شهید سید محمدتقی رضوی از شهدای استان خراسان رضوی است که به «فرزند مهندسی جنگ» شهرت دارد. زندگینامه این شهید را در نوید شاهد بخوانید.

فرزند مهندسی جنگ/زندگینامه


نوید شاهد:

سيّدمحمّدتقى رضوى، فرزند سيدعلى ‏نقى، ظهر جمعه و در تاريخ بيست و نهم فروردين ماه 1334 در شهر مقدّس مشهد و در خانواده ‏اى مذهبى و متوسّط، ديده به جهان گشود. به دنبال تولد او - كه اوّلين فرزند خانواده بود - لبخند شادى و سرور بر لبان منتظران درخشيدن گرفت. او در همان دقايق اوّل در قلب خويشاوندان آشيانه كرد، به گونه‏اى كه همه نسبت به او احساس علاقه مى‏ كردند. اين علاقه با گذشت زمان بيشتر و بيشتر مى ‏شد.

محمّدتقى در سال 1341 به دبستان «امام محمّدغزالى» مشهد وارد شد و در آنجا نيز ردپايى از محبّت و خوبى را به يادگار گذاشت. از لحاظ درسى شاگرد فعّال و زرنگى بود و از لحاظ اخلاقى هم برجسته بود. به گفته مسئولان دبستان، محمّدتقى باعث حفظ آبروى مدرسه بود. در كنار درس به ورزش نيزمى‏پرداخت و به فوتبال علاقه زيادى داشت.

پس از اتمام دبستان در سال 1346، براى گذراندن دوران متوسّطه، در دبيرستان فردوسى مشهد مشغول به تحصيل شد. رضوى تقريباً از دوران دبيرستان آشنايى كامل به مسائل مذهبى پيدا كرد و در جلسات شركت میكرد و مشكلى از نظر تحصيلى نداشت‏ و همگام با خواندن درس، اوقات فراغت خود را در كتابخانه آستان قدس، به مطالعه كتاب هاى مذهبى و نهج ‏البلاغه و ورزش سپرى مى ‏كرد و عضو تيم فوتبال دبيرستان بود.

پس از اتمام دبيرستان، علاقه به تحصيل او را به انستيتو تكنولوژى مشهد كشاند و در آنجا مشغول تحصيل شد. در سال 1356 با مدرك فوق ديپلم در رشته راه و ساختمان و به عنوان تكنيسين عالى انستيتو، فارغ ‏التحصيل شد. علاقه بسيار او به تحصيل باعث شد كه پدرش ادامه تحصيل در خارج از كشور را به او پيشنهاد كند، امّا از آنجا كه محمدتقى دلبستگى بسيارى به كشورش داشت در پاسخ به پدرش با اين جمله كه «ما خارجى نيستيم و هرچه بخواهيم بشويم، در اينجا مى‏شويم» پيشنهاد پدر را رد كرد.


فرزند مهندسی جنگ/زندگینامه



شهيد رضوى پس از فراغت از تحصيل به خدمت سربازى رفت. در طول دوران دانشجويى با عده ‏اى از افراد انقلابى آشنا شد و در مبارزات انقلابى شركت مى ‏كرد. در دوران سربازى بلافاصله پس از دستور امام(ره) از پادگان فرار كرد و به منزل آمد و با تغيير قيافه و لباس به ترويج آثار انقلاب در خانواده، فاميل و دوستان پرداخت و چون فردى محبوب در بين فاميل بود، همه روى حرفهاى او حساب مى ‏كردند و خيلى زود مى‏پذيرفتند و در تظاهرات شركت مى ‏كردند.

در جريانات انقلاب، همواره شركت فعالانه داشت و تلاشى خستگى‏ ناپذير از خود نشان مى ‏داد. مادرش درباره فرار او از پادگان مى ‏گويد: «من كه نگران او بودم، از او خواستم كه مدّتى در خانه باشد تا مورد شناسايى قرار نگيرد. امّا او در پاسخ گفت: من فرار كرده‏ ام تا فعّاليّت كنم و اعلاميه ‏هاى امام را پخش كنم. من فرار كرده‏ ام تا به جاى اينكه در مقابل مردم بايستم، در كنارشان باشم. من فرار نكرده ‏ام كه در خانه بمانم.»

سرانجام با ورود امام(ره) به ايران، او نيز چون ديگر عاشقان رهبر، رهسپار تهران شد تا خود را براى ديدار از ايشان آماده كند. او كه در خلال مبارزات مردم مشهد فعّالانه در تظاهرات شركت داشت و اعلاميه‏ هاى حضرت امام(ره) را پخش مى‏كرد، علاقه شديدى به ايشان داشت. به طورى كه همواره با ديدن تصوير ايشان، روحى تازه مى ‏گرفت و شورى ديگر در جانش برپا مى‏شد. بزرگ‏ ترين آرزوى او در اين دوران، پيروزى انقلاب اسلامى بود كه سرانجام محقّق شد.

پس از پيروزى انقلاب، در كميته انقلاب اسلامى مشهد به خدمت ادامه داد. به دنبال پيام امام(ره) در خرداد ماه سال 1358 مبنى بر تشكيل جهاد سازندگى و با توجّه به رشته تخصّصى او، بار ديگر نداى رهبر را لبيك گفت و عضو جهاد سازندگى شد. كه سهم موثّرى در تأسيس جهاد سازندگى خراسان داشت. پس از ورود به جهاد، محور فعاليت هاى خود را خدمت به محرومين و مستضعفين قرار داد و شب و روز خود را در روستاهاى خراسان براى احياى آبادي ها مى‏ گذراند. با فعّاليّت شبانه روزى، جهاد سازندگى تربت حيدريّه را تشكيل داد كه به نوبه خود شعله ‏هاى اميد را در دل روستاييان برافروخت و اميد آنها را به انقلاب اسلامى بيش از پيش كرد.

شهيد رضوى با ضدانقلابيون و گروهك ها، با دوستان و اعضاى فاميل، با فكر برخورد مى ‏كرد و سعى مى ‏كرد آنها را ارشاد كند و با شروع جنگ آنها را به جبهه دعوت مى‏ كرد.

در همين رابطه والدين شهيد چنين مى ‏گويند: «ايشان داراى دوستانى بودند كه به گروهك منافقين وابستگى داشتند و از آنان هوادارى مى‏كردند. تقى عده‏ اى از آنها را به منزل مى ‏آورد و با آنها صحبت مى‏ كرد و آنها را ارشاد و راهنمايى مى ‏كرد و حتّى بعد از گفتگو كه اغلب مثمرثمر بود، چندنفرى را در جهاد استخدام كرد كه بعضى از آنها به شهادت رسيده ‏اند و عده‏ اى هم مشغول به كار هستند.»

قبل از شروع جنگ، شهيد رضوى به خدمت در جهاد سازندگى مشغول بود و در مناطق محروم خدمت مى ‏كرد، بيشترين فعّاليّت ايشان در جهاد سازندگى تربت حيدريّه صورت گرفت.

با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران، نقطه عطفى در زندگى شهيد روى ترسيم شد و او نيز مانند ساير جوانان اين مرز و بوم به جبهه رفت تا از مملكت و دينش دفاع كند. بيست روز پس از آغاز جنگ و از طريق جهاد سازندگى خراسان عازم جبهه شد. او از مهر ماه سال 1359 تا خرداد ماه سال 1366 همواره در جبهه بود و در تمام مناطق جنگى حضور داشت. در طول سال فقط دوازده روز براى مرخصّى و زيارت به مشهد مى‏ آمد.


فرزند مهندسی جنگ/زندگینامه


هر وقت كه به مرخصّى مى‏ آمد، ابتدا به زيارت جدّش امام رضا(ع) و سپس اهل قبور و بعد به ديدار خانواده و فاميل مى‏ رفت.

والدين شهيد مى ‏گويند: «ايشان معتقد بود كه جنگ حق عليه باطل است و پيروزى با اسلام است و سخن معروفى داشت كه: خدايا، ما به اسلام، به امام زمان(عج)، به امام خمينى و ملّت شهيد پرورمان معتقديم كه براى اعتلاى كلمه حق بكوشيم و زندگى راحت را بر خود حرام مى ‏دانيم، ما را در اين راه يارى فرما».

او پس از آغاز جنگ، در گروه جنگهاى نامنظّم شهيد چمران وارد شد و براى دفاع از شهر اهواز، دور تا دور آن را كانال كشيد و اين نخستين تجربه جنگى وى در خوزستان بود. او از ابتدا در مهندسى جنگ مشغول شد. و تعدادى لودر و بولدوزر و غلتك را از گوشه و كنار خوزستان جمع ‏آورى كرد و بناى كار مهندسى با نيروى مردمى را گذاشت و اوّلين ثمره ‏اش جادّه ‏اى بود كه از نظاميّه انديمشك تا حميديّه كشيده شد.

مادرش مى ‏گويد: «با شروع جنگ، بارها بدون اطّلاع ما به جبهه رفت به طورى كه ما به ندرت او را مى‏ ديديم.»

شهيد رضوى در سال 1360 تصميم به ازدواج گرفت. و مراسم عقد و ازدواج او با خانم عطيه ‏سادات سيدآبادى در تاريخ 29 خرداد ماه سال 1360 و مصادف با نيمه شعبان، بسيار ساده برگزار شد.

شهيد رضوى در هنگام ازدواج، معيار زندگى را بر مبناى تقوا و تفاهم قرار داد.

همسر شهيد در اين باره چنين نقل مى ‏كنند: «شهيد رضوى هميشه مى‏ گفت: ما براى رضاى خدا ازدواج مى ‏كنيم، زندگى ما با زندگى سايرين فرق دارد. در زندگى ما نه خانه‏اى خواهى ديد، نه ماشينى و نه حتّى سفره عقد آن چنانى. براى من، انسانيّت و ايمان مهم است.»

فرداى روز عروسى، محمدتقى به همراه همسرش به تربت حيدريه رفت و يك ماه در آنجا بود كه در طى اين مدّت مشغول خدمت به محرومين و روستاييان بود. پس از آن به سوى اهواز رهسپار شدند.

در جريان محاصره آبادان و دستور صريح امام(ره) مبنى بر شكستن حصر آبادان، ابتكار شهيد رضوى در احداث خاكريز در پشت رود كارون باعث شد تا ديد دشمن را نسبت به كل منطقه كور كند.

ابتكار، پشتكار و تلاش زياد او، توجّه مسئولان را جلب كرد و به عنوان مسئول ستاد پشتيبانى و مهندسى جنگ جهادسازندگى معرفى شد. و سپس معاونت فرماندهى مهندسى - رزمى قرارگاه خاتم الانبياء را پذيرفت كه تا لحظه شهادت نيز در همين سمت مشغول به كار بود.

در واقع مى ‏توان گفت كه شهيد رضوى جزء اولين كسانى است كه گردان هاى مهندسى - رزمى را به وجود آورد و به قول سردار صفوى: «شهيد رضوى، زمانى آمد كه تشكيلات مهندسى رزمى وجود نداشت و او آمد و اين تشكيلات مهندسى را به راه انداخت.»

در عمليات طريق ‏القدس - كه در آذرماه سال 1360 و براى فتح بستان انجام شد - باز نقش بارز و حضور مؤثر او را مى ‏توان ديد. احداث جادّه ابتكارى در اين عمليّات كه از پشت تپه‏هاى اللّه ‏اكبر كشيده شد و نيروهاى اسلام توانستند به كمك اين جادّه به پشت دشمن برسند تا آن پيروزى بزرگ كسب شود، برعهده شهيد رضوى بود. در واقع اين كار، نقطه عطفى در امر مهندسى‏رزمى جنگ بود و از آن به بعد مهندسى رزمى به عنوان يك ستون براى فرماندهان نظامى ارزش پيدا كرد.

در عمليّات بزرگ فتح ‏المبين - كه در اوايل سال 1361 انجام شد - شروع عمليات، مشروط به حضور يك تيم مهندسى آن هم به سرپرستى رضوى بود، زيرا عمليّات براساس اصل غافلگيرى دشمن برنامه ‏ريزى شده بود و به دنبال اين بودند كه رزمندگان اسلام را به پشت دشمن برسانند. شهيد رضوى در فتح‏ المبين، تمام طرح هاى مهندسى جنگ را بر روى صحنه آورد و علاوه بر آن كه يكى از بزرگ‏ترين پيروزيها نصيب رزمندگان اسلام شد، مكانيزم چگونگى حضور نيروهاى مهندسى جنگ جهاد در جبهه را تدوين كرد.

شهيد رضوى در جبهه نيز مورد توجّه همه بود؛ زيرا هم مسئوليّت مهم پشتيبانى و مهندسى جنگ را داشت و هم از لحاظ اخلاق و رفتار مورد احترام همگان بود. يكى از همرزمان شهيد در اين باره چنين مى ‏گويد: «ايشان ضمن اين‏كه يك فرمانده مقتدر بودند، هيچ‏ گاه در تصميم‏گيري ها و ابراز نظرها عقيده خودش را تحميل نمى ‏كرد و زمانى هم كه نظر او انجام مى ‏شد و موفق مى ‏شديم، مغرور نمى ‏شد و طورى رفتار مى‏كرد كه فقط موفقيت حزب ‏اللّه جلب نظر كند و مى‏گفت كه اين پيروزى و موّفقيّت به حزب ‏اللّه مربوط مى‏شود. و در محيط كار با كسانى كه كار مى‏ كرد، نيز روابط عاطفى و انسانى داشت و نتيجه اين برخورد اين شده بود كه همه افراد، اعم از مسئولان و غير مسئولان كه با ايشان كار مى‏كردند، همه خود را در يك خانواده احساس مى‏كردند.

«فرزند مهندسى جنگ»آن چنان پرتلاش و پرشور در كار خود و مخصوصاً پاگرفتن نهاد مهندسى - رزمى كار مى‏كرد كه معتقد بود هر قطره عرقى كه يك فرد عضو مهندسى - رزمى در قبل از عمليّات مى‏ ريزد، باعث مى‏شود كه يك قطره خون در جبهه كمتر ريخته شود و جان بچّه‏ها حفظ شود.

از خصوصيّات بارز ديگرى كه در شهيد وجود داشت، داشتن قلب مطمئنه و سليم بود. در عمليات خيبر وقتى با يك سرى مشكلات پيچيده مواجه شديم و قرار شد كه در ارتباط با جزاير مجنون پيش‏بينى ‏ها و تدابير مهندسى انجام شود تا بتوانيم در مقابله با دشمن بايستيم، شهيد رضوى از نادركسان و از پيش قراولان و پيشتازانى بود كه به تنهايى خودش را به جزاير رساند و در ارتباط با مسائل مهندسى آنجا عيناً منطقه را ديد و پس از لمس مشكلات آنجا طرحهايى داد كه باعث حفاظت جزاير و ثبات رزمندگان شد.

در عملياتهاى والفجر مقدّماتى، والفجر 2 و 4 در سال 1362، كه با بن‏بست مواجه شده بوديم و همه مانده بودند كه چگونه از آب عبور كنند، ايشان با صراحت به فرماندهان گفتند كه: «ما عبور از آب را براى شما ميّسر مى ‏كنيم.» شايد آن زمان فرماندهان باور نمى‏كردند كه امكان استفاده از پل هاى شناور هم هست‏ و خود شهيد تا زمانى كه كار پل تمام نشد، استراحت نكرد. اين امر هم نشانه توكّل ايشان و هم نشانه پايدارى و اصرار به انجام دادن كار بود.

خصوصيت بارز ديگر وجودى ايشان كه ناشى از توكل او مى شد، شجاعت در جنگ بود. يكى از دوستان شهيد در اين باره چنين مى ‏گويد: «من كمتر كسى را به شجاعت و شهامت ايشان در جنگ مى‏ شناسم. من دقيقاً اين مسئله را در چند سفرى كه با هم به منطقه عمليّاتى كربلا و نجف داشتيم حس كردم. ايشان تنها به توضيحات شفاهى يا بررسى روى نقشه در قرارگاه اكتفا نمى‏كرد بلكه توجّه خاصّى داشت كه نحوه انجام دادن كار يا نتيجه كار را در محل انجام آن مشاهده كند و در اين بازديدهاى مستقيم بود كه خيلى از مشكلات حل مى‏شد. در بعضى از مواقع ما به همراه ايشان مجبور بوديم كه چندين ساعت يك مسير پر خطر را طى كنيم تا يك جادّه ساده يا يك خاكريز را ببينيم.» همين پاى كار بودن و از نزديك دنبال قضايا بودن باعث شد كه او در خطّ مقدّم شهيد شود، در صورتى كه جايگاه رده او در تشكيلات نظامى، بيست كيلومتر عقب‏تر از خطّ مقدّم بود. ولى ايشان هميشه در خطّ مقدّم حضور داشت تا اينكه در همان جا هم شهيد شد.

شهيد رضوى با آن كه آموزش نديده بود و تخصص جنگى نداشت، ولى با اخلاص و معنويّت، فكرش را به كار مى‏ گرفت و خسته نمى ‏شد. او كه خود را وقف جنگ كرده بود طورى بود كه هر چه نياز داشتيم از قبيل: اورژانس، بيمارستان، حمّام، جادّه و غيره به سراغ او مى ‏رفتيم.

هفت مهرماه سال 1362 روزى‏ فراموش نشدنى براى شهيد رضوى و همسرش بود؛ زيرا تنها فرزند آنها در اين تاريخ به دنيا آمد. اين نوزاد را حمزه نام گذاشتند. او به حمزه علاقه بسيار داشت و همواره او را مورد مهر و محبّت خود قرار مى ‏داد. شهيد رضوى به نحوه تربيت حمزه بسيار حسّاس بود و آرزويش اين بود كه حمزه را به صورت فردى مفيد و عنصرى مؤثّر براى اسلام و مسلمين پرورش دهند.

مادر شهيد در خصوص زندگى ساده فرزندش چنين مى ‏گويد: «مدتها بود كه از تقى خبرى نداشتيم، افراد خانواده هواى ديدارش را داشتند. همه به دنبال فرصتى مى ‏گشتيم كه به ديدار تقى و همسرش برويم. سرانجام با آمدن عيد و تعطيلات سال جديد روانه اهواز شديم. من از زندگى تقى تصور ديگرى داشتم. هرگز تصور نمى‏ كردم زندگى او اين طور باشد. براى همين لحظه ‏اى حيران شدم و بى اختيار قطره‏ هاى اشك از گوشه چشمم به پايين لغزيد. زندگى او خيلى ساده بود. كلّ زندگى او در دو پتو خلاصه مى‏شد كه آنها را هم از جهاد به امانت گرفته بودند. يكى از پتوها به عنوان زيرانداز و ديگرى به عنوان روانداز استفاده مى‏شد. آنها حتّى بالشى هم نداشتند كه زير سرشان بگذارند. آقا تقى از اوركتش به جاى بالش و خانمش هم از چادرش به عنوان بالش استفاده مى‏كرد. موقع برگشتن، من دو بالشى را كه با خود براى استفاده بچّه‏ ها برده بودم پيش آنها گذاشتم و گفتم كه لااقل اين بالشها را زير سرتان بگذاريد.»

شهيد رضوى علاوه بر اينكه خودش در جبهه حضور داشت، اعضاء خانواده‏اش را نيز به خدمت جنگ گرفته بود كه از جمله آنها مى‏ توان از پدر ايشان يعنى سيّدعلى ‏نقى رضوى نام برد كه با راهنمايي ها و تشويق پسرش، كسب و كار را رها كرد و همراه پسر عازم جبهه‏ها شد تا از نواميس اين مرز و بوم دفاع كند

در بحث اخلاق و رفتار خانوادگى نيز شاخص بود و هميشه توصيه ‏هايى را به اهل خانواده متذكّر مى ‏شد كه بايد پيرو رهبر انقلاب - حضرت امام - باشيد و از انقلاب حمايت كنيم و اغلب اوقات سعى مى ‏كرد كه با مردم صحبت كند. گاهى اوقات هم در منزل اعضا را جمع مى ‏كرد و مى‏ گفت: «مى‏خواهم برايتان موعظه كنم» و از انقلاب و وظيفه ما نسبت به انقلاب صحبت میكرد.


فرزند مهندسی جنگ/زندگینامه


آخرين يادگارى شهيد رضوى در مهندسى - رزمى، جادّه‏اى بود كه براى عمليّات كربلاى 10 احداث شد. سردار قربانى - فرمانده لشكر 25 كربلا - در اين باره چنين مى ‏گويد: «در عمليّات كربلاى 10- سال 1366- ما در عرض چهل و هشت ساعت حدود هشتاد و هشت كيلومتر جادّه زده ‏ايم. جادّه را شهيد رضوى و دوستان در كوهستان احداث كردند. اينها همان بچّه‏ هايى بودند كه در اوايل جنگ هيچ قدرت و امكاناتى نداشتند، امّا الآن با قدرت و پشتيبانى خداوند به اين مرحله رسيده ‏ايم.»

شهيد رضوى از مصاديق بارز «شيران روز» و «زاهدان شب» بود. در يكى از نوشته‏ها، اين شهيد چنين با خداى خود مناجات كرده است: «خدايا، تواناييم ده تا در راه تو قدم بردارم. خدايا، عاشق هستم، عاشق‏ترم كن به ديدارت. خدايا، با همه گناهانم ببخش و بيامرزم و شهادت را نصيبم گردان. خدايا، با ديدن ياوران صدّيقت احساس حسادت مى ‏كنم، راه مرا در كنار اين ياورانت قرار ده.»

سرانجام سيّد تقى رضوى در تاريخ 3 خرداد ماه سال 1366 بر اثر اصابت تركش خمپاره در منطقه عمليّاتى كربلاى 10 و در غرب كشور به شهادت رسيد. چگونگى شهادت او به نقل از يكى همرزمانش چنين است: «صبح زود آماده شديم تا براى شناسايى منطقه عازم شويم. بعد از طى كردن راه‏ هاى كوهستانى به منطقه رسيديم و كارشناسايى را شروع كرديم و پس از مدّتى برگشتيم تا ادامه كار را فردا صبح دوباره آغاز كنيم. صبح روز بعد دوباره راهى شديم. در ماشين كه بوديم با اشاره به تشكى كه پشت ماشين بود گفتم: آقا تقى اين تشك عقب ماشين را جمع كنم؟ ممكنه كثيف بشه. آقا تقى جواب داد: نه، دستش نزن، اين تشك بيش از اينها كثيف خواهد شد. من از اين جمله چيزى نفهميدم. با رسيدن به منطقه، كارشناسايى را انجام داديم. هوا سرد بود و باد شديدى مى ‏وزيد كه كار را دشوار مى‏كرد. پس از ساعت ها كارمان تمام شد. در حال برگشتن به سمت خودروها بوديم كه گلوله توپى در نزديكى ما به زمين خورد. همه درازكش شديم. بعد از آرام شدن اوضاع متوجه شدم همه بچّه‏ها سالم هستند. لذا دوباره به طرف ماشينها راه افتاديم. كنار ماشين كه رسيديم من و آقا تقى از همه جلوتر بوديم كه دوباره گلوله توپى به زمين اصابت كرد. تركش به پاى من خورد، لذا رو به آقا تقى، كرده و چند بار گفتم: آقا تقى، بيا منو بگير، امّا جوابى نشنيدم. در همين موقع او صورتش را به طرف من چرخاند و در چشمان من خيره شد و دستش را به سوى من دراز كرد. با ديدن اين صحنه فهميدم كه او هم مجروح شده است. مرا به بيمارستان بردند و پس از عمل كه به هوش آمدم، يكى از برادران به ملاقاتم آمد و من با ديدن پيراهن مشكى او همه چيز را فهميدم.»

شهيد رضوى در حالى به شهادت رسيد كه براى شناسايى رفته بود. عارفانه با دنياى فانى وداع كرد و برعرش جاودان نشست.

شهيد در وصيّت‏نامه خود به مسئولان سفارش مى‏كند كه در رأس همه كارهايشان خدمت به مظلومان را قرار دهند؛ چون همين ‏ها هستند كه جبهه‏ ها را گرم نگه داشته‏اند.

مقام معظم رهبرى - حضرت آيت ‏اللّه العظمى خامنه‏ اى - در پيامى به مناسبت اربعين شهيد مهندس رضوى در 13 تير 1366 می فرمايند: «شهادت دلير مردان و آبديدگان ميدان هاى الهى، قلّه كمالى براى مجاهدتها مقاومتها و فداكاريهاى آنان است و مهر تأييد و قبول از جانب پروردگار بزرگ است.»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده