گفت و گو با «شهرام کر»؛
يکشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۰
«شهرام کر » همسر شهیده مرجان نازقلیچی است. بانویی که در فاجعه منا (1394) به شهادت رسید و یکی از کسانی بود که در همانجا (مکه) خاکسپاری شد.
جایش در خانه و شهرمان خالی است

شما چگونه با شهیده نازقلیچی آشنا شدید و اینکه ایشان در آن زمان چه باورهایی و چه نگاهی به زندگی داشت؟
اساس ازدواج ما مربوط به روابط فامیلی و شناخت خانواده ها از هم می باشد. من اولین بار در سال 1371 مر جان را دیدم که آن موقع از نظر تحصیلی در سال اول دانشگاه قرار داشت. البته آن زمان فکر نمی کردم که با ایشان ازدواج کنم. شخصیت مثبتی داشت باحجاب بود کلاس آموزش قرآن می رفت، خانواده خوب و توانمندی داشت. سختی زندگی را چشیده بودند. اینها در واقع مسائلی بود که در ازدواج ما تاثیرگذاشت. در تیر ماه سال 1378 ازدواج کردیم.
ایشان باور های خوبی به زندگی داشت امیدوار و سخت کوش بود همیشه شاد بود و دوست داشت به اقوام و مردم کمک کند. باورهای
دینی قوی داشت به همه احترام می گذاشت بزرگتر ها مخصوصا خانم های مسن را دوست داشت و در مراسم ها اکثرا با زنان مسن
گرم می گرفت بخاطر همین آنها خیلی دوستش داشتند، در ایام حج نیز بعنوان معینه حج میرفت و پرستار و مراقب زنان مسن بود.

نگاه ایشان به زندگی و خانواده چگونه بود و چه مسائلی را دراولویت می گذاشت؟
زندگی خانوادگی اولویت اصلی ایشان بود همیشه محیط خانواده را شاد نگه می داشت، مایوس و ناامید نمی شد. خانواده را بسیار دوست داشت به زندگی نگاه مثبتی داشت. به خوبی اقتصاد خانواده را تنظیم می کرد. هم آشپز خوب و هم خیاط ماهری بود. در زندگی کم توقع و اولویت اش آرامش خانواده بود. با وجود او ما خانواده شادی داشتیم. برای خانواده من احترام ویژه ای قائل بود. پدر ومادر من را مانند پدر ومادرخودش دوست داشت. پدرش در قید حیات نبود اما پدر من را جای پدرش می دید.

حاصل ازدواج شما چند فرزند است و در حال حاضر در چه مقاطعی در حال تحصیل هستند؟ و همسرتان چه نقشی در رشد تحصیلی آنها داشته است؟
فرزند اول مان رئوف در سال 1381 متولد شد و کلاس سوم مقطع راهنمایی است. حنیف در سال 1386 متولد شد، کلاس چهارم است.
قبل از تولد بچه ها، همسرم با عشق مادرانه لباسشان را دوخته بود، اسم های قرآنی را دوست داشت. خودش اسم بچه ها را انتخاب کرد. برای بچه ها با عشق مادرانه لباس می دوخت و لذت می برد. دوست داشت دختر داشته باشد برایش لباس بدوزد موهایش را شانه کند ولی قسمت نشد.
مرجان مادری دلسوز و همسری فداکار بود به درس و مشق بچه ها رسیدگی می کرد. به نظم و انضباط شان اهمیت می داد. به اخلاق و آداب معاشرت و رفتار اجتماعی بچه ها حساس بود. بچه ها هم رعایت می کردند تا مادرشان را ناراحت نکنند. هم اکنون بچه ها برای شادی روح مادرشان درسشان را می خوانند و هر شب قبل از خواب برای مادرشان فاتحه می خوانند.

همسرتان از چه زمانی وارد حوزه کار در خارج از منزل شد و چه مراحلی را طی کرد تا جایگاه فرمانداری به او محول شود؟
مرجان در اسفند سال 81 زمانی که اولین فرزندمان متولد شده بود، به استخدام وزارت کشور درآمد و در فرمانداری شهرستان ترکمن در پست کارشناس امور بانوان شروع به کار کرد. در سال 83 بعنوان اولین بخشدار زن ترکمن منصوب شد. یعنی با 13 ماه سابقه کار بخشدار شد. توانمندی و اخلاق و روابط عمومی خوب اش در انتصابش موثر بود. در امور محوله مسولیت پذیر، منظم و پیگیر بود تمام کارهایش را درسالنامه یادداشت می کرد. یادداشت های دوران خدمتش هم اکنون موجود است او جزء بخشداران موفق استان بود. با مردم، شورا و روحانیون تعامل خوبی داشت. انتصاب ایشان در آن ایام انعکاس رسانه ای واجتماعی زیادی داشت. علیرغم اینکه در دوران مدیریت اش به خاطر زن بودن مشکلاتی را برایش ایجاد کرده بودند ولی با توجه به حمایت های مردمی و استاندار وقت، جز موفق ترین بخشداران استان بود.

واکنش شما، زمانی که شنیدید همسرتان به عنوان اولین فرماندار زن استان برگزیده شد، چه بود؟
بعد از ریاست جمهوری دکتر روحانی زمزمه استفاده از توانمندی مدیران زن توسط استاندار مطرح شده بود. خانم نازقلیچی با توجه به سابقه بخشداری و کارمند وزارت کشور بودن، انتظار داشت برای مدیریت دعوت شود. مطالعاتش را افزایش داد و سند توسعه شهرستان را تنظیم
کرد. بعدا در زمان مصاحبه توسط استاندار و وزارت کشور، تنظیم این سند توسعه نقش اساسی در تا یید توانمندی ایشان داشت.
در اوایل اسفند 92 معاون سیاسی استاندار انتخاب او به سمت فرمانداری شهرستان ترکمن را اعلام کرده و نظرش خودش را خواستند. خانم نازقلیچی بعد از مشورت با من نظر مثبت خودش را اعلام کرد. بعد از علنی شدن خبر، مردم منطقه بخصوص خانم ها خوشحال شدند و خیلی از این اتفاق استقبال کردند و افرادی هم با افکار سنتی به بهانه زن بودن فرماندار مشکلاتی را درست کردند. علیرغم این مخا لفت ها خانم نازقلیچی درتاریخ 31 / 1/ 93 در روز زن بعنوان هدیه استاندار به زنان به سمت فرمانداری شهرستان ترکمن منصوب شد .
اولین بار که شنیدم انتخات همسرم به عنوان فرماندار قطعی شد، بسیار خوشحال شدم و تصمیم گرفتم با تمام توان کمکش کنم تا فرماندار موفقی بشود، البته خودش تصور نمی کرد بعنوان فرماندار انتخاب شود بلکه انتظار داشت بعنوان معاون فرماندار تعیین شود، به هر حال این انتصاب، باعث نشاط اجتماعی و سیاسی در سطح استان شد.

جایش در خانه و شهرمان خالی است

انتخاب یک زن به عنوان فرماندار بندر ترکمن، با چه بازتاب هایی درمنطقه مواجه شد؟

همانطور که گفتم این انتصاب باعث نشاط اجتماعی و سیاسی در سطح استان شد. مردم خوشحال بودند که به رغم مخالفت ها وکار شکنی های زیاد این اتفاق رخ داد. نویسندگان، هنرمندان و سیاسیون از این انتصاب راضی بودند با این انتصاب سیاسی ترین شهرستان استان به آرامش رسید. معارفه خانم نازقلیچی در تالار ارشاد برگزار شد جمعیت زیادی به خصوص زنان در این مراسم حضور یافتند. از سراسر استان به بندرترکمن آمده بودند تا شاهد پرافتخارترین انتصاب در استان گلستان باشند. مردم از استاندار بابت این انتصاب تشکر کردند.
نقش حمایتی شما به عنوان همسر خانم فرماندار، شامل چه مواردی می شد؟
من همیشه و در همه حال در خدمت خانم فرماندار بودم. هم در انجام امورات خانواده و هم در زمینه رسیدگی به درس ومدرسه بچه ها آماده مساعدت و کمک بودم. هرروز آخرین اخبار کشور و استان را برای مطالعه آماده می کردم. با توجه به اینکه کار فرماندار محدودیت زمانی ومکانی
ندارد، بعد از اتمام کارروزانه، اگر نیاز به کمک داشت، من درخدمتش بودم. این کارها می توانست مشاوره، تهیه وتنظیم اخبار، همراهی در بازدیدها و گرفتن عکس تهیه گزارش و رانندگی باشد. همسر بودن برایم در انجام کارها محدودیت ایجاد نمی کرد. من با این باور که باید خالصانه خدمتگذار خانم فرماندار باشم تا ایشان بعنوان نماینده زنان در عرصه مدیریت موفق شود، در خدمتش بودم. افراد زیادی هم بودند که بدون هیچ چشم داشتی در خدمت خانم فرماندار بودند.

در مصاحبه های باقی مانده از همسرتان به کرات به نقش حمایتی پدر و مادر شما در ایفای هر چه بهتر مسئولیت شان اشاره شده است ممکن است در این باره توضیح بیشتری دهید؟
ایشان حدود 5 سال با خانواده من زندگی کرد. ارتباط و صمیمیت زیادی بین خانواده مان و ایشان برقرار بود. بعد که مستقل شدیم با پدر و مادرم همسایه شدیم. مادرم مرجان را خیلی دوست داشت و خیلی از کارها با او مشورت می کرد. بعد که مرجان استخدام شد مادرم مواظب بچه هابود تا ازبابت ب چه هان گرانین داشته باشد.
او در انجام کارهای مهم بسیار منطقی عمل می کرد. خانواده ام هم از ما به خوبی حمایت می کردند، به طوری که همسرم در انجام وظایف فرمانداری نگرانی خانه و بچه ها را نداشت. مادرم مرجان را بیشتر از دخترش دوست داشت بعد از حادثه منا مادرم در فراغ و عزای مرجان زمینگیر شد دیگر نمی تواند راه برود.

آیا حضور ایشان در پست مدیریتی چون فرمانداری، مانع از ایفای نقش بسیار پراهمیت همسری و مادری اش نشد؟
حضور او درانجام وظایف فرمانداری محدودیت هایی را ایجاد می کرد. ولی ما با برنامه ریزی این مشکل را حل می کردیم، از طرفی همسرم چون قبلا
کارمند فرمانداری بود و بخشدار بود و شناخت کاملی از سیستم اداری و شهرستان داشت و همین خاطر به موضوعات شهرستان تسلط خوبی داشت. در دوران فرمانداری ایشان شهرستان روزگار آرامی داشت.
شب ها، نامه ها را مرور می کرد اخباری که آماده کرده بودم را مطالعه می کرد. بعد از نماز صبح، صبحانه را آماده و ناهار بچه ها را هم درست می کرد. بعد باهم بچه ها را به مدرسه می بردیم. شام را خانه پدرم بودیم .
بچه ها می دانستند که مادرشان فرماندار است توقع زیادی نداشتند. سعی می کردند مادرشان را اذیت نکنند. بعضی اوقات پسر کوچکم (حنیف) بی حوصله می شد اما به محض اینکه همسرم به خانه می رسید قبل از اینکه وارد خانه شود، حنیف و رئوف را صدا می زد برایشان بستنی می گرفت تا روحیه شان بهتر بشود. همیشه با بچه ها به آرامی برخورد می کرد. روزهای جمعه هم بیشتر به کار خانه رسیدگی می کرد.

عدم حضور به موقع مادر در خانه خللی در تربیت و درس خواندن بچه ها ایجاد نمی کرد؟
اساس زندگی ما همیاری خانوادگی بود. ما با پدر و مادر، برادر وخواهرهایمان همسایه هستیم با هم روابط صمیمی داریم نبود مرجان بعنوان مادر خلل زیادی ایجاد نمی کرد. بچه ها کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ راحت بودند. خود بچه ها اکثرا تکالیفشان را بخوبی انجام می دادند. البته من هم به درس شان رسیدگی می کردم.

حضور همسرتان به عنوان اولین زن فرماندار چه درسی را به زنان کشورمان بالاخص زنان بندر ترکمن در حوزه حضور در صحنه های اجتماعی داد؟
انتخاب او بعنوان اولین فرماندار زن ترکمن و دومین فرماندار زن در کشور برای منطقه تازگی داشت، بازتاب رسانه ای گسترده ای در سطح منطقه
کشور و حتی خارج از مرزها داشت. به خاطر دارم که شبکه های خارجی نیز این خبر را رسانه ای کردند. این انتصاب اعتماد به نفس بانوان بخصوص زنان ترکمن را بالا برد.

از نگاه اجتماعی همسرتان بگویید و اینکه چگونه به جامعه نگاه می کرد و چه مسئولیتی در قبال شهروندان و مردم احساس می کرد؟
در زمانی که فرماندار شد، شهرستان بندرترکمن مشکلات زیادی داشت. عمده ترین این مشکلات جنبه حقوقی ومعارض بود. از قبیل ساماندهی دوشنبه بازارکه در سطح خیابان برپا می شد. بازارچه ساحلی اسکله، بازار ماهی فروشان، مسکن مهر و منطقه گردشگری آشوراده از جمله
مشکلات اساسی شهرستان بودند که خانم فرماندار در جهت حل مسائل حقوقی رایزنی هایی با منابع و نهاد های مختلف داشت. علیرغم مشکلات فراوان، دوشنبه بازار را به صورت متمرکز منتقل کرد و در آستانه جابجایی و ساماندهی بازارچه ساحلی اسکله بود که با وقوع فاجعه منا
انجام ناتمام ماند. ایشان با مطالعه وبرنامه برای حل مشکلات اقدام می کرد و سعی می کرد کارهای بزرگی انجام بدهد. ایشان فرماندار مقتدر و جسوری بود. با قدرت تصمیم می گرفت و نسبت به شهروندان ومردم احساس مسئولیت بالایی داشت.

ایشان 14 سال عضو شورای حل اختلاف خانواده بود وتاش می کرد از طلاق خانواده ها جلوگیری کند. در کمیته امداد نیز عضو طرح ایتام بود ماهیانه مبلغی واریز می کرد. علیرغم داشتن رشتهل یسانس علومت ربیتی مجددا در رشته حقوق لیسانس گرفت تا در شورای حل اختلاف بهتر تاثیر گذار باشد. در سال 94 در دانشگاه آزاد ساری در کارشناسی ارشد حقوق خصوصی پذیرفته شد، که به علت شهادتش در فاجعه منا موفق به ثبت نام نشد. حتی می خواست بعد از دوران فرمانداری دوباره در شورای حل اختلاف به خانواده ها کمک کند.

وقتی شنیدید که در سفر به مکه و درمنا به شهادت رسید، چه احساسی داشتید؟
مرجان عاشق خانه خدا بود. در آزمونمعینه بعثه رهبری قبول شد و در سال 90 ، 92 و 94 بعنوان معینه(راهنمای زنان درکاروان) عازم حج شد، یادم هست که با چه شوقی قبل از اعزام مقاله و بروشور های فرهنگی را آماده می کرد. چندین مقاله ایشان در مجله زائر در مکه چاپ شده است.
در ایام حج به زنان مسن کمک می کرد .
روز عید قربان 94 خبر مفقود شدن حجاج در منطقه پیچیده بود. ساعت 2 بعدازظهر به من زنگ زدند گفتند همسرت مفقود شده اما من جدی نگرفتم چون می دانستم او توانمند و قوی است. اما عصر که عمق فاجعه راا ز تلویزیون دیدم نگرانیم بیشتر شد، با شماره اش تماس گرفتم جوابی شنیده نمی شد. خبر رسید که مرجان مصدوم شده پایش شکسته است، گفتند روحانی کاروان هنگام سوار شدن به آمبولانس او را دیده است اما از آن لحظه به بعد دیگر کسی مرجان را ندیده است. بعد کم کم خبر مفقودی مرجان جدی تر شد. بعد در خبرهای مربوط به شهدای فاجعه منا قرار گرفت. حتی جسدی را به اسم او آوردند، ولی ایشان نبود، دوباره در لیست مفقودین قرار گرفت.
در نهایت رئیس سازمان حج با حضور در منزلمان خبر شهادت خانم فرماندار را به خانواده اعلام کرد. قرار شد مدارک و تصاویر مرجان تحویل خانواده بشود. از ما نمونه خون گرفتند تا با آزمایش DNA تشخیص هویت شود، در نهایت گفتند که خانم نازقلیچی در مقبره الشهدا مکه دفن
شده است. ولی مکان دقیقش مشخص نیست. برای شناسایی محل قبر، خانواده باید برود تا با آزمایش DNA مکان دقیق دفن مشخص بشود. در حال حاضر خانم نازقلیچی جزو شهدای مفقودالاثر هستند.

اکنون که ایشان نیست شهرتان و خانواده تان با چه خلایی مواجه اند؟
اکنون که ایشان نیست، جایش در بین خانواده و شهرستان خالی است. مردم، خانم فرماندارشان را بسیار دوست داشتند، اهالی شهرستان هرگز نام و یادش را فراموش نکردند. مردم از خوبی ها، توانمندی ها حجاب ومتانت اش می گویند. خبر دارم که خیلی ها نامه ها، دست نوشته ها و یا
اس ام اس های خانم فرماندارشان را برای زنده نگاه داشتن یادش محفوظ دارند. درواقع فاجعه منا در عید قربان 94 مصیبت سنگینی را به همه خانواده های شهرستان تحمیل کرد .
چیزی که باعث تسلی و آرامش خانواده ها شد، این بود که حجاج با لباس احرام و لبیک گویان شهادتین را گفتند و به آرامش ابدی رسیدند، هر چند فراغ شان برای ما سخت است. دیگر عید قربان برای ما یاد آور خاطره تلخ این فاجعه است.

منبع: شاهد بانوان/ ضمیمه ماهنامه فرهنگی و اجتماعی شاهد یاران / پیش شماره 4 (گل یاس)/ اردیبهشت ماه 1396
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده