شهدای عصر غیبت (5)/«بهبهانی» از روحانیان و مراجع مبارز اوایل دورهٔ مشروطه
سید عبداللّه بهبهانی فرزند سیداسماعیل و نوه سیدنصراللّه بود. طبق شجره نامه این خاندان، جد اعلای آنها سیدعبداللّه بادی از مردم غریفه، یکی از روستاهای بحرین، بود )حبیب آبادی، 863 ؛ صفایی، 173 (. بنا بر گزارش منابع، سیدعبداللّه در نجف متولد شد. درباره تاریخ تولدش نظر واحدی نیست. آقابزرگ )ص 1194 ( تولد وی را 1256 ق ذکر کرده است و ابراهیم صفایی )ص 173 ( آن را 1260 ق نوشته است. این در حالی است که بعضی از منابع تاریخ تولد وی را 1262 ق نیز ذکر کرده اند )بامداد، 2/ 284 ؛ علامه امینی، 529 (.
آیت الله بهبهانی تحصیلات مقدماتی را در نجف به پایان رساند. پس از گذراندن دورهٔ مقدماتی در آنجا، به حوزه درس اساتید مطرح آن شهر یعنی حاج سیدحسین ترک، شیخ راضی نجفی و حاج میرزا محمدحسن شیرازی راه یافت (حبیب آبادی، 1685 - 1684 ؛ صفایی، 173 ؛ نیز نک: امینی 529 ). سیدعبداللّه، پس از گذراندن تحصیات و رسیدن به مقام اجتهاد، در سال 1295 ق عازم تهران شد. در این ایام، سیداسماعیل، پدرش، در تهران از روحانیان دربار ناصرالدین شاه محسوب میشد و همین امر در بازگشت سید به ایران مؤثر بود (صفایی، هما نجا(.
منابع درباره فعالیت های ابتدایی سیددر تهران اشاره خاصی نکرده اند و به احتمال فراوان، وی قبل از فوت پدرش در کنار ایشان بوده و کمتر در جریان های روز کشور وارد میشده است. اما او، پس از فوت پدر، به انجام اموری که به عهده وی بود، پرداخت و به کمک هوش فطری و صراحت بیان، به تدریج، در حوزه علمی تهران برای خود موقعیتی کسب کرد (اعتمادالسلطنه، 246-245/1 ؛ صفایی، هما نجا(.
تا پیش از صدور حکم تحریم تنباکو از سوی میرزای شیرازی و گسترش دامنه اعتراضات، در منابع از آیت الله بهبهانی ذکری به میان نیامده است. به هر روی، درباره همراهی نکردن سید با این حکم بیشتر منابع اتفاق نظر دارند، اما درباره سبب این امر، نظر واحدی نیست. ناظم الاسام کرمانی (ص 22) سبب مخالفت سیدرا با حکم تحریم، اجتهاد وی و درک متفاوتش از مسائل شرعی ذکر کرده است.
آیت الله بهبهانی در دورهٔ صدارت امین السلطان اتابک، نفوذ فراوانی داشت و مورد توجه وی بود ص(فایی، 174 ). هر چند پس از برکناری امین السلطان و به صدارت رسیدن عین الدوله و به دلیل سیاست عین الدوله مبنی بر طرد یاران و اطرافیان امین السلطان و مجتهدانی که مورد توجه او بودند، نفوذ سیدعبداللّه در دربار کاهش یافت و رفتار عین الدوله اسباب آزردگی خاطر وی را فراهم کرد (صفایی، 174 - 175 ؛ ناظم الاسام کرمانی، 1/ 212 - 214 ؛ نیز نک: صفایی، 176 -178 ؛ کسروی، 34 - 35 (.
در همان ایام، عکسی از مسیو نوز بلژیکی، رئیس گمرک ایران، در لباس روحانیت در تهران منتشر شد و در پی آن روحانیان تهران نسبت به بی احترامی یک غیر مسلمان یعنی نوز به لباس روحانیت اعتراض کردند. در این ماجرا، آیت الله بهبهانی علیه نوز خطبه ها و سخنرانی هایی ایراد کرد (صفایی، 178 ؛ کسروی، 37 - 38 ؛ هدایت، 188 ). در پی این سخنرانی ها، مردم نیز به جمع معترضان بر نوز اضافه شدند و در بازار علیه نوز تظاهرات کردند. تظاهرکنندگان از مظفرالدین شاه عزل مسیو نوز را می خواستند. با این همه و با وجود مخالف تهای آیت الله بهبهانی و سایر عالمان و رهبران دینی و روشنفکر با اعمال ظالمانه عین الدوله، هیچ تغییری در اراده کشور ایجاد نشد و حتی مسیو نوز، عاوه بر ریاست گمرک، به ریاست پست و تلگراف هم منصوب شد. از این هنگام بود که آیت الله بهبهانی مبارزه تمام عیار خویش را با حکومت استبدادی آغاز کرد. از این رو، به عالمان دینی تهران پیام فرستاد و آنان را دعوت به همکاری کرد. معتمدالاسام رشتی از سوی آیت الله بهبهانی نزد آیت الله طباطبایی رفت. او نیز دعوت وی را اجابت و اعان آمادگی کرد (صفایی، هما نجا؛ کسروی، 48 - 49 (.
در شب 25 رمضان 1323 ق، آیت الله بهبهانی به منزل آیت الله طباطبایی رفت. در آن دیدار، آ نها با هم برای عزل عین الدوله و تأسیس عدالتخانه پیمان بستند. از این پس، انتقاد از دولت علنی شد و آیت الله بهبهانی و طباطبایی بی پروا مطالبی برای بیدار کردن افکار مردم به زبان می راندند. بنابراین، یکی از عمده ترین وقایع پیش از مشروطیت که نقش مهمی در ادامه آن جریان ایفا کرد، اتحاد دو عالم برجسته آن دوره بود که از آن پس، رهبری مخالفان دولت برعهده آ نها نهاده شد (صفایی، 179 ؛ کسروی، 84 (.
مخالفان دولت و جمعی از تجار، پنهان و آشکار، به یاری آیت الله بهبهانی و طباطبایی برخاستند و از رساندن کمک های مادی و معنوی دریغ نکردند. در همان موقع و بر اثر جنگ روسیه و ژاپن، قند در تهران کمیاب و گران شد. علاءالدوله، حاکم تهران، چند تن از تجار را به بهانه گرانفروشی به چوب بست (براون، 104 ؛ ناظم لااسام کرمانی، 2/ 213 - 232 ؛ صفایی، 121 ؛ هدایت، 187 - 188 ). فردای آن روز، یعنی 14 شوال 1323 ق، بازار تهران تعطیل شد و معترضان در مسجد شاه جمع شدند. تجمع مردم در مسجد شاه با دخالت هواداران امام جمعه به هم ریخت و روحانیان حاضر در مسجد به نشانه اعتراض تصمیم به مهاجرت به حرم عبدالعظیم حسنی در نزدیکی تهران گرفتند. آیت الله بهبهانی، آیت الله طباطبایی و دیگر روحانیان به همراه گروهی از طاب مدارس دینی در 16 شوال به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت کردند. این هجرت را «هجرت صغری » گویند (براون، 108 - 107 ؛ ناظم الاسلام کرمانی، 2/ 240 ؛ صفایی، 180 (.
هر روز بر تعداد این مهاجران افزوده میشد و نطق های آتشین علیه دولت ایراد می کردند. خواستِ آ نها عزل علاءالدوله، طرد مسیو نوز و برقراری عدالتخانه بود. فعالیت های آیت الله بهبهانی در این مدت موجب وحشت شاه شده بود و عین الدوله سعی میکرد که بعضی از روحانیان را با وعده و وعید فریب دهد و آ نها را از بهبهانی جدا کند، اما موفق نشد (صفایی، 181 ؛ ناظم الاسلام کرمانی، 2/ 347 (.
پس از یک ماه، مظفرالدین شاه ناچار با خواست ههای متحصنان موافقت کرد و در روز جمعه 16 ذیقعده 1323 ق، آیت الله بهبهانی، آیت الله طباطبایی و دیگر مهاجران با احترام به شهر بازگشتند. از این پس، آیت الله بهبهانی و طباطبایی که منزلت اجتماعیشان بیش از پیش شده بود، پیوسته همراه با هم و در کنار هم بودند (همو، 2/ 367 ؛ شریف کاشانی، 1/ 46 - 47 ؛ دول تآبادی، 2/ 35 (.
چند ماه از بازگشت علما و مردم از حرم حضرت عبدالعظیم گذشت، اما از تأسیس عدالتخانه خبری نشد. روحانیان از شاه و عین الدوله خواستند که به عهد خود وفا کنند، اما شاه به نامه ایشان پاسخ نداد (صفایی، 122 ). فشار روزافزون مردم بر آیت الله بهبهانی و طباطبایی سبب شد که آنان، به همراه عد های از روحانیان و آزادی خواهان، مجمعی به نام «حوزه اسامی » تأسیس کنند. پس از ملاقات آیت الله بهبهانی با عین الدوله، شایع شد که این دو با یکدیگر سازش کرده اند و همین شایعات سبب شد تا بهبهانی، به ناگزیر، سوگند یاد کند که برای منافع عمومی و ایجاد عدالتخانه جانبازی خواهد کرد )دولت آبادی، .)36-35/2
مدتی بعد، در جریان سو ءقصد به جان عبدالحمید، سلطان عثمانی، عباسعلی خان شوکت، منشی سفارت این کشور، از آیت الله بهبهانی درباره کیفر چنین اعمالی استفتا کرد. بهبهانی، در پاسخ، سو ءقصد به سلطان مسلمان را در حکم فساد و مرد فاسد را مستحق مرگ دانست. در این بین، طرفدران عین الدوله، برای تخریب شخصیت آیت الله بهبهانی نزد شاه اینگونه القا کردند که سؤال سفیر طوری تنظیم شده بوده است که عامل سو ءقصد را مظفرالدین شاه معرفی کند. آیت الله بهبهانی، به محض اطاع از نیت عین الدوله، به سفارت عثمانی رفت و ورقه پاسخ خود را گرفت و پاره کرد و عین الدوله را ناکام گذاشت (ناظم الاسام کرمانی، 2/ 415 ؛ دول تآبادی، 2/ 58 - 60 ؛ مل کزاده، .)339-338/2
سرانجام، با تلا شهای پی در پی آیت الله بهبهانی و دیگر روحانیان و مردم مبارز، (نک: ناظم الاسلام کرمانی، 2/ 374 ، 3/ 478 - 482 ؛ صفایی، 182 ؛ براون، 113 ؛ کسروی، 1/ 95 ؛ هدایت، 188 ؛ شریف کاشانی، 66 /1 ؛ برای دلاور یهای آیت الله بهبهانی در این ماجراها نک: ناظم الاسلام کرمانی 3/ 491 - 492 ؛ تقی زاده، 323 ( و افزون بر همه این مبارزات، با سفر آیت الله بهبهانی، آیت الله طباطبایی و شیخ فض لاللّه نوری و جمعی دیگر از روحانیان و مردم به عتبات، در روز دوشنبه 23 جمادی الاول 1323 ق، ضربه بزرگی به عین الدوله وارد شد (ناظم الاسام کرمانی، 3/ 500 - 501 ؛ مخبرالسلطنه، (. در این هنگام، آیت الله بهبهانی که بر جان مردم بیمناک بود، نام های به کاردار سفارت انگلیس نوشت و از او خواست تا مردم تهران را برای برانداختن ستم دولتیان یاری دهد. با پاسخ مساعدی که از کاردار رسید، شمار زیادی از آزادی خواهان برای پیگیری خواسته های خود به سفارت انگلیس پناه بردند (ناظم الاسام کرمانی، 502-501/3 ؛ صفایی، 182 (.
سرانجام، تلاش علما و مردم به بار نشست، و عین
الدوله که از مقابله با جنبش ناتوان و درمانده شده بود، استعفا داد. مشیرالدوله به
جای او منصوب شد و فرمان مشروطیت در 14 جمادی 1324 ق صادر گردید. در 24 جماد یالثانی،
روحانیان و مردم به تهران بازگشتند (ناظم الاسام کرمانی، 3/ 572 ؛ براون، 114 -
115 ). مدتی بعد، نخستین مجلس شورای ملی تأسیس و انتخابات آن برگزار شد. طایفه یهود
حق نمایندگی خود را به آیت الله بهبهانی و طایفه ارامنه حق نمایندگی خود را به آیت
الله طباطبایی واگذار کردند. سبب این امر، سامت نفس و بی طرفی این دو روحانی بود. با
افتتاح مجلس و استقرار مشروطه، منزلت و قدرت آیت الله بهبهانی افزایش یافت. به بسیاری
از کارهای کشور در خانه وی رسیدگی میشد. در آشوب، خانه وی از دربار دولتی پررون قتر
بود و او ستون مجلس و صاحب داعیه بود. وی، همچنین، مردی وارسته، معتمد مجلس و ملت،
حامی مشروطه و مراقب مجلس بود (صفایی، 185 ؛ براون، 116 ؛ هدایت، 204 ) . مجلس، با
کمک آیت الله بهبهانی، مسیونوز را که عامل روسها بود، عزل کرد؛ جلوی قرضه خارجی را
گرفت و طرح تأسیس بانک ملی را پیشنهاد کرد. بودجه کشور را براساس موازنه صحیح تنظیم
کرد و وزیران را به تمکین و قبول مسئولیت در برابر مجلس واداشت (صفایی، هما نجا؛ برای
برخی مطالب بیشتر نک: ناظم الاسلام کرمانی، 4/ 21 ، 594-593/3 ؛ ملکزاده، 2/ 410 ؛
دولت آبادی، 2/ 87 ). در 1325 ق، امین السلطان اتابک، به رغم مخالفت های شدید، به جای
مشیرالدوله به صدراعظمی برگزیده شد. آیت الله بهبهانی در این امر نقش جدی داشت. وی
تلاش میکرد تا موافقت اتابک را در همراهی و حمایت از مشروطه جلب کند (ملکزاده،
248/2 ). در همین هنگام در مجلس، دو گروه اقلیت دمکرات و اکثریت اعتدالی شکلی گرفت.
رهبری دمکرات ها به عهده تقی زاده بود. آیت الله بهبهانی می کوشید تا از نفوذ آ نها
در مجلس بکاهد. در همین زمان بود که شیخ فض لاللّه نوری به مخالفت با مجلس برخاست و
با شعار «مشروطه مشروعه » و در اعتراض به روش مجلس و برخی قوانین وضع شده در آن، به
همراه عد های از روحانیان به حرم حضرت عبدالعظیم رفت. تاش بهبهانی برای بازگرداندن
شیخ فض لاللّه نوری و همراهانش بی اثر ماند، اما سرانجام در پی قتل اتابک، توانست وی
و همراهانش را با احترام به تهران بازگرداند (نک: کسروی، 2/ 355 - 356 ؛ 378 ). پس
از قتل اتابک هم که رعب و وحشت در میان مردم حاکم بود و احتمال تعطیلی مجلس وجود داشت،
آیت الله بهبهانی نقش مهمی ایفا کرد و با شجاعت خود مانع از اخال در کار مجلس شد (تقی
زاده، 342 ؛ ملکزاده، 2/ 491(.
در این هنگام، محمدعلی شاه که پس از مظفرالدین شاه به پادشاهی رسیده بود همچنان درصدد انتقام جویی و برانداختن اساس مشروطیت بود. وی برای اجرای اهداف پلید خود نیروهای دولتی را مهیا کرد. ولیاخوف روسی را به فرماندهی آنها برگزید و در 23 جمادی الاول 1326 ق مجلس را به توپ بست (ناظم الاسلام کرمانی، 4/ 156 - 157 ؛ صفایی، 196 ). صبح روزی که مجلس را به توپ بستند، به آیت الله بهبهانی و طباطبایی خبر دادند که قشون استبداد مجلس را محاصره کرده اند و بیم آن می رود که کار به جنگ و زد و خورد بکشد. از این رو، ایشان، برخاف بسیاری از مشروطه خواهان، بی درنگ به سوی مجلس روانه شدند و صف قشون دولتی را از هم شکافتند و وارد مجلس شدند (ملکزاده، 4/ 786 ؛ ناظم الاسلام کرمانی، 4/ 156 (.
مجاهدان که با نیروهای دولتی درگیر بودند، عقب نشینی کردند و مجلس به دست نیروهای دولتی افتاد. در این درگیری، جمعی از مشروطه خواهان کشته شدند. آیت الله بهبهانی به همراه جمعی از مشروطه خواهان در پارک امین الدوله جمع شدند. نیروهای دولتی به آن جا نیز حمله کردند و آیت الله بهبهانی، آیت الله طباطبایی و فرزند آیت الله بهبهانی را دستگیر و آ نها را با سرنیزه و قنداق تفنگ به شدت مجروح کردند. سپس، آ نها را با سروپای برهنه به طرف باغ شاه بردند. به محض ورود ایشان به باغ شاه، عده ای اوباش و سرباز آ نها را محاصره کردند و کتک زدند. پس از چند روز زندانی بودن در چادر کوچک در باغ شاه، آن دو روحانی را نزد محمدعلی شاه بردند. محم دعلی شاه با خشونت و توهین با آ نها سخن گفت. آیت الله بهبهانی باز هم با همان شجاعت فطری که داشت به حرفهای شاه واکنش نشان داد. حرف های وی چنان محمدعلی شاه را تکان داد که لحن صحبت خود را تغییر داد و با ملایمت با آنان صحبت کرد. پس از چند روز، آیت الله بهبهانی را که بیشتر مورد کینه محمدعلی شاه بود به اتفاق میرزا محسن، دامادش، با عده ای نگهبان به عتبات تبعید کردند (ملکزاده، 4/ 785 - 786 ؛ ناظم الاسلام کرمانی، 158/4 ، 161 ؛ صفایی، 197 ؛ تقی زاده، 324 - 325 ). از آنجا که با ورود آیت الله بهبهانی به خاک عثمانی مخالفت شد، او به مدت هشت ماه در قلعهٔ بز هرود، در نزدیکی یکی از روستاهای کرمانشاه، تحت نظر بود و سرانجام به دستور محمدعلی شاه عازم عتبات شد (ناظم الاسلام کرمانی، 4/ 161 ؛ مرتضوی برازجانی، 88 - 89 ). روحانیان و مردم شهرهای مختلف عراق از وی به گرمی استقبال کردند )همو، 97 ؛ صفایی، 199 (.
خبر حمله به مجلس و کشتار آزادی خواهان و مجاهدان، موجی از خشم و نفرت را در بین مردم به وجود آورد. مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان با قوای دولتی به نبرد پرداختند، نیروهای بختیاری به فرماندهی سردار اسعد و نیروهای شمال به رهبری سپهدار تنکابنی، عازم تهران شدند و پس از درگیری با نیروهای دولتی، در روز جمعه 27 جمادی الثانی 1327 ق تهران را به تصرف خود درآورند. محمدعلی شاه از سلطنت عزل شد و احمدشاه به پادشاهی رسید. مجلس هم فعالیت خود را از سر گرفت. مشروطه طلبان، به جای مجازات نیروهای دولتی از روحانیان و عالمان مشروعه طلب انتقام گرفتند و در اولین فرصت، در یک دادگاه به ریاست شیخ ابراهیم زنجانی، شیخ فض لاللّه نوری را به اعدام محکوم کردند (ملکزاده، 4/ 1259 - 1260 ؛ ناظم الاسلام 4/ 487 - 488 ؛ شریف کاشانی، 371/2 ؛ صفایی، 267 ، 272 (.
در این احوال، آیت الله بهبهانی، پس از فتح تهران و با توجه به آگاهی از وضعیت کشور، در ماه شوال 1327 ق عازم ایران شد (شریف کاشانی، 2/ 436 - 437 ؛ صفایی، 199 ؛ دولت آبادی، 3/ 126 ). با وجود اختلافات آیت الله بهبهانی و شیخ فض لاللّه نوری، خبر به دار آویخته شدن شیخ فضل اللّه سخت سی درا متأثر کرد تا حدی که هنگام ورود به تهران، خطاب به آیت الله طباطبایی که برای استقبال وی رفته بود، گفت «چرا اجازه دادی که شیخ فضل اللّه را دار بزنند و این ننگ برای اسلام پیش آید و لطمه بزرگی به مشروطیت ایران وارد شود » (ترکمان، 2/ 356 (
در این دوره، آیت الله بهبهانی در مجلس سمت رسمی نداشت، اما از فعالیت های سیاسی کناره نگرفت. مردم او را بنیانگذار مشروطیت می دانستند و در خانه وی تجمع می کردند. اعتدالیون مجلس که اکثریت را تشکیل میدادند از آیت الله بهبهانی تبعیت میکردند، به همین سبب هم دمکرا تها، که جبهه تندرو و انقلابی مجلس بودند، با سیدعبداللّه به مخالفت برخاستند. بهبهانی درصدد برآمد که قانون اساسی را طوری تنظیم کند که با مبادی اسلام مطابقت داشته باشد و بدعت ها و مواردی را که با حقوق اسلامی مغایرت دارد، از بین ببرد. نفوذ بهبهانی در مجلس موجب رنجیدگی دمکرا تها شد. در همین زمان، دو مجتهد ذی نفوذ نجف و مدافع مشروطه، یعنی آخوند خراسانی و شیخ عبداللّه مازندرانی فتوایی صادر کردند دال بر اینکه مواضع نظری تق یزاده، رهبر دمکرا تها، غیردینی است. دمکرا تها بهبهانی را واسطه این اقدام دانستند (صفایی، هما نجا؛ علامه امینی، 530 ). در پی این حوادث، سرانجام مجاهدین به رهبری حیدر عمو اوغلی به منزل آیت الله بهبهانی حمله کردند و شخصی به نام رجب سرابی، از مجاهدین قفقازی، این روحانی و سید آزادی خواه را با سه گلوله پیاپی به شهادت رساند. با انتشار این خبر، بازار تعطیل شد. مردم در صدد انتقام جویی از قاتان برآمدند که سیدمحمد، پسر سیدعبداللّه بهبهانی، آنان را به آرامش دعوت کرد. جنازه سیدعبداللّه را پس از تشییع به نجف بردند و در کنار قبر پدرش در یکی از مقبره های شرق صحن مطهر به خاک سپردند. شهادت آیت الله بهبهانی در موقعیت سیاسی آن روز برای مشروطه ایران ضایعه بزرگی بود (علامه امینی، 531 ؛ تقی زاده، 144 ؛ شریف کاشانی، 2/ 522 ؛ صفایی، 199 ، 203 ؛ کسروی، .)131-130/2
سید عبداللّه بهبهانی دارای 10 پسر و 3 دختر بود. سیدحسن بهبهانی _علم الهدی) ، سیدمحمد بهبهانی، میرزا محمود معروف به میرزا کوچک، سیداحمد بهبهانی، سیدعلی بهبهانی، سیدرسول بهبهانی، سیدمصطفی بهبهانی، سیدابوالقاسم، سیدمهدی بهبهانی و سیدمحمدعلی پسران او بودند )حبیب آبادی، 5/ 1685 ؛ مرتضوی برازجانی، 114 ؛ بهبهانی، 25 - 26 (.
آیت الله بهبهانی، افزون بر مبارزات سیاسی، آثاری هم نوشته است که بیشتر درباره مسائل فقهی است، اما هنوز چاپ نشده است. برخی از آثار وی عبارت است از: رسالاتی درباره خل صلوات، شهادات و مستأجر؛ حاشیه بر کتاب جواهر؛ رسایل و فواید مشتمل بر رساله در اجاره فاسدة، فی تصرفات المریض، جواز البطور، وجوب اعادة الصلوات، الضمان بالغرور (نک: مرتضوی برازجانی، 106 ؛ مصاحبه با شهریار بهبهانی(.
مآخذ: آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعة، نقبا
البشر فی القرن الرابع عشر، مشهد، 1404 ق؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، چهل سال تاریخ ایران
در دورهٔ ناصرالدین شاه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1363 ش؛ بامداد، مهدی، شرح حال
رجال ایران در قرن 12 ، 13 و 14 هجری، تهران، 1378 ش؛ براون، ادوارد، انقلاب ایران،
ترجمه و حواشی احمد پژوه، تهران، 1329 ش؛ بهبهانی، شهریار، زندگی سیاسی و اجتماعی سیدعبداللّه
بهبهانی، تهران، 1387 ش؛ ترکمان، محمد، رسائل و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فض لاللّه
نوری در جنبش مشروطیت، بی جا، 1404 ق؛ تق یزاده، سیدحسن، زندگی طوفانی، به کوشش ایرج
افشار، تهران، 1372 ش؛ دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، تهران، 1371 ش؛ شریف کاشانی، محمدمهدی،
واقعات اتفاقیه در روزگار، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، 1362
ش؛ صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه ایران، 1344 ش؛ علامه امینی، عبدالحسین، شهیدان راه
فضیلت، ترجمه جلال الدین فارسی، 1363 ش؛ کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران،
1356 ش؛ مرتضوی برازجانی، اسماعیل، زندان بزهرود، تهران، 1337 ش؛ مصاحبه با آقای شهریار
بهبهانی (نوه سیدرسول، فرزند سیدعبداللّه بهبهانی)، تهران: سازمان گسترش صنایع،
1383 ش؛ معلم حبیب آبادی، میرزا محمدعلی، مکار مالآثار در احوال رجال در قرن 13 و
14 هجری، اصفهان، 1337 ش؛ ملک زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، بیجا، 1371
ش؛ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علی اکبر سیرجانی، تهران،
1376 -7 ش.
منبع: دانشنامه شهدای عصر غیبت، مهدی احمدی و اکرم هادیان،نشر شاهد، 1397 صفحه52 الی 57
در این زمینه بخوانید:
شهدای عصر غیبت (3)/«محمد تقی پسیان» رهبر قیام خراسان
شهدای عصر غیبت (2)/«باقرخان» سالار ملی