فقط براي تو
هنوز هم گاه به گاه
با چفيه تنت را خشك ميكني
هنوز هم مشامت با شنيدن بوي باروت
به ياد تجربه هايت ميافتد
اما!
هنوز هم از به به شيبر
دلت غنچ ميزند
هنوز هم گاهي
جرعه جرعه نوشيدن
مزه خون را به يادت ميآورد
اما!
هنوز هم هر از چندگاه
با صداي انفجار خيز بر ميداري
اما!
اما مدت مديديي است
دلت لك زده براي ثانيه اي از آن روزها
براي جرعهاي از آن محبت
براي لقمه اي از آن صفا
براي چشيدن طعم خوشايند عاطفه ها
هنوز هم با شنيدن مرثيه
بر دلت آشوب مينشيند
هنوز هم همه ي رودخانه ها
اروند را برايت تداعي ميكند
همه دشتها شلمچه را
و دامن كوه ها كله قندي را
اما! اما! اما!
هميشه دلت
در هزارتوي آن خاطره ها
در به در خانه به خانه ديار به ديار
در گِل، گلهاي حسرت
له له ميزند
در انتظار شكوفا شدن غنچه هايش
دمق ميشود
گره ميخورد
و در ماتم پلاسيدنش به سوگ مينشيند
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.