وقتي بررسي کردم ديدم در منزل از داخل با آن قفل هاي قديمي قفل شده است. اين قفل ها به گونه اي بود که اگر کسي بيرون ميرفت معلوم بود و ...

کرامات شهیدان؛(82)غائب از نظرها


نوید شاهد، آقاي نواب پس از آزادي از زندان دولت مصدق در سال 1331 ، منزلي را در محله دولاب اجاره کرد.
ايشان در همين خانه که اتاق هاي متعددي داشت به شهيد واحدي و شهيد خليل طهماسبي که تازه ازدواج کرده بودند اتاق داده بود و  علاوه بر آنها جوان هاي مجرد فدائيان اسلام هم به خانه ما مي آمدند. قاعده اين بود که مردان اين خانه با هم شام ميخوردند و زنها هم با يکديگر و سپس با هم درباره مسايل مبارزه صحبت ميکردند ودر آخر شب هر کس به اتاق خودش مي رفت و ايشان هم مي آمد مطالعه مي کرد يا نماز شب ميخواند و بعد ميخوابيد.
يک شب بر خلاف شب هاي ديگر ديدم مردان به اتاق هاي خودشان رفتند ولي از آقاي نواب خبري نشد. ابتدا احساس کردم از منزل بيرون رفته اند. اتاق ما درست روبروي درب منزل بود و اگر کسي به منزل وارد يا خارج ميشد او را مي ديدم.
وقتي بررسي کردم ديدم در منزل از داخل با آن قفل هاي قديمي قفل شده است. اين قفل ها به گونه اي بود که اگر کسي بيرون ميرفت معلوم بود و اگر کسي ميخواست داخل بيايد تا کسي آن را از داخل و پشت در برنمي داشت نمي توانست به داخل خانه بيايد. وضعيت قفل در نشان مي داد آقاي نواب از منزل خارج نشده است. با نگراني همه جاي خانه حتي پشت بام را گشتم ولي هيچ اثري از او نيافتم. حدود يک ساعت که از اين حالت گذشت من مضطرب نشستم و از خدا طلب  کمک کردم که ناگهان او را ديدم در حياط منزل با لباس روحاني ايستاده است. با تعجب پرسيدم آقا من خيلي دلواپس شما شدم و همه جا را براي شما گشتم. کجا بوديد؟ خنديد و چيزي نگفت. من که دختر جواني بودم و خيلي کنجکاو، باز از ايشان پرسيدم آقا من مطمئن هستم در خانه نبوديد اما حالا هستيد باز چيزي نگفت ولي با لبخندي که مي زد ميخواست به من القا کند اين طو رها که فکر ميکني نيست. در صورتي که من مطمئن بودم ايشان براي مدتي واقعاً از ديد همه ناپديد مي شد.
اين حادثه در مدتي هم که در طالقان بوديم و ايشان تحت تعقيب دولت مصدق بود چند بار اتفاق افتاد و ايشان هيچ چيز در اين باره به من نگفت.

راوی: همسر شهید نواب صفوی
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان(جلد دوم)غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده