وصيتنامه شهيد غلا محسين آنجفى
شنبه, ۰۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۵۷
مدتى است كه مىخواهم وصينتامه بنويسم فرصت پيدا نمىشود و الان در دشت عباس خودم تنها در سنگرى قرار دارم كه دشمن مرتب، معلوم و مشخص است و در ديده آنها قرار دارم. خمبپارهها مرتب دور بر ما مىكوبد، شايد وصيت نوشتن براى جوانان كه هنوزز عمرى و سالى نگذرانيدهاند بسيار سخت باشد با...

نام پدر: محمد حسن
تاریخ تولد: ١٣٣٨/١١/٠١
محل تولد: اراک
نام عملیات: رمضان
تاریخ شهادت:
اقشار: آموزش و پرورش
بنام خداوند مستضعفين
مدتى است كه مىخواهم وصينتامه بنويسم فرصت پيدا نمىشود و الان در دشت عباس خودم تنها در سنگرى قرار دارم كه دشمن مرتب، معلوم و مشخص است و در ديده آنها قرار دارم. خمبپارهها مرتب دور بر ما مىكوبد، شايد وصيت نوشتن براى جوانان كه هنوزز عمرى و سالى نگذرانيدهاند بسيار سخت باشد با هزاران اميد در دل و آرزوهاى بسيار در سينه طپش قلبشان مالامال از عشق در آينده و حركت خودشان اميد بخش فردايشان وصيت نامه نوشتن به معناى آنست كه انسانى خود را براى مرگ آماده مىسازد. و هر لحظه ماد اينجا خودمان را براىى مگر آماده مىكنيم و مرگ را در برابر ديدگان خود احساس و قرار مىدهيم اينكه كه در سنگرم قرار دارم به اين آب و خاكم مىنگرم و به كوله بارم مىنگرم با چشمانى پر از عشق ، علاقه و اميد به پيروزى نهايى و حفظ و حراست آب و خاكم، وطنم و ناموس را به كوله بارم مىنگرم كه خود نيروى سيار است در برابر كفار و مىانديشم كه كجايم و چكار مىكنيم، اين صحراى كربلاست كه خونها در اين ميدان ريخته شده كه يك طرف آن ميدان كفار با تمام امكانات و در اين طرف ديگر جوانان سلحشور ايرانى كه برحق عليه باطل مبارزه مى كنند. خداوند اثر خود مىدانى كه بندهات بسيار ضعيف و ضعيفتر از آنم كه بتوانم خدمتى به اسلام نمائم جسمى ناتوان دارم كه البته در اختيار توست و آن را در راه تو قربانى مىكنم من هر لحظه را در آخرنى و بهترين لحظه مىدانم اكنون در سنگر هم با خداى خود هستم كه اين وصيتنامه را بر روى كاغذ مىآورم شايد با اين وضعيت هم عدهاى را به حقانيت اين راه آگاهى مىدهم انسان در مقابل مرگ تسليم است و هيچكارى از او برنمىخيزد و نمىآيد پس چه بهتر است كه اين مرگ در راه عشق خداوند و در راه همان كسى باشد كه انسان او را مىپرستد و ما در موقعيتى واقع شدهايم كه اين جبههها آزماشى بسيار مناسب است اميدوارم موفق شويم و عاقبت با سعادتى در انتظارمان باشد در زمانى واقع شدهايم كه اسلام عزيز وآب خاكمان مورد تاخت و تاز ابرقدرتهاى خون آشام واقع شده چون و آن هادى است پس هيچگونه هراسى در دل نداريم و ما مىرويم براى جهاد در راه خدا و اسلام و آب و خاك و ناموس تا با كفار بجنگيم پدر و مادر و برادران و زن برادر و خواهران و اقوام و دوستان و آشنايان گمان كردهايد دورى از شماها از وظيفه اى كه بعهده دارم دارم غافل كرده باشيد نهايت بىصفرى است زيرا فرزندى كه سالهاى متوالى زير سايه تربيت چنين پدرو مادرى بزرگ شده است هيچگونه آن چهره نورانى و مهرانگيزش كه سعادت را به او ارزانى داشته از ياد هم برد زيبائهاى زندگى را در ميان يافتم و تنهايى را در غربت
اى فلك با من عجب نقش غربى ساختى
با مراد خويش بردم نامرادم ساختى
در گلستان طبيعت ما گاهى پژمرده ايم
رنگ پيرى را نديده در جوانى مردهايم
آرزو داشتم اندر لب دجله به شهادت برسيم
قسمت اين بود كه در سنگر ملت به شهادت برسم
مدتى است كه مىخواهم وصينتامه بنويسم فرصت پيدا نمىشود و الان در دشت عباس خودم تنها در سنگرى قرار دارم كه دشمن مرتب، معلوم و مشخص است و در ديده آنها قرار دارم. خمبپارهها مرتب دور بر ما مىكوبد، شايد وصيت نوشتن براى جوانان كه هنوزز عمرى و سالى نگذرانيدهاند بسيار سخت باشد با هزاران اميد در دل و آرزوهاى بسيار در سينه طپش قلبشان مالامال از عشق در آينده و حركت خودشان اميد بخش فردايشان وصيت نامه نوشتن به معناى آنست كه انسانى خود را براى مرگ آماده مىسازد. و هر لحظه ماد اينجا خودمان را براىى مگر آماده مىكنيم و مرگ را در برابر ديدگان خود احساس و قرار مىدهيم اينكه كه در سنگرم قرار دارم به اين آب و خاكم مىنگرم و به كوله بارم مىنگرم با چشمانى پر از عشق ، علاقه و اميد به پيروزى نهايى و حفظ و حراست آب و خاكم، وطنم و ناموس را به كوله بارم مىنگرم كه خود نيروى سيار است در برابر كفار و مىانديشم كه كجايم و چكار مىكنيم، اين صحراى كربلاست كه خونها در اين ميدان ريخته شده كه يك طرف آن ميدان كفار با تمام امكانات و در اين طرف ديگر جوانان سلحشور ايرانى كه برحق عليه باطل مبارزه مى كنند. خداوند اثر خود مىدانى كه بندهات بسيار ضعيف و ضعيفتر از آنم كه بتوانم خدمتى به اسلام نمائم جسمى ناتوان دارم كه البته در اختيار توست و آن را در راه تو قربانى مىكنم من هر لحظه را در آخرنى و بهترين لحظه مىدانم اكنون در سنگر هم با خداى خود هستم كه اين وصيتنامه را بر روى كاغذ مىآورم شايد با اين وضعيت هم عدهاى را به حقانيت اين راه آگاهى مىدهم انسان در مقابل مرگ تسليم است و هيچكارى از او برنمىخيزد و نمىآيد پس چه بهتر است كه اين مرگ در راه عشق خداوند و در راه همان كسى باشد كه انسان او را مىپرستد و ما در موقعيتى واقع شدهايم كه اين جبههها آزماشى بسيار مناسب است اميدوارم موفق شويم و عاقبت با سعادتى در انتظارمان باشد در زمانى واقع شدهايم كه اسلام عزيز وآب خاكمان مورد تاخت و تاز ابرقدرتهاى خون آشام واقع شده چون و آن هادى است پس هيچگونه هراسى در دل نداريم و ما مىرويم براى جهاد در راه خدا و اسلام و آب و خاك و ناموس تا با كفار بجنگيم پدر و مادر و برادران و زن برادر و خواهران و اقوام و دوستان و آشنايان گمان كردهايد دورى از شماها از وظيفه اى كه بعهده دارم دارم غافل كرده باشيد نهايت بىصفرى است زيرا فرزندى كه سالهاى متوالى زير سايه تربيت چنين پدرو مادرى بزرگ شده است هيچگونه آن چهره نورانى و مهرانگيزش كه سعادت را به او ارزانى داشته از ياد هم برد زيبائهاى زندگى را در ميان يافتم و تنهايى را در غربت
اى فلك با من عجب نقش غربى ساختى
با مراد خويش بردم نامرادم ساختى
در گلستان طبيعت ما گاهى پژمرده ايم
رنگ پيرى را نديده در جوانى مردهايم
آرزو داشتم اندر لب دجله به شهادت برسيم
قسمت اين بود كه در سنگر ملت به شهادت برسم
نظر شما