لكهي سياه رنج
سهشنبه, ۰۸ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۱۷
آن لكهي متحرك هر لحظه بزرگتر هم ميشد. به لكه نزديك و نزديكتر شديم! آن لكهي سياه، گروهي حدوداً سي و پنج نفره از مردان و زناني بودند كه همگي به جز يك پيرمرد كه لباس عربي رنگ روشن و عباي قهوهاي داشت، آرام آرام در حال حركت بودند.
گفت: »به نظرت چي ميتونه باشه؟!»
براي من هم ناشناخته بود، ولي به نظر ميرسيد كه آن لكهي متحرك هر لحظه بزرگتر هم ميشد. به لكه نزديك و نزديكتر شديم! آن لكهي سياه، گروهي حدوداً سي و پنج نفره از مردان و زناني بودند كه همگي به جز يك پيرمرد كه لباس عربي رنگ روشن و عباي قهوهاي داشت، آرام آرام در حال حركت بودند.
در امتداد جادهاي كه پشت سر ميگذاشتند، اثر شني چرخهاي تانك يا نفربري ديده ميشد؛ اثري كه تازه هم بود، چون روزهاي گذشته آن را نديده بوديم. از آنجا كه كاملاً به منطقه شناخت داشتيم، ناراحت و عصباني شديم كه چطور يك تانك عراقي جرأت پيشروي تا آنجا را پيدا كرده و صد غصه كه چرا اين مردمان بايد براي طمعورزي و ناداني صدام اين همه ظلم و بدبختي را تحمل كنند؟!
وقتي به آنها رسيديم، احمد اسلحهاش را بيرون آورد تا مبادا اين موضوع يكه تله باشد، ولي خيلي زود مطمئن شديم كه آنها مردم بيدفاع هستند. احمد پرسيد: «اهل كجا هستيد و اينجا چكار ميكنيد؟»
از جمع آنها پيرمردي كه فارسي صحبت ميكرد، جلو آمد و گفت: «ما را آوردن اينجا پياده كردند و رفتند.»
و به سمت عراق اشاره كرد و ادامه داد:«چون ديديم منطقه ناامنه و تيراندازي و بمباران صورت ميگيرد، به طرف كوهها آمديم و لابهلاي سنگها پنهان شديم.»
احمد گفت: «ناراحت نباشيد، ترتيب انتقال و اسكان شما رو ميديم.»
سپس بلافاصله با پايگاه مستقر در تنگهي قوچعلي تماس گرفت و يك فروند بالگرد 214 با چند سورتي پرواز، ايراني تبارهاي عراق را به ايلام انتقال دادند.
مشغول نظارت و تماشاي اين انتقال بوديم كه متوجه شديم بين آنها مرد جواني با پيرزني برخورد تندي دارد. پيرمردي كه فارسي حرف ميزد، توضيح داد: «ميترسد شما پيرزن رو بكشيد، چون عراقيها وقتي اسير ميگرفتند، اگر بين اسرا، افرادي بودند كه قدرت همراهي نداشتند و يا با آنها همكاري نميكردند، او را ميكشتند.»
احمد کشوری به آنها اطمينان داد كه ما اصلاً با افراد غيرنظامي كاري نداريم و راست هم ميگفت. گاهي ما براي انهدام پاسگاههاي عراق تا اعماق چهل كيلومتري خاك عراق نفوذ ميكرديم، اما وقتي در مسير رفت و برگشت از كنار روستاهاي عراقي ميگذشتيم، هيچ آسيبي به روستاها و ساكنانش وارد نميكرديم.
منبع: خانهاي كوچك با گردسوزي روشن، صفحه 86
نظر شما