می چکد از دو چشم گریانم شبنمی سرخ، شبنمی سوزان
میپراند مرا شبانه ز خواب
باز هم دل بهانه میگیرد
این دل خسته، این دل بی تاب
باز هم در سکوت نیمهشبی
بغض غمگین مجال مییابد
باز هم عاشق خراب شما
با تب و داغ و اشک میخوابد
میچکد از دو چشم گریانم
شبنمی سرخ، شبنمی سوزان
می تپد سینه ام چو گنجشکی
با پری خسته، با دلی لرزان
آتشی وحشیانه، غران، داغ
در وجودم زبانه میگیرد
لعن و نفرین بر این خیال خراب
که دمادم بهانه میگیرد
خستگی مثل خون به آرامی
میدود در میان چشمانم
میدود در تمام اعضایم
در سر و تن، درون دستانم
روشنای نگاه ماه سپید
از پس پرده گرم میتابد
دخترک خسته و خمار و غمین
زیر مهتاب شعر میخوابد
با هزار آرزو، هزار امید
خفته ام، خفته با تب رویا
غوطه ور گشته ام در این شب تار
روی امواج وحشی دریا
بوسه میگیرم از سر و رویت
لیک در خواب و وهم و فکر و خیال
آه، افسوس، حیف، وای، دریغ ...
کی رسد، کی رسد زمان وصال؟
سروده زهرا هدایتی مبینمنبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.