آخرین کلام سردار شهید سبزیکار
نوید شاهد: همزمان با شروع عملیات والفجر8 برای انجام تک فریب در منطقه ی شلمچه 14 نفر از غواصان لشگر 21 امام رضا (ع) در جزیره ام الرصاص نفوذ کردند تا خط را بشکنند و سپس گردان های پیاده واردعمل شوند.
وقتی غواص ها وارد آب شدند، بیسیم ها از کار افتاد و ارتباط قطع شد، ناگهان دیدیم نور چراغ قوه ای از داخل جزیره به علامت شکسته شدن خط، روشن و خاموش می شود.
ابتدا فکر کردیم این علامت غواص هاست برای حرکت گردان های پیاده؛ اما احتمال ترفند و نیرنگ از ناحیه دشمن هم وجود داشت.
در این شرایط برادر اسماعیل قاآنی گفتند: اول باید مطمئن شویم که علامت نیروهای خودی است سپس گردان ها وارد عمل شوند وگرنه ممکن است تمام بچه ها را توی آب بزنند! یک تیم از بچه های اطلاعات عملیات را بفرستید تا بروند و یک بیسیم به دست آن ها برسانند، تا فرمانده ی غواص چگونگی وضعیت را بگوید.
آقای سبزیکار اصرار داشت که این کار به او محول بشود، به ناچار این مأموریت را به ایشان واگذار کردم، مهدی احمدی خباز را هم به عنوان راه بلد همراه ایشان فرستادم، به برادر حسین توتون چی هم گفتم:
-ماشین را برادر و این دو نفر را برسان همان جایی که غواص ها را بردی.
هر سه به نقطه ی رهایی می رسند، وقتی می خواهند سوار قایق شوند برادر حسین توتون چی اصرار می کند و می گوید:
-اجازه بدید من هم همراهتان بیام، اگه اتفاقی برای یکی از شما افتاد شما را به عقب انتقال دهم.
دقایقی گذشت، اصغر سبزیکار به وسیله ی بیسیم ارتباط برقرار کرد و گفت:
-داریم می رویم به سمت بچه ها، الان داریم می رسیم.
می گفت:
-مواظب سیم خاردارهای خورشیدی باش!
می گفت:
-عراقی ها دارند ما را می گیرند، برو عقب! برو عقب!
صدای انفجار از بیسیم شنیده شد و بعد از آن دیگر هیچ صدایی نیامد.
راوی: سردار سید مجید مصباحی
منبع: داماد اروند، خاطرات شهید علی اصغر حاجی غلامزاده سبزیکار، ابوالقاسم علیزاده