کرامات شهیدان؛(26) به طراوت بهار
نوید شاهد، بعد از عمليات«مطلع الفجر»كه در منطقه گيلان غرب انجام گرفت، پيكر چند تن از شهدا در منطقه جا ماند و تخليه اجساد شهدا به دليل آتش دشمن ممكن نبود. بچه ها پرندگانى را كه قصد نشستن بر جنازه هاى شهدا را داشتند با تير مى زدند تا پيكر شهدا را نخورند.
جنازه مطهر يك شهيد كه بعد معلوم شد اهل بابل است، درست جلوى سنگر ديده بانى عراقى ها، روبروى ما افتاده بود. بچه هاى واحد اطلاعات خيلى تلاش كردند او را به عقب بياورند، اما چون جنازه درست زير سنگر ديده بانى عراقى ها بود اين كار به سادگى ممكن نبود و مخاطرات زيادى داشت. شهيد ولى بيك ناصرى كه سرگرد ارتش و خدمه تانك بود هر روز صبح ده بيست گلوله تانك به سمت آن سنگر ديده بانى كه از بتون آرمه بود شليك می كرد تا شايد بتواند آن را از بين ببرد، اما آن سنگر منهدم نمى شد.
سرانجام درهمان روزى كه به شهادت رسيد توانست آن سنگر را بزند و منهدم كند. در يكى از اين روزها كه شهيد ناصرى با تانك شروع به زدن آن سنگر كرد، بچه هاى اطلاعات ساعت سه بعد از ظهر خود را به زير سنگر ديده بانى دشمن رساندند و چون احتمال می دادند پيكر شهيد تله شده و عراقى ها در اطراف آن مين گذاشته باشند يك طناب، به پاى شهيد بستند و آن را به عقب كشيدند. وقتى پيكر شهيد به عقب آمد با اينكه حدود يك ماه از شهادتش می گذشت با كمال تعجب مشاهده كرديم جسد كاملاً سالم است. پيكر مطهر شهيد نه سياه شده بود و نه عفونت پيدا كرده بود و به غير از جاى اصابت گلوله ها هيچ اثر ديگرى در آن ديده نمى شد.
راوى: محمود رفيعى، تشنه شبنم، ص130 تا 150
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان( جلد اول)، غلامعلی رجائی 1389
نشر: شاهد