زندگینامه شهید محمدرضا محمودی راد
نویدشاهد: محمدرضا محمودى راد در فروردين سال 1342 از مادرى به نام فخرى محمودى در شهرستان قائمشهر به دنيا آمد. ابوطالب - پدر او - قهوه خانه اى داشت و از اين طريق امرارمعاش مى كرد.با وجود اين خانواده محمودى راد در خانه اى استيجارى زندگى مى كرد و از وضع اقتصادى مناسبى برخوردار نبود. به گفته پدرش يك سال و نيم بعد از تولد محمدرضا با خريد خانه اى از مستاجرى نجات يافتند. محمودى راد پس از پشت سرگذاشتن دوران كودكى و رسيدن به سن تحصيل در سال 1348 وارد دبستان ششم بهمن شد. در سال 1353 پس از اتمام تحصيلات دبستانى براى گذراندن دوره راهنمايى در مدرسه اميركبير ثبت نام كرد و پس از اتمام آن در هنرستان فنى شريف واقعى ادامه تحصيل داد. محمدرضا به علت شرايط ناهنجار اجتماعى در قبل از انقلاب اوقات فراغت را در منزل مى گذراند و بيشترين ارتباط را با اقوام به ويژه با پسردايى خود داشت. علاوه بر اين اوقات بيكارى را در قهوه خانه به پدرش كمك مى كرد.
در پى اوج گيرى قيام مردم ايران عليه رژيم پهلوى در سال 1357 محمودى راد به همراه نوجوانان محل به طور فعال در تظاهرات شركت مى كرد. پس از پيروزى انقلاب در كنار حضور در انجمن اسلامى محل به عضويت گروه ضربت براى حفظ انقلاب و مقابله با تهديدات ضدانقلابيون درآمد. با آغاز جنگ تحميلى عراق عليه ايران در سال 1359 او كه هفده سال بيش نداشت براى اولين بار عازم جبهه هاى جنگ شد. همزمان با حضور در مناطق عملياتى به تحصيل ادامه داد و در سال 1360 موفق به اخذ ديپلم در رشته راه و ساختمان از هنرستان فنى شد. از ويژگيهاى او خوشرويى و خنده رويى بود. رفتارى سنگين با وقار و دوست داشتنى داشت. نسبت به پدر و مادرش با محبت رفتار مى كرد و هميشه سعى داشت رضايت آنان را جلب كند. نمازهاى يوميه را در اول وقت بجا مى آورد و بر انجام واجبات و فرايض دينى اصرار داشت. خلوص نيت و صدق از ديگر خصوصيات اخلاقى محمودى راد بود. ضمن علاقه فراوان به فعاليتهاى مذهبى از افراد دروغ گو و دورو و همچنين از اشخاص بى تفاوت نسبت به مسايل دينى به شدت دورى مى كرد. با وجود خنده رويى زمانى كه مسايل خلاف شرع را مى ديد عصبانى مى شد و گاهى ساعتها به امر به معروف و نهى از منكر مى پرداخت.
در مدت عضويت در گروه ضربت در كنار مبارزه با افراد ضدانقلاب با قاچاقچيان مواد مخدر نيز مبارزه مى كرد و به همين منظور چند نوبت به شهرستان بجنورد رفت. در سال 1360 در جريان حمله ضدانقلابيون به شهر آمل به همراه گروه ضربت در دفع آنان شركت داشت. با وجود ضديت با افراد ضدانقلابى و قاچاقچيان، چنانچه از طرف گروه ضربت به منزل يكى از آنها مراجعه و مشاهده مى كرد از نظر رفاهى وضعيت مناسبى ندارند، شخصاً در تهيه امكانات براى آنان تلاش مى كرد.
با فرا رسيدن دوره خدمت سربازى او كه از قبل در گروه ضربت مشغول به كار بود، براى گذراندن خدمت سربازى در سال 1360 در سپاه پاسداران پذيرفته شد. اوعلاقه شديدى به مادرش داشت و همچون آهن ربا جذب مادرش بود. با وجود اين، عشق به جبهه را برگزيد و به مناطق عملياتى رفت. در اين مناطق پس از مدتى امدادگرى و مراقبت از مجروحين به عنوان معاون و جانشين فرمانده گردان حمزه سيدالشهداء از لشكر 25 كربلا منصوب شد. هيچ ادعايى نداشت و همواره مى گفت: «همه ما خدمتگزاريم.» در سال 1362 در جريان عمليات والفجر 4 از طرف بسيج سپاه پاسداران قائمشهر به جبهه اعزام شد و در منطقه عملياتى مريوان معاونت فرمانده گردان حمزه سيدالشهداء را به عهده گرفت. او قبل از عزيمت به جبهه سعى مى كرد به هر ترتيب كه شده رضايت پدر و بخصوص مادرش را جلب كند. در آخرين اعزام به هنگام خداحافظى از مادرش مى خواهد چنانچه شهيد شد دو طوطى را كه در قفس در منزل نگهدارى مى كردند رها كند. در آخرين مكالمه تلفنى با پدرش از منطقه عملياتى گفت: «دلت را بسپار به امام حسين.» سرانجام محمدرضا محمودى راد پس از يك سال و نيم حضور فعال در جبهه جنگ در تاريخ 2 آبان 1362 به هنگام عمليات والفجر 4 در جبهه مريوان بر اثر اصابت تركش به شكم و سر به شهادت رسيد. به هنگام شهادت معاونت فرماندهى گردان حمزه سيدالشهداء را برعهده داشت. پس از شهادت او، مادرش به آخرين خواسته اش عمل كرد و طوطى ها را آزاد كرد. پيكر شهيد محمدرضا محمودى راد در گلزار شهداى قائمشهر به خاك سپرده شد.
چهار سال بعد، در سال 1362 برادرش عليرضا محمودى راد نيز در جبهه ها به شهادت رسيد.
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان مازندران