آسمانی تر از کبوتر
سروده ای از قاسم بای (ساحل)
چشمهایت بهانهی باران،گونههایت تبـی روان دارند
دست و پای بریدهات ای مرد! از غم عاشقی نشان دارند
هیچ حرفی نمیزنی اما در نگاهـت هزار تفسیر اسـت
سرفه هایت هزار و یک شب از- شوق پرواز، داستان دارند
توی شهری که محو ماشینهاست روز و شب سفره ی دلت پهن است
تو غم کهنه ی سفر، برخی- غمِ سنگین آب و نان دارند
جنگ ما امتحان سختی بود عده ای رد شدند اولِ کار
بعد جنگ ای دریغ آمدهاند گوییا قصد امتحان دارند
خاک ما از حماسه خالی نیست ای تهمتن! کجاست فردوسی؟
که ببینـد هنوز آرشها بر لب مرزهـا کمان دارند
بی پر و بال میشود گاهی آسمانی تر از کبوتر شد
شک ندارم که قله های غیور زیر پای خود آسمان دارند
هر که در راه عشق میمیرد زنده تر از همیشه میماند
مرگ مثل شما یقین دارد که شهیدان شهر جان دارند
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.