10 روایت ناب از سیره شهید بهشتی
برای تهیه چیزی شرط نمی گذاشت
سیزده ساله بودم که به اقتضای سن نوجوانی دوست داشتم کفش ورنی بخرم و بپوشم که در آن روزها خیلی مد شده بود. این خواسته را با پدرم مطرح کردم، همراه من آمد و حدود یک ساعت گشتیم و حوصله کرد تا کفش ورنی خریدیم. روحیه ایشان طوری نبود که بگوید چون وضعیت و موقعیت من در بیرون چنین و چنان است پس شما نباید این چیزها را بخرید و بپوشید. در صورتی که این یکی از مشکلات فرزندان برخی از مسولان و علما که احساس می کنند خودشان نباید باشند. برعکس ایشان نسبت به تهیه این چیزها نه تنها مخالفت نمی کرد بلکه از خود علاقه هم نشان می داد. هیچ وقت هم تهیه این چیزها را مشروب و مقید به چیزی و انجام دادن کاری نمی کرد و به این ترتیب به ما یاد می گرفتیم هرچیز را در زمان خودش از ایشان بخواهیم و به آن هم دسترسی پیدا بکنیم./ راوی: سید محمدرضا بهشتی
جایز نیست حقوق بگیرم
هرچی که درآمدش بود متعلق به ما بود. یعنی ایشان هیچ وقت بگیر و ببند در زندگی نداشت و می گفت همه درآمدم متعلق به شماست. التبه ایشان یک دفعه هم حتی از دادگستری حقوقی نگرفت و یک ریال هم به خانه نیاورد. می گفت جایز نیست در حالی که این همه مستضعف است حقوق دادگستری و گفتم آقا از فروشگاه دادگستری یک لامپ بیاورید، همان جا گفتند نه هرگز، خدا نکند من چنین کاری بکنم. شما شمع روشن کنید، بنشینید، بهتر از این است که من مال دادگستری را بیاورم. این قدر پرهیز می کرد ایشان از حلال و حرام، از دروغ و غیبت و غیره. اصلا یک سمبلی بود چه در جامعه، چه در خانه، کوچکترین چیزی ما از ایشان نتوانستیم ببینیم که باعث ناراحتی ما بشود./ راوی: عزت الشریعه مدرس خاتون آبادی
من حمله کن هستم
در تابستان 1354 گردهمایی دبیران دینی غرب کشور در ارومیه تشکیل شده بود. از تهران حرکت کردیم تا به تبریز رسیدیم. در تبریز قرار شد مقداری از نیازهای منزل تهیه شود. به اتفاق آقای بهشتی به مغازه ای رفتیم. آقای بهشتی سفارش بعضی موارد را دادند. مغازه دار در موقع وزن کردن اقلام سفارشی با لهجه تبریزی پرسید: آقا حمله دار (مسول کاروان حج) هستید؟
آقای بهشتی بلافاصله گفتند: نه، من حمله کن هستم. طرف کمی ترسید و گفت: قصد جسارت نداشتم. ایشان خندید و گفتند: نه برادر من به شما حمله نمی کنم به دشمنان اسلام حمله می کنم ولی حمله دار هم نیستم. راوی: حجت الاسلام و المسلمین مهدی اژه ای
حقوق من از راه تدریس دین نیست
از ویژگی هایی که آقای بهشتی را در حوزه علمیه قم از سایر روحانیون ممتاز می کرد این بود که برخلاف رویه طلاب و فضلای حوزه، دروس جدید دانشگاهی را می خواند و سعی در ترویج زبان انگلیسی نیازهای معیشتی خود را تامین می کرد. یک روز خود ایشان به فرمودند من از راه تدریس تعلیمات دینی و درس های دیگری که مربوط به دین می دهم حقوقی نمی گیرم و امرار معاش نمی کنم. چون در این کار که مربوط به امر دین است شبهه دارم و احتیاط می کنم حقوقم را از طریق تدریس انگلیسی می گیرم. راوی: حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری
معنی این حرف این نیست
سال ها قبل از پیروزی انقلاب یک بار که در ماشین دکتر بهشتی نشسته بودم و ایشان رانندگی می کردند، شاهد بودم هرکجا در برابر یا کنار ایشان ماشین کوچکتری مانند ژیان و فولکس و اینها بود صبر می کردند و به آنها راه عبور می داد که رد شوند. این امر شامل موتور سوارها و دوچرخه ها هم می شد. دکتر بهشتی وقتی کنجکاوی مرا دیدند توضیح دادند در اسلام سواره نسبت به پیاده باید سلام کند. معنی این حرف آن نیست که من سرم را از پنجره ماشین بیرون ببرم و مرتب به افرادی که پیاه هستند سلام کنم. بلکه معنای دیگری دارد و آن این که من نسبت به کسانی که سوار دوچرخه یا موتور یا ... هستند تواضع کنم که سلام هم علامت تواضع است بلکه تواضع من این است صبر کنم دوچرخه ای یا ماشین کوچکتر رد شود. راوی: حسین رثایی
دست پیرمرد را بوسید
شوهر خواهرم که تا زمان شهادت آقای بهشتی محافظ ایشان بود تعریف می کرد در یکی از شهرستان ها پیرمردی جلو آمد تا به ایشان نامه ای بدهد ولی ازدحام جمعیت باعث شد در را به روی ایشان ببندند که ناگهان دست پیرمرد لای در باقی ماند. آقای بهشتی وقتی متوجه این مسئله شد در حالی که خیلی متاثر شده بود از ماشین پایین آمد و دست پیرمرد را که مجروح شده بود بوسید و به محافظان تذکر داد بیشتر مراقب مردم باشند. راوی: اسماعیل علوی یگانه
نباید به مارکس توهین کنیم
یک بار به فرزند آقای بهشتی (محمدرضا) که در منزل مهمان من بود گفتم خاطره ای را از پدرتان برای من تعریف کنید. گفت وقتی در کشور آلمان بودیم به جایی رفتیم که قبر مارکس هم بود. در قبرستان دو تا سگ داشتند می رفتند کسی که همراه ما بود به پدرم گفت این دو سگ دارند می روند سر قبر مارکس فاتحه بخوانند. پدرم بلافاصله به او گفت اگر ما با فکر مارکس مخالف هستیم نباید به او توهین کنیم. ادب در کلام لازم است چه فرد کافر باشد چه مسلمان. راوی: حجت الاسلام محسن قرائتی
برنامه ریزی از 8 ماه قبل
در دی ماه 1353 به آقای بهشتی عرض کردم در 29 مرداد ماه سال 1354 که مصادف با نیمه شعبان است در شهرستان رشت مراسم عقد من است اگر اجابت می فرمایید بسیار خوشحال می شویم. ایشان دفتر برنامه خود را از جیبشان درآوردند و این برنامه را که 8 ماه بعد بود یادداشت کردند. شب قبل از مراسم در کمال ناباوری شاهد حضور ایشان و خانواده محترمشان در مراسم عقد بودم. واقعیت این است که هرگز احتمال نمی دادم پس از گذشت 8 ماه این برنامه در ذهن و کارهای ایشان مانده باشد. راوی:محمدحسن اصغرنیا
آدم خوب 51 امتیاز دارد
نکته جالبی که از آقای شهید بهشتی در ذهن من مانده و از آن درجاهای مختلف زندگی ام استفاده زیادی کرده ام این است که آدم خوب آدمی است که 1+50 امتیاز مثبت و 49 امتیاز منفی داشته باشد. یعنی اگر از 51 شماره بیشتر خوبی از کسی دیدید حکم به خوبی او کنید و اگر بیشتر از 49 شماره از کسی بدی دیدید او را بد بدانید. راوی: حسن نظری یکتا
آخرین جمله شهید بهشتی
در جلسه ای که هر هفته شب های دوشنبه در سالن اجتماعات حزب تشکیل می شد مسائل و مشکلات مردم از قبیل تورم، مسکن، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و غیره مطرح می شد و چون مسولان اجرایی و مسولان سایر قوا حضور داشتند تصمیمی برای حل مشکلات گرفته می شد و اگر احیانا نیاز به قانونی بود، مجلس قانونی برای رفع آن مشکل تصویب می کرد.
معمولا در نشست ها یکصد و پنجاه نفر شرکت می کردند که در نشست روز هفتم تیر سال 1360 و در جلسه قبلی آن با همین عده از مسولان، بحث تورم بررسی می شد. در آغاز جلسه آقای کاظم پور اردبیلی (وزیر بازرگانی وقت) پیرامون تورم و مشکلات مربوط به آن صحبت کردند. در اواسط جلسه که تقریبا نمایندگان مجلس، وزیران و معاونان و مسولان اجرایی و قضایی که عضو یا هوادار حزب بودند، حضور داشتند، پیشنهاد شد به خاطر عزل بنی صدر و در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری بحث مربوط به انتخابات بررسی شود که با موافقت اکثریت حاضران مواجه شد.
دکتر بهشتی به عنوان آغازگر بحث و هم مدیرجلسه پیرامون اهمیت مسئولیت ریاست جمهوری سخنانی ایراد کردند و اظهار داشتند رئیس جمهوری پس از مقام رهبری بلندپایه ترین مقام نظام است و آقایان مردم را روشن کنند تا شخصی که تحت حمایت استکبار قرار دارد در مسئولیت ریاست جمهوری قرار نگیرد. تا جایی که من به یاد دارم این آخرین جمله شهید بهشتی بود.
در این لحظات بود که ناگهان با صدای مهیبی همه جا تاریک و من به گوشه ای پرتاب شدم. تا چند ثانیه نمی دانستم چه شده و فقط صدای ناله ها و فریادهای یا الله، یا امام زمان (عج) را می شنیدم.
بعد از مدتی متوجه شدم بر اثر انفجار و پایین آمدن سقف سالن اجتماعات، افراد زیادی زیر آوار سنگینی قرار گرفته اند و کسانی که در معرض مستقیم انفجار قرار داشتند، مثل شهید مظلوم بهشتی قطعه قطعه و متلاشی شده اند.
این حالت تاریکی و سکون و بی حرکتی حدود دو ساعت طول کشید تا مردم و نیروهای امدادی یکی یکی اجساد را از زیر آوار بیرون می کشیدند. در این حادثه فقط یک سوم حاضران جلسه و از جمله من زنده ماندیم که همگی نیز مجروج شده بودیم. راوی: حجت الاسلام باغبانی