوطه را حل کنم. بعد از مدتی هم به عنوان معاون فنی و مهندسی شرکت مخابرات منصوب شدم.
شهید قندی ارتباط خوبی با حزب جمهوری اسلامی و شهید دکتر بهشتی داشتند. آیا توصیه شهید بهشتی برای پذیرش مسئولیت از سوی ایشان موثر بوده است؟
شهید بهشتی منش و هدفی داشت که آن جذب حداکثری و توجه به نیروهای برجسته بود و این گونه نبود که به چند نفر خاص توجه کند. ایشان نگاهی باز داشتند و می خواستند که همه را جذب نمایند. یکی از کسانی که من هم برای ادامه تحصیل با ایشان مشورت کردم، شهید دکتر بهشتی بود که گفتند: حتماً باید بروی و تحصیلاتت را تمام کنی. دوستان بزرگواری هم بودند که نظرشان این بود که نباید رفت و باید ماند.
با توجه به دید عمیقی که شهید بهشتی داشت، خیلی از اتفاقات خوبی که افتاد ناشی از روش و منش شهید بهشتی بود. شهید قندی هم با ایشان ارتباط داشت و هم در حزب جمهوری اسلامی فعالیت داشت و فردی متدین و وفادار به ارزش ها بود. حقیقت این بود که افرادی که هم خوب درس خوانده بودند و هم خوب مبارزه کرده
بودند، قدر انقلاب را می دانستند و احساس غالب در آن زمان این بود که هرچه را که داریم باید در طبق اخلاص بگذاریم. شهید دکتر قندی هم با این نگاه بود که کار را شروع کرده بود، وزیر بود، مدیرعامل شرکت مخابرات هم بود. چون هنوز فرد مناسبی را پیدا نکرده بود که در شرکت مخابرات بگذارد، مسئولیت آن را هم خود عهده دار بود و ایرادی هم که شورای نگهبان در آن زمان می گرفت دو شغله بودن ایشان بود که هم وزیر بود و هم مدیرعامل. بالاخره تعدادی از افراد اطرافش که به آن ها اطمینان داشت می خواستند که مدیرعامل مخابرات را انتخاب کند.
همکاری شما با دکتر قندی در شرکت مخابرات چه مدت طول کشید؟
من از روزی که به کشور برگشتم با ایشان شروع به همکاری کردم تا روز شهادت شان. ابتدا برای مدت کوتاهی نقش مشاور ایشان را در شرکت مخابرات داشتم و بعد معاون توسعه مهندسی شدم. در این مدت هم خیلی درس از ایشان گرفتم. واقعاً نظم ایشان و دغدغه شان در رابطه با توسعه با توجه به این که در آن زمان وضع مخابرات کشور خیلی بد بود، قابل توجه است.
از اقدامات و برنامه های ایشان دروزارت پست و تلگراف و تلفن و همچنین شرکت مخابرات بفرمایید. مدیریت و نگرش ایشان در این دو دستگاه چگونه خود را نشان داد؟
جمع بندی و نظر ما این بود که در توسعه روستاها باید شرکت مخابرات پیشتاز باشد و به دنبال ما بقیه هم باید بیایند. یعنی وقتی مخابرات وارد روستایی شد، دیگر نمی شد که روستایی تلفن داشته باشد ولی برق نداشته باشد. به همین دلیل طرح 313 نقطه را سال 1360 طراحی کردیم که به 313 نقطه در سراسرکشور تلفن بدهیم و داشتن خط تلفن در آن زمان کار خیلی مهمی بود.
خیلی هم برای این کار زحمت کشیده شد که ارتباط را ببریم به روستاها و فکر میکنم که بهطور دقیق 313 نقطه را اجرا کردیم. ایشان بر تولید داخلی حساسیت داشت و تاکید میکرد که باید سعی کنیم امکانات را به سمتی پیش ببریم که تجهیزات مورد نیاز را خودمان در داخل کشور تولید کنیم و زمانی که ما بحث 313 نقطه را مطرح کردیم، حتی تیر چوبی برای خطوط را هم از خارج وارد میکردیم. سیم و کابل را از خارج وارد می کردیم و تقریباً همه چیز وارداتی بود.
یک سوییچ هایی در اوایل دهه پنجاه آمده بود که نیمه الکترونیک و مربوط به EAX بود که وقتی آمریکاییها آن را نصب میکردند، اجازه نمیدادند مهندسین ایرانی بیایند کار کنند و آشنا شوند. بعد از انقلاب که متخصصان آمریکاییها از کشور رفتند، کل نقشه ها را با خودشان بردند و یکی از دغدغه های شهید قندی و دوستان دیگر این بود که با اتکا به مهندسین ایرانی این سوییچ ها را راه اندازی کنیم و تا حدودی هم موفق شدیم. هر چند که در مراکز بزرگ به ظرفیت 100 درصد نرسیدیم ولی همکاران ما خیلی کار یاد گرفتند. شهید قندی دغدغه تولید داخلی را داشتند و خیلی به توسعه اعتقاد داشتند و خیلی هم امیدوار بودند.
روحیه کاری ایشان و نحوه مد ریتشان در دو جایگاه وزارت پست و تلگراف و تلفن و شرکت مخابرات ایران چگونه بود؟
ویژگی مهم ایشان امیدوار بودن به توسعه و پیشرفت کشور بود. واقعاً تلاش شهید قندی این بود که در صنعت مخابرات کشور از نیروهای کیفی استفاده کند و در این زمینه هم خیلی به نظر جمعی و افکار عمومی اعتقاد داشت و به نوعی، برای رایزنی و مشورت با جمع بسیار اهمیت قائل بود. به عنوان مثال، وقتی برای بحث مدیر عاملی شرکت مخابرات، چند نفر از همکاران ما که از نزدیکان ایشان بودند و هر کدام میتوانستند مدیرعامل شوند مطرح شدند، شهید قندی به من گفتند که بگذار یک شایعه ای در شرکت راه بیاندازیم و با کمک هیئت مدیره یک فیدبک بگیریم تا بینیم نظر جمعی همکاران مخابرات در مورد این چند نفر برای پست مدیرعاملی چیست.
فضای شرکت مخابرات یک فضای کارشناسی و تخصصی بود و طبیعتاً باید بین مدیرعامل و بدنه شرکت هماهنگی لازم ایجاد میشد، در غیر این صورت کار پیش نمیرفت. دکتر قندی در این مسئله به یک نوع نظرسنجی و افکارسنجی کارشناسی شده اعتقاد داشت که در نوع خود یک کار با ارزش بود. ایشان وقت زیادی برای کارش صرف میکرد و با توجه به این که هم وزیر و هم مدیر عامل شرکت مخابرات بود، برای هر دوی اینها باید وقت میگذاشت. ما در آن دوره در شاخصهای پست و مخابرات خیلی عقب بودیم و به نظرم شهید قندی در مدتی که مسئولیت داشتند، بستر خوبی را برای توسعه های بعدی فراهم کردند، اما متاسفانه مدت مسئولیتشان زیاد نبود و شهید شدند.
درخصوص روش مدیریتی ایشان با توجه به این که در کابینه جزو وزرا بودند ه به پیروان خط امام مشهور بودند آیا این نوع تفکر در مدیریت ایشان موثر بود؟ به عنوان مثال وز ران خط امامی با ی طرح ها ی مانند مترو تهران در آن مقطع مخالف بودند و ترجیح میدادند که بودجه به منطق محروم برود.
در تمامی برنامه هایی که ما با
رهبری و مدیریت ایشان درباره توسعه
مخابرات میگذاشتیم، اولویت اول ایشان
محرومیت زدایی بود و تلاش می شد بتوانیم فقط تهران و پنج شهر بزرگ را نبینیم و به همین دلیل آن پروژه 313 نقطه برای توسعه مخابرات پیامش توسعه روستایی بود. از این طریق میخواستیم اولاً این-که، خود ما ورود پیدا کنیم به مناطق محروم و ثانیاً، سایر بخشها و خدمات هم بالاجبار به دنبال ما بیایند به مناطق محروم و روستایی. شهید قندی نگاه خوبی به مناطق محروم داشت، با اینکه امکانات شرکت در آن زمان خیلی محدود بود برنامه های خوبی اجرا کردند.
مثلاً اگر شما مراکز تلفنی که در شهرهای کوچک در آن مدت دایر شدند را نگاه کنید این جهتگیری را می بینید که شهرهای کوچک و استانهای مرزی جزو اولویتهای شهید قندی در زمینه توسعه مخابرات بود.
این دغدغه و تلاش ایشان در زمینه توسعه مخابرات و خدمترسانی به مناطق محروم در زمینه پست چگونه بود؟
ایشان بر پست هم خیلی تاکید میکردند و تلاش داشتند آن را به یک سرویس مردمی خوب ارتقا دهند که بتوانیم کیفیت پست را بالا ببریم و برنامه هایی هم که در این زمینه داشتند با موفقیت انجام می شد.
با توجه به این که شهید دکتر قندی دارای روحیه و خواستگاه مذهبی بودند و به تحصیل مباحث فقهی و فلسفی هم مبادرت داشتند، و از طرف دیگر در یک زمینه تخصصی مانند مخابرات فعالیت می کردند، همنشینی این دو حوزه متفاوت در کنار هم، در رفتار و منش ایشان چگونه بود؟
ایشان وجهه مذهبی پررنگی داشتند و در مسائل ارزشی که طبیعی هم بود، حساسیت و دغدغه داشتند. در صحبت هایی هم که با هم داشتیم درباره مسائل و مشکلاتی که انقلاب با آن روبه رو بود گفت و گو می کردیم. از طرف دیگر پیشرفت کشور و انقلاب هم برایشان مهم بود و همیشه پیرامون این موضوع صحبت می کردیم که چه کار کنیم تا از این وضعیت خلاص شویم و پیشرفت کنیم .
به نظرم ایشان یک استاد برجسته بود که تمام توان و انرژی و علم خود را در مدت کوتاهی که توانست در کشور مدیریت کند، در خدمت انقلاب و مردم گذاشت.
وزارت دکتر قندی در پست وتلگراف و تلفن و مدیریت شرکت مخابرات ایران مدت زیادی طول نکشید. با توجه به دگرگونی هایی که در آن مقطع در کشور در جریان بود، به نظر شما شهید قندی به عنوان یک مدیر متخصص توانست تاثیرات پایداری بر روی سیستم تحت مدیریت خود بگذارد؟
ایشان دید عمیقی داشت و با توجه به آینده نگری که داشت، روی مرکز تحقیقات مخابرات خیلی تاکید می کرد. دکتر قندی متخصص و چهره ای دانشگاهی بود، استاد بود، رئیس دانشکده مخابرات بود و مشکلات اعم از عقب ماندگی و وابستگی این حوزه به خارج را لمس کرده بود. به همین دلیل بهای زیادی به مرکز تحقیقات مخابرات می داد و حمایت جدی از آن داشت. بر انجام کارهای پژوهشی در مرکز تحقیقات مخابرات و استفاده از اساتید و مشاورین مجرب تاکید داشت. بر همکاری و جذب اساتید برای مرکز که بتوانیم از طریق آن ها تحقیقات مفید انجام دهیم و این تحقیقات به تولید برسد اصرار داشت.
در مورد تولید هم در صنعت مخابرات کشور یکی دو کارخانه در آن زمان فعال بودند که به شرکت مخابرات وابسته بودند و این مراکز تولیدی مورد عنایت و حمایت شهید قندی بودند.
از آن جا که ایشان به مرکز تحقیقات مخابرات بها می دادند، آیا می توان گفت ایشان به تخصصگرا یی در این وزارتخانه کمک کردند؟
وزارت پست و تلگراف و تلفن سابق و ارتباطات و فناوری اطلاعات کنونی اصولاً یک وزارتخانه تخصصی است، یعنی هیچ راهی جز توجه به تخصص ندارد، ولی ایشان فراتر از تخصصگرایی، باورش به بچه های متخصص بود که بتوانیم با همت و تلاش آنها به خودکفایی برسیم. شهید قندی نه تنها خودکفایی، بلکه ورود به بازارهای منطقه را هم در نظر داشت. در بحثهایی که بنده و ایشان با هم داشتیم، ایشان بازارهای منطقه را هم میدید، هدفی که بعدها در برنامه ها دیده شد.
واقعیت این است که منطقه خوبی داریم، کشورهای همسایه خیلی خوبی داریم و اگر بتوانیم برنامه ریزی درست و خوبی داشته
باشیم و مطابق با آن پیش برویم، میتوانیم در بازار این کشورها هم ورود پیدا کنیم. این نگاه را شهید قندی در بحث های خود داشت.
با توجه به شناختی که از دکتر قندی داشته اید، لطفاً از آشنایی و شناختتان نسبت خصوصیات اخلاقی و فردی شهید قندی بفرمایید.
وجهه مذهبی ایشان بر وجهه تخصصیشان میچربید و با آن نجابت و آرامشی که داشتند دیگران را تحت تاثیر این وجهه شخصیت خود قرار میدادند. شهید قندی خیلی کم عصبانی میشد.
شهید قندی در تقسیم بندیها جزو مذهبی های سنتی تلقی میشد، یعنی آن نوع روشنفکری را که دیگران به واسطه تحصیل ایشان در غرب از وی انتظار داشتند، نداشت و خودش هم این مسئله را قبول داشت.
تعهد ایشان و باورشان به ارزشها بسیار پررنگ بود. به خصوص باورشان این بود که ما به اهداف خود می-رسیم و همیشه خیلی در این رابطه امیدوار بود. علیرغم تمام مسائل و مشکلاتی که طبیعتاً اوایل انقلاب داشتیم، در عین حال در رابطه با متخصصین با سعه صدر برخورد میکرد. بحث خردجمعی و نظر کارشناسی برایشان خیلی مهم بود و اگر میخواست تصمیمی بگیرد کارشناسان را جمع میکرد و معمولاً جمعبندی که از طریق مشورت با ایشان میکرد، نظر کارشناسی بود. حتی در انتصابات هم اینگونه بود و سعی میکرد از نظر جمع مطلع باشد.
آقای دکتر در حال حاضر با توجه به رشد و گسترش ارتباطات و فناوری اطلاعات، وزارت خانه مربوطه (ارتباطات و فناوری اطلاعات) اهمیت ویژه ای پیدا کرده است. آیا وزارتخانه پست و تلگراف و تلفن هم در آن زمان این نقش راهبردی کنونی را داشت؟
وزارت پست و تلگراف همیشه مهم بود، بالاخره نقش ارتباطات در توسعه همیشه نقش برجسته ای بوده ولی جایگاهی که امروز دارد قطعاً در آن زمان نداشت و اکنون این وزارتخانه یک جایگاه راهبردی پیدا کرده است. اگر بگوییم وزارت پست و تلگراف و تلفن در آن دوران یک وزارتخانه زیربنایی بود، امروزه وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات یک نقش راهبردی در همه بخشها پیدا کرده است و نباید به آن به عنوان یک بخش نگاه کنیم، بلکه واقعاً یک وزارتخانه فرابخش است. هر امر و پیشرفتی را که در حال حاضر در نظر بگیرید به نوعی با فعالیت سرویس هایی که وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات ارایه می کند، مرتبط می شود.
آقای دکتر چطور شد که صنایع کابل سازی یزد و باشگاه ورزشی آن به اسم شهید قندی نامگذاری شد و این مسئله ابتکار چه کسی بود؟
این مسئله حداقل کاری بود که می شد برای پاسداشت شهید قندی انجام داد. نمی دانم پیشنهاد دهنده این نامگذاری چه کسی بوده، اما فکر می کنم که در زمان مهندس غرضی این مسئله صورت گرفته باشد. البته بحث تولید کابل در زمان شهید قندی جدی بود و همان طور که اشاره کردم، ما در آن زمان وابستگی به واردات سیم داشتیم و تولید سیم و کابل جزو اولویت ها بود، ولی علت نامگذاری این مجموعه را به شرکت کارخانجات تولیدی شهید قندی نمی دانم، اما به هر صورت کار درست و زیبایی بود که انجام گرفت. تا زمانی که ما بودیم خیلی از مراکزی که افتتاح می شد را به نام شهید قندی نامگذاری می کردند و این به صورت داوطلبانه بود، نه این که به ما دستور دهند. یعنی خود مراکز در نقاط مختلف کشور پیشنهاد می دادند که مرکز جدید به نام شهید قندی نامگذاری شود.
اگر بخواهید شهید قندی را با یک واژه یا یک جمله توصیف کنید درباره ایشان چه می گو یید؟
«متعهد دردمند »، چرا که درد داشت، درد توسعه، درد پیشرفت و پیروزی انقلاب، به خصوص در آن زمان که بنی صدر به عنوان رییس جمهور ساز خودش را می زد و کابینه شهید رجایی هم یک نوع رودررویی با او داشتند.
در خصوص تقابل کابینه و خط امامی ها با بنی صدر و به طور مشخص شهید قندی در وزارتخانه با جریان بنی صدر اگر مورد یا نقطه نظر خاصی دارید لطفاً بفرما یید.
این تقابل به قبل از انقلاب و به حوزه برکلی و اختلافی که دوستان این حوزه با بنی صدر داشتند برمی گردد. با توجه به روابطی که ما قبل از انقلاب با بنی صدر داشتیم، حوزه برکلی جزو مخالفین کاندیداتوری آقای بنی صدر برای ریاست جمهوری بود و خیلی تلاش کردند که کاندیدا نشود و بزرگان ایشان را کاندیدا نکنند. زورمان فقط به آقای صدوقی رسید که بنی صدر را کاندیدا نکرد، چون بنی صدر را می شناختیم و با او کار کرده بودیم و ریشه اختلافات از آن جا بود، همه ما نگران بودیم.
دکتر قندی هم چون از زمان حضورش در انجمن اسلامی دانشجویی برکلی روی بنی صدر شناخت داشت، طبیعی بود که موضع گیری کند و مخالفت کند، ولی تقابل آشکاری با هم [بنی صدر و هواداران وی در مخابرات] نداشتیم و سعی می کردیم که در فضای کار دخالت داده نشود و البته بنی صدر هم زیاد در مخابرات پایگاه نداشت و این تقابل ها کمتر دیده می شد.
با توجه به اهمیت مخابرات و نقش آن در ارتباطات بین افراد و سازمان ها و گروه ها، روش و رفتار شهید قندی در شرکت مخابرات و وزارت پست و تلگراف و تلفن در باره ی پاکسازی عناصر مشکوک پیش از انقلاب و جذب نیروهای جدید چگونه بود؟
در خصوص پاکسازی در مخابرات باید بگویم که بحث آن با سایر دستگاه ها کمی متفاوت است، چون بسیاری از ترورهایی که بعد از انقلاب انجام می شد از طریق شنود مراکز تلفنی صورت می گرفت، یعنی وابستگان گروه های الحادی و منافقین در آن جا حضور داشتند و از طریق شنود تلفنی محل افراد را شناسایی می کردند و متاسفانه مسئولین ما هم رعایت نمی کردند و قرارها را از طریق تلفن می گذاشتند. بسیاری از ترورها در آن سال ها از این طریق بود و طبیعتاً مدیر ذی ربط باید در خصوص پاکسازی ها برخورد تندی می کرد و ایشان هم در این مورد، مانند سایر مدیران کوتاهی نمی کرد.
اما در مواردی که مربوط به مسائل فرهنگی بود نگاه شهید قندی هم نگاه فرهنگی بود. و به نظرم این رویه که ایشان داشت موثر بود، چرا که اگر توجه کنید، بافت فرهنگی مخابرات متفاوت از خیلی جاها بود و حتی با پست خیلی متفاوت بود و ایشان تلاشش این بود که دو بافت را به هم برساند و موفق هم بود. بافت پست مذهبی تر بود و بافت مخابرات روشنفکرانه تر و کارشناسانه تر و ایشان کمک کرد که این دو مرکز به همگرایی برسند و به نظرم در این کار موفق بودند، چرا که نگاهشان و رفتارشان فرهنگی بود و جذب می کردند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 153