نگاهی به زندگی شهیدعلی دهقان منشادی
علی دهقان منشادی، فرزند حسن و بیبی سادات دهقان منشادی، در چهارم فروردین ماه سال 1344 در شهرستان یزد متولد شد.
پدرش كارگر و از این طریق نیاز خانواده را تأمین مینمود.
مادرش بیبی سادات دهقان منشادی میگوید: «هفت – هشت ماهه بود كه مریض شد وزیر نافش ورم كرده بود. وقتی او رابه دكتر بردیم، فهمیدیم كه باد فتق دارد و باید عمل شود. پس از آن یك روز خواب دیدم دو نفر زن- كه لباسهای بلند پوشیده بودند- آمدند و علت ناراحتیام را پرسیدند، گفتم: بچهام مریض است. گفتند: چیزی نیست. از خواب بیدار شدم و قنداقش را باز كردم، دیدم در عرض یك شبانه روز كاملاً خوب شده بود.»
در دوران كودكی حدود شش ماه به مكتبخانه رفت و هشت جزء از قرآن را فراگرفت.در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی را در دبستان كوچكزاده شهرستان یزد آغاز نمود. به درس خواندن علاقه داشت و در انجام تكالیفش كوشا بود.
پس از اتمام مقطع ابتدایی، برای ادامه تحصیل به مدرسه راهنمایی آزادی در شهرستان یزد پاگذاشت.
این دوران همزمان با اوجگیری انقلاب بود. در دهم فروردین ماه سال 1356 با این كه سن كمی داشت، همراه با مردم در تظاهرات و راهپیماییها شركت میكرد. نشریات و اطلاعیهها را كه از طرف امام میرسید، با دقت مطالعه مینمود.
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی تحصیلات راهنمایی را با موفقیت پشت سرگذاشت و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان زنبق یزد، آغاز نمود.
رشته تحصیلیاش ریاضی فیزیك و از لحاظ درسی نمونه بود.به خطاطی علاقه داشت و در اوقات فراغت به كلاس خط میرفت و كتابهای علمی و مذهبی مطالعه میكرد.
مقید به مسایل دینی و در انجام مستحبات كوشا و همیشه سعی میكرد نمازش را در اول وقت و به جماعت بهجا آورد.
سال پایانی مقطع دبیرستان بود كه امام فرمان بسیج را صادر كرد و او از نخستین كسانی بود كه وارد بسیج شد و در بسیج فعال بود. با آن كه شانزده سال بیشتر نداشت، به دلیل آگاهی كامل از فنون نظامی و آموزش آن در بسیج، در آزمون ورودی سپاه قبول شد و عضو رسمی سپاه گردید.
با شروع جنگ از طریق سپاه و با هدف دفاع از اسلام، میهن و اطاعت از ولایت فقیه به جبهه رفت.
او در بیشتر عملیاتها شركت داشت، مسئولیتهای زیادی را بر عهده گرفت كه از جمله مسئولیتهای ایشان: مسئولیت فرمانده دسته در عملیات بیتالمقدس و عملیات طریق القدس، مسئولیت فرماندهی گروهان در عملیات رمضان و عملیات محرم، مسئولیت جانشین اول گردان در عملیات والفجر دو، والفجرسه، والفجرچهار، والفجرپنج و شش، مسئولیت معاون محور در عملیات خیبر، عملیات بدر و عملیات قدس پنج و مسئولیت محور عملیاتی در عملیات والفجر هشت، كربلای چهار و پنج را میتوان نام برد. در این عملیاتها چهار بار از نواحی مختلف بدن مجروح شد و پس از بهبودی نسبی دوباره به میدان کارزار باز میگشت.
بسیار متواضع و فروتن بود. در خانواده كسی از مسئولیت او خبر نداشت. همسرش، مرضیه راست روش، میگوید: «هرگاه به او میگفتیم مسئولیت شما در آنجا چیست؟ میگفت: آنجا ظرف میشویم.»
در میدان جنگ و نبرد در برخورد با دشمن جدی و خشن بود. در مقابل با زیر دستان و ضعفا و هركسی كه به نحوی با او در رابطه بود، در نهایت عطوفت و مهربانی و برادرانه رفتار میكرد. به طوری كه همه او را به عنوان فردی مخلص و پاسداری نمونه میشناختند.
شجاعت از خصوصیات بارز اخلاقی ایشان بود. دوستش، محمدرضا صمدی، نقل میكند: «در بعضی موارد لازم بود در داخل كمین رفت و آمد دشمن زیر نظر گرفته شود كه ایشان گونی بر روی خود میكشید، جلوی دشمن میایستاد و ناظر حركات آنها بود.»
همچنین دوستش، محمد كاظم میرحسینی، میگوید: «در عملیات كربلای پنج با هم بودیم كه من به او گفتم: به آن طرف پنج ضلعی خط برو. فصل زمستان بود و او با این كه لباس گرم نداشت، در شرایطی كه یك طرف آب و طرف دیگر هم تانكهای دشمن بود، با یك كلاش و آرپیجی به مقابله با دشمن رفت و میگفت: اینها بیایند جلو، ببینم میخواهند چه كار كنند؟»
بسیار كم حرف و پركار اما اگر كسی كار اشتباهی انجام میداد، به شدت عصبانی میشد و با قاطعیت برخورد میكرد.
بزرگترین آرزویش پیروزی اسلام و تحقق آرمانهای امام بود.
همیشه به دوستانش توصیه میكرد: «در همه كارها رضای خدا را در نظر بگیرید و در جهت رشد و شكوفایی نظام جمهوری اسلامی قدم بردارید.»
روحیه فداكاری داشت. به طوری كه یكی از دوستانش نقل میكند: «یك روز كه عراقیها تك نمودند، به او خبر دادم كه تك شروع شده، وی خود را به اسكله رسانده بود و با استفاده از قایق پارویی داخل یكی از محورها مخفی شده بود تا از نزدیك اوضاع را مشاهده كند كه منجر به زخمی شدن یكی از برادران همراهش شد.
شهید همان لحظه لباسش را در میآورد و از خونریزی برادر مجروح جلوگیری میكند. وقتی به او گفتم: چرا لخت شدهای؟ با لبخند گفت: میخواهم زحمت برادران تعاون را كم كنم.»
همچنین دوستش، احمدرضا سلطانی، میگوید: «سال 1361 در سوسنگرد بودیم و از هر جا خطر بود، علی در آنجا حضور داشت. یك بار به خاطر این كه راننده لودر میترسید سنگر بزند، ایشان بالای لودر رفت. پشت به نیروهای عراق، راننده لودر را بغل گرفت و میگفت: اگر دشمن گلوله بزند به من میخورد، شما كار كن.»
به صله رحم اهمیت زیادی قایل بود. هرگاه كه به مرخصی میآمد به دیدن اقوام و آشنایان میرفت.
در نوزده سالگی با خانم راست روش ازدواج كرد. در طول دو سال و شش ماه زندگی مشترك با همسرش خوشرفتار بود.
از او دو فرزند پسر به یادگار مانده است فرزندانش را بسیار دوست میداشت و همیشه همسرش را توصیه به رعایت حجاب و خواندن نماز اول وقت مینمود.
اهل دعا و مناجات بود. نماز شبش ترك نمیشد و توسل خاص به ائمه اطهار(ع) داشت.در ایام ماه مبارك رمضان و محرم در محور و حتی در خط مراسم روضهخوانی و عزاداری برپا میكرد.
درمقابل مشكلات مقاوم و صبور و به خدا توكل میكرد.حتی مشكلات دیگران را مشكل خود میدانست و دلسوزانه و در حد توان كمك مینمود.
به تلاوت قرآن علاقه داشت و نیز در حفظ آیات كوشا بود. دیگر رزمندگان را در این راستا تشویق مینمود و به آنها جایزه میداد.
دوستش، محمدمهدی فرهنگ، میگوید: «بعد از عملیات بدر شهید برای من تعریف كرد: در عالم خواب تابلویی را به من نشان دادند و گفتند: اینها عكسهای شهدا است. در میان عكسها، عكس خودم را دیدم و پرسیدم: من كه هنوز شهید نشدهام، چرا عكس من جزء شهداست؟ كه از خواب بیدار شدم. و من از خواب ایشان تعبیر كردم كه او از قبل در لیست شهدا ثبت نام شده بود.»
در ادامه احمدرضا سلطانی میگوید: «آخرین مرتبه یادم میآید در ماشین بودیم و به شوشتر میرفتیم. در راه رادیو موزیك جنگ را زد و اعلام كرد كه عملیات شروع شده، یك دفعه علی گفت: احمد من رفتم. گفتم: یعنی چه؟ با هم به بازار شوشتر رفتیم و یك عدد كاپشن برای بچهاش خریدیم. خیلی تعجب كردم كه علی با این روحیه آمده خرید كند. سپس كاپشن را به من داد و گفت: احمد من در این عملیات شهید میشوم و دیگر به یزد نمیروم امّا به بچهام قول دادم كه این دفعه یك كاپشن برایش ببرم، نمیخواهم بدقول باشم و بچهام بعد از شهادتم بگوید: پدرم قول داد و عمل نكرد.»
آخرین مسئولیت او فرمانده محور عملیات بود. مدت شش سال در جبهه حضور فعال داشت و سرانجام در تاریخ 21 دی 1365 در عملیات كربلای پنج منطقه شلمچه بر اثر اصابت تركش به ناحیه سر و دست و پا به شهادت رسید.
شهید علی دهقان منشادی در قسمتی از وصیتنامهاش نوشته است: «امت اسلام باید بدانند كه حفظ این انقلاب به عهده آنهاست و اگر خدای ناكرده در این زمان- كه از هر طرف مورد هجوم دشمن قرار گرفتهایم- ضربهای به اسلام وارد شود، در پیشگاه خداوند متعال مسئول هستیم.
نگذارید عوامل نفاق با استكبار جهانی همدست شوند و انقلاب عزیزمان- كه حاصل خون صدها هزار شهید است- را از داخل فاسد كرده و بیمحتوا نمایند. ان شاء الله این انقلاب متصل به انقلاب امام زمان(عج) و ملت ما همگی سرباز آن حضرت خواهند بود.»
پیكر پاكش پس از تشییع در خلد برین شهرستان یزد به خاك سپرده شد.