فرماندهی که «شکارچی تانک» بود / زندگی نامه
نوید شاهد: رضا فراهانى فرزند حشمت اللّه، در اوّل فروردين ماه سال 1339 - مطابق با ماه محرّم - در شيروان متولد شد.
تا سوم ابتدايى در بجنورد تحصيل كرد و بعد به علّت انتقال پدر به مشهد، دوره راهنمايى را در مدرسه عنصرى و دوره متوسّطه را در دو مدرسه كورش و فردوسى اين شهر گذراند.
در دوران كودكى كتابهاى داستانى و در سنّ جوانى كتابهاى مذهبى - سياسى از قبيل كتاب هاى شهيد مطهّرى و نهجالبلاغه را مطالعه مى كرد.
فعاليتهاى اجتماعى شهيد در دوران نوجوانى تا پيروزى انقلاب، شركت در تظاهرات و پخش اعلاميّه و نوار و كتاب بود. با اكثر روحانيّون مبارز از جمله شهيد هاشمى نژاد، و آيت اللّه مرعشى نجفى ارتباطى نزديك داشت.
پس از پيروزى انقلاب لحظه اى از مبارزه در راه اسلام غافل نبود. پس از عضو شدن در سپاه، در شهرستان تايباد مشغول خدمت شد و ضمن كار در سپاه به عنوان مربّى پرورشى در مدارس نيز فعّاليّت داشت. او در مبارزه با ضدّ انقلابيون و جنگ كردستان شركت كرد و پس از شروع جنگ تحميلى از همان جا عازم جبهه هاى جنگ شد.
در جبهه با منهدم كردن تعداد زيادى تانك به «شكارچى تانك» معروف شده بود.
او نسبت به دين و اعتقادات مذهبى بسيار حسّاس بود. وقتى نسبت به اعتقادات توهين مى شد، سخت عصبانى مى شد. اوّل سعى مى كرد با منطق برخورد كند و در غير اين صورت از نزاع هم باكى نداشت.
دوست شهيد - سيّدعلى اكبر حسينى پويا - در مورد تحوّلات روحى و رفتارى رضا فراهانى مى گويد: «انگيزه ايمانى - مذهبى رضا قبل از ورود وى به سپاه شكل گرفته بود و حضور او در اين ارگان باعث تقويت اين رفتار شده بود.»
رضا اخلاق بسيار خوبى داشت. او نمونه كامل يك انسان بود. براى والدين احترامى خاص قايل مى شد. همواره مى گفت: «من علاقه مندم سختي هاى دنيا را تحمّل نمايم.» او دنيا را مكانى گذرا و براى امتحان مى دانست. دنيا و ظواهر دنيوى برايش هيچ ارزشى نداشت، ساده زندگى مى كرد. اكثر روزها روزه بود و هيچ كس از روزه داشتنش مطّلع نمى شد.
وى اهميّت زيادى به نوجوانان مى داد و خيلى از وقتش را صرف كودكان مى كرد و مى گفت: «اينها اميد آينده هستند.»
رضا فراهانى، زمانى كه به سنّ ازدواج رسيد، خانواده سپاهى و نجيبى را براى خواستگارى انتخاب كرده بود كه قبل از آن به جبهه رفت و شهيد شد.
شهيد به امام(ره) علاقه فراوانى داشت و مى گفت: «ايشان هركارى را از من بخواهند از انجامش كوتاهى نخواهم كرد.» او براى بازگشت امام(ره) به وطن از هيچ كوششى دريغ نورزيد.
رضا اعتقاد داشت كه عراق جنگ را به تحريك امريكا و ساير قدرت هاى استعمارگر شروع كرده است. لذا مقابله و جنگ را واجب مى دانست.
شهادت رضا اثرات سازنده اى را به دنبال داشت. مادر وى زمانى كه جنازه فرزندش را آوردند، لباس او را در آورد و بر تن پسر ديگرش كرد و گفت: «راه برادرت را ادامه بده.» برادرِ رضا نيز به تايباد مىرفت و در مبارزه با منافقينِ از خدا بى خبر شركت مى كرد و بدين صورت راه برادرش را ادامه مىداد.
دوبار به جبهه اعزام شد. اوّلين بار به عنوان فرمانده گروه تخريب و شناسايى كه حدود سه ماه در كردستان حضورى فعّال داشت - و دوّمين بار اعزامش به منطقه شوش بود.
بزرگترين آرزويش پيوند مسلمانان و شهادت در راه خدا بود.
در 7 فروردين 1361 زمانى كه به همراه گروهى به عنوان آرپى جى زن در انهدام تانكها حضور داشت، بر اثر اصابت تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نايل آمد. پيكر مطهّرش در گلزار شهداى تايباد به خاك سپرده شد.
در همین زمینه بخوانید:
فرماندهی که نوک حمله بود/ زندگینامه