فاطمه احمدزاده
سهم آرامشش به ما برسد خواست سرمایه­ های زندگی­اش


می­توانست عکس مشهوری

پشت جلد مجله­­ها باشد

اهل ورزش شود تلاش کند

قهرمان محله ­ها باشد

می­ توانست بعد سربازی

برود سمت درس و دانشگاه

یا که یک شغل دست و پا بکند

توی یک کارخانه یا بنگاه

می­توانست عاشقی بکند

در دل روزهای فصل بهار

جشن عقد و عروسی­ اش باشد

توی یک باغ یا که یک تالار

می­توانست اهل موسیقی

یا که نقاشی و هنر بشود

در مسیر گذشتن ایام

روزی از روزها پدر بشود

می­توانست بی خیال از جنگ

سخت درگیر زندگی باشد

گاه مشغول شادی و لبخند

گاه رنج و دوندگی باشد

او ولی جای رخت دامادی

رخت خاکی جنگ را پوشید

بی­خیال جوانی­اش شد و بعد

زندگی را به اهل آن بخشید

رفت تا در مسیر عاشقی­اش

رد پایش به جبهه­ها برسد

در هیاهوی ترکش و باروت

سهم آرامشش به ما برسد

خواست سرمایه­ های زندگی­اش

ریشه و خاک و کشورش باشد

سبز و سرخ و سفید باشد و عشق

تا ابد سایه گسترش باشد

خواست تا توی باغ­های بهشت

همنشین فرشته ­ها بشود

جای این خانه­ های ویلایی

ساکن خانه­ ی خدا بشود

روزهای جوانی­اش گرچه

توی یک قاب عکس جامانده

قهرمان محله ­ها شده است

اسم او روی کوچه­ها مانده


منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده