با کاروان شهیدان حج/ بخش دوم؛ شهیدی که ۲ بار دفن شد
به گزارش نوید شاهد، تشرف به سفر حج آرزوی هر مسلمانی است و هر سال با فرا رسیدن موسم حج، دلهای عاشقان روانه این دیار معنوی می شود؛ دیاری که حرمت دارد اما آل سعود به راحتی حرمت آن را می شکند.
هر ساله با برگزاری حج اخبار تلخی از وضعیت حاجیان در این سفر معنوی منتشر می شود که نشان از بی کفایتی که برگزارکنندگان آن دارد. سال 1366 برای حاجیان ایرانی، حجی خونبار رقم خورد و صدها نفر از این حاجیان روز نهم مرداد ماه در مراسم «برائت از مشرکین» هدف کینه پلیس سعودی ها قرار گرفتند و قتل عام شدند.اگرچه شهادت روزی این حاجیان شد و به سرانجام مطلوب رسیدند، اما داغ این فاجعه بر قلب بازماندگان همواره سنگینی می کند.
در ایام سالگرد این شهیدان، در دومین گزارش نوید
شاهد با تعدادی دیگر از شهدا حج 66 آشنا می شویم:
شهید محترم اخلاقی بوزانی
ولادت: 1319/5/5
مادر شهید رسول موذنی
شهید محترم اخلاقی بوزانی از شهدای حج خونین 1366 از اصفهان است. این شهید در اصفهان دیده به جهان گشود و پس از ازدواج صاحب 6 فرزند شد. شهید اخلاقی مادر شهید رسول موذنی است که در عملیات «والفجر 4» در تاریخ 9/10/1362 به شهادت رسید.
در وصیت نامه شهید رسول موذنی آمده است:
«ای مادر عزیز در موقعی که خبر شهادت من را به تو دادند، هیچ گونه ناراحت نشو و خواهشی که دارم بالای جسد من می آئی بگو انا لله و انا الیه راجعون و بگو ای خدای بزرگ شکر تو را می گویم که چنین فرزندی به من دادی تا در راه تو هدیه کنم.»
شهید کبری سبزعلی قلعه میرزمانی
ولادت: 1318/04/01
مادر شهید علی عطائی
شهید کبری سبزعلی قلعه میرزایی در تاریخ 1/4/1318 در اصفهان چشم به جهان گشود. این بانوی شهید که صاحب 8 فرزند بود. یکی از فرزندان این شهیده به نام «سید علی عطائی» در عملیات کربلای 4 در منطقه عملیاتی ام الرصاص به شهادت رسید.
علت شهادت این بانوی بزرگوار، ضربه مغزی در حادثه
حج سال 1366 عنوان شده است.
شهید زهرا علی دوست جلدی
تولد: 1307
محل تولد: آستانه اشرفیه/ استان گیلان
شهید زهرا علی دوست جلدی از شهدای استان گیلان است که در حج خونین 66 به شهادت رسید. از این شهید 6 فرزند به یادگار مانده است. عموم مردم آستانه اشرفیه این بانوی شهید را به عنوان بانویی متدین، صادق و ارادتمند به خاندان اهل بیت می شناسند.
پسر شهید که هنگام شهادت مادر در جبهه مجروح می شود، وصف ایشان نوشته است:
«این مادر همیشه به خواهران خود افتخار می کرد چون هر دو خواهر، مادر شهید بودند. زمان شهادت مادر من جبهه زخمی و به بیمارستان منتقل شده بود و نتوانستم جنازه مادرم را برای آخرین بار ببینم و هنوز در حسرت دیدن چهره معصوم مادرم از او حلالیت بطلبم، هستم. و باید بگویم که من و هرکس که او را می شناخت و می دانست، می داند که نام زهرا شایسته او و مقام شهادت و بهشت زیبا حق اوست.»
عروس شهید نیز درباره حال و هوای ایشان پیش از تشرف به سفر حج می گوید:
«چند ماهی از ازدواجم می گذشت و در این چند ماه چیزهای زیادی از مادرشوهرم فهیمده بودم. او زنی مهربان بود که با دلسوزی هایش در نبودن همسرم مرا مورد لطف خود قرار می داد و سعی می کرد
جای خالی همسرم و فرزنددرشکم داشته ام را پر کند. زحمت
های زیادی در خانه می کشید و با محبتهای خود به همسر و فرزندان دیگر خوبی می کرد. من
عروس دوم خانواده و به قول معروف تازه عروس خانه آنها بودم زمانی که مادر برای رفتن
به خانه خدا مقدمات مفرش را آماده می کرد من باردار بودم روزی نزدم نشست و گفت احساس
میکنم که فرزند تو پسر است وچون نوه پسرنداشت همیشه با من شوخی می کرد که من پسر تو
را از الان می بینم او می گفت اگر خدای جهان به تو پسر داد نام او را مصطفی یا مرتضی
یا مجتبی بگذار چرخی در اتاق زد و دوباره پیش من بازگشت گفت حتمأ پسراست ولی من آنقدر
نام مجتبی را دوست دارم که همیشه زیر زبانم این نام را می خوانم اوچند روز بعد راهی
سفر شد و ما چشم انتظار بازگشت او در حسرت دیدار دوباره اش با او وداع کردیم بعد از
یک هفته خبر شهادت مادر به ما رسید و بعد از دفن او من زایمان زودرس داشتم و در آن
دوران همسرم در جبهه به سر می برد و ما اطلاعی از او نداشتیم. بعد از به دنیا آمدن
فرزندم با تمام غصه هایم برای کودکم نام زیبای مجتبی را انتخاب کردم و هربار او را
صدا می زنم به یاد او می افتم.»
ساره عیسی وند
ولادت: 1318/03/02
محل تولد: دزفول
شهید ساره عیسی وند از شهدا حج 1366 است که پیکر مطهرش است پس از 3 ماه در یزد پیدا می شود.
فرزند شهید روزهای مفقود الاثری مادر را این گونه روایت کرده است:
«وقتی خبر کشته شدن حاجیان ایرانی توسط آل سعود در جمعه خونین مکه به ما رسید، برادرم به شهر آمد و روزنامه ای خرید و ما اسم مادرم را در مفقودالاثرها یافتیم.
بعد از چند روز با پدرم تماس گرفتیم و به پدرم گفتیم پس مادرمان؟! پدرم گفت: ناراحت نباشید مادرتان را به تهران می آوریم. از آن به بعد ما دیگر نتوانستیم با پدرم تماس بگیریم تا این که حاجیان ایرانی از مکه آمدند. بعد ما پیش دوستان پدرم که با آنها همسفر بودند رفتیم و جویا حال پدر و مادرم شدیم. آنها به ما گفتند که مادرتان مفقود است و پدرتان مانده تا او را بیاورد.
پدرم 10 روز بیشتر از بقیه زائرین مکه در آنجا ماند
و تمام سردخانه های آنجا را دنبال مادرم گشت اما او را پیدا نکرد. تا این که به
تهران آمد و سردخانه های تهران را هم گشت ولی باز هم اثری از مادرم پیدا نکرد. ما
تا سه ماه مادرم را پیدا نکردیم تا این که با تحقیق پدرم فهمیدند مادرم را اشتباهی
به یزد برده اند و در آنجا به خاکش سپرده اند. بعد از آن به کمک بنیاد شهید تهران
و یزد مادرم را از آنجا آوردیم و در شهرک خودمان به خاکش سپردیم.
شهید طاهره لعل شهبازی
ولادت: 1304
شهید طاهره لعل شهبازی از شهدای شهرستان شاهین شهر
اصفهان است که زندگی پر فراز و نشیبی پشت سر می گذارد. روزی این شهید 6 فرزند بوده
که یکی از آنها در دوران دفاع مقدس مفقودالاثر می شود. شهید لعل شهبازی با
قالیباقی هزینه سفر به حج را پس انداز می کند و در حج خونین 1366 به دیدار حق می
شتابد.
قربان معصومی نیا
ولادت: 3/8/1307
شهید معصومی نیا به همراه همسرش عازم سفر حج می شود و در مراسم برائت از مشرکین مورد هجوم پلیس سعودی قرار گرفته و به شهادت می رسد. از آنجایی که شهید با عنوان «بشگرد» برای حج ثبت نام کرده و بعدها فامیلی اش را به معصومی نیا تغییر می دهد، حدود 3 ماه مفقودالاثر می شود. همسرش برای شناسایی به مکه اعزام، جنازه را شناسایی و به وطن برمی گرداند.
پیکر مطهر شهید قربان معصومی نیا در گلزار شهدای لاهیجان آرام گرفته است.
صفورا معصومی نیا، فرزند شهید می گوید:
سال قبل یکی از همسایگان ما در مکه معظمه فوت کرده بود و ما گریه می کردیم. حاج آقا رو به ما کرد و گفت: دخترم گریه می کنی؟! «به نظر من حاجی واقعی کسی است که در محل امنی چون مکه معظمه که خانه امن الهی نام دارد، جان به جانان تسلیم کند»
همسر شهید نیز درباره شهید بیان کرده است:
هنگامی که شهدای جمعه خونین عربستان پیدا شد، دوباره به مکه معظمه مشرف شدم و بعد از یک هفته جنازه اش را به وطن برگرداند. انتظار می رفت جسدش متلاشی و پوسیده شده باشد ولی با کمال تعجب او را با همان لباس تر و تمیز به وطن برگرداندند و اصلا اشتباهی به یک مرده نداشت!
همان موقع بود که جوانی برای دلداری ما آمد و گفت: روز دامادی من بود لباس مناسب نداشتم ایشان برای من یک دست لباس زیبای دامادی خرید و گفت: این هم هدیه عروسی شما.»