شب قبل از اينكه خبر شهادت محمد را براي من بياورند خواب ديدم زنگ خانه به صدا درآمد. وقتي در خانه را باز كردم ...

این ماه را فرمانده به من داده است


نوید شاهد:
شب قبل از اينكه خبر شهادت محمد را براي من بياورند خواب ديدم زنگ خانه به صدا درآمد. وقتي در خانه را باز كردم ،ديدم محمد با لباس سپاه در چارچوب درايستاده است. پرسیدم: محمد، اين لباس را از كجا آورده اي؟ گفت: این را فرمانده ام به من داده است .بعد گفت: تازه مادر، اين ماه درخشان كه بر روي سينه ام است را هم فرمانده به من داده است. گفتم: پس صبر كن براي فرمانده تان چايي بياورم. گفت: نه مادر، فرمانده ما چاي نميخورد. دراين حال ديدم اسب سپيدي پشت سر محمد ظاهر شد. محمد در حاليكه سوار بر اسب مي شد به من نگاهي كرد و اسب به طرف آسمان پرواز كرد. بعد از 4 روز كه خبر شهادت محمد را برايم آوردند، فهميدم در همان شب كه آن خواب را ديده بودم ، شهيد شده بود .پیكر او چهار روز زير آتش خمپاره هاي دشمن مانده بود.

راوی: مادر شهید محمد بيات،روستاي چمن سلطان اليگودرز
منبع: کرامات شهیدان لحظه های آسمانی(جلد چهارم) غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده