يکشنبه, ۰۸ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۱۶
بعد از اين خواب نيمه هاى شب با ترس و اضطراب از خواب برخاستم. تمام وجودم به شدت مى لرزيد. بوى مرگ چنان در مغز و جانم پيچيده بود كه به كلى خودم را از ياد برده بودم. بلند شدم و دو ركعت نماز خواندم.

کرامات شهیدان؛(25)بازگشت از ديدار

نوید شاهد، يك شب كه در جبهه غرب در سنگر خوابيده بودم، يكى از دوستان من كه در عمليات بيت المقدس فتح خرمشهر به فيض شهادت نائل آمده بود به خوابم آمد. بعد از احوالپرسى گفت: آقا محمود وسايلت را جمع كن، وصيت نامه ات را بنويس و آماده شو كه چند روز ديگر قرار است بيايى پيش ما.

من كه می دانستم او به شهادت رسيده است، پرسيدم: تو از كجا می دانی كه من چند روز ديگر مى آيم پيش شما! گفت: اينجا كسانى هستند كه به من اشاره می كنند به شما بگويم: پيش ما خواهى آمد.
بعد از اين خواب نيمه هاى شب با ترس و اضطراب از خواب برخاستم. تمام  وجودم به شدت مى لرزيد. بوى مرگ چنان در مغز و جانم پيچيده بود كه به كلى خودم را از ياد برده بودم. بلند شدم و دو ركعت نماز خواندم.
پس از اين خواب روزهاى متمادى در اين فكر بودم كه چرا خداوند مر ا برای شهادت برگزيده است. از يك طرف حالت شوق داشتم كه مى خواستم دنيارا پشت سر بگذارم ولى با خود می گفتم براستى پس از رفتنم از اين دنيای خاكى پدر و مادرم چه حال و روزى پيدا خواهند كرد. حالت توأم با ترس وشادى مرا در كش و قوس انداخته بود.
چند روزى در اين حالت بودم كه بالاخره در يكى از شبها همان دوستم به خوابم آمد و گفت: آقاجان شما خيلى چيزها با خودت انديشيدى. خيلى فكرها كردى، فعلاً در همين دنيايى كه وابسته به آن هستى خواهى ماند.
ما دست و پاهايت را از تو مى پذيريم، اما خودت فعلاً نمى آيى. پرسيدم: بعداًچى؟ گفت: بعداً خواهى دانست. پرسيدم:اما حالا چه؟ گفت: به آن جايى كه اشاره میكنم نگاه كن. نگاه كردم ديدم همان دوستانى كه قبلاً به شهادت رسيده اند، دورهم نشسته اند و يك جاى خالى در بين آنهاست. گفت: آنجاى تو است، ولى حالا نه، چون خودت خواستى بمانى. از خواب كه بيدارشدم به خود گفتم: ديگر شهادت بى شهادت منتها دانستم كه دست و پايم قطع مى شود.
زمان گذشت، پس از مدتى در يك صبح خونين كه هنوز آفتاب نزده بود،كسى مرا از خواب بيدار كرد و گفت: پاشو. در منطقه بچه ها درگير شده اند،شما بايد سريع خودتان را به جلو برسانيد. پرسيدم: چند نفر؟ فرمانده گفت:هشت نه نفر آماده باشند، بروند ببينند وضعيت چطور است و گزارش راسريع به ما برسانند. همين كه بلند شدم فهميدم روز حادثه است و در اين روز آن خواب محقّق مى شود و همانطور هم شد. در كمين ضدّانقلاب افتاديمو از ناحيه دست و پا تير خورده و مجروح شدم. هفده گلوله به من اصابت كرد و تمام دوستانم در اطراف من به شهادت رسيدند.
____________________________

شهيد محمدسعيد امام جمعه شهيدى در سال 1338 در قزوين متولد شد. در منطقه عملياتى در دوران خدمت سربازى و با عضويت بسيج در ساير مناطق عملياتى حضور يافت و چندبار مجروح شد و در مورخه 4/ 3/ 61در مرحله اول عمليات بيت المقدس(فتح خرمشهر) به شهادت رسيد.

راوى: محمود رفيعى، تشنه شبنم، ص 130 تا 15
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان(جلد اول)،غلامعلی رجائی 1389
نشر: شاهد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده