در کلام یاران (14)؛ مي گفت: خدايا، نوكر دردتيم
دوشنبه, ۱۵ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۰۵
سيد محمد در بيمارستان به شدت درد مي كشيد اما با اين حال هميشه مي گفت:«خدايا،نوكر دردتم».او به اطرافيان و دوستاني كه به ملاقاتش مي رفتند روحيه مي داد و به زندگي با اميد نگاه مي كرد.
نوید شاهد: رضا خزايي و يادي از فرمانده و همرزم شهيدش
همرزم شهيد صنيع خاني مي گويد:«سيد محمد در بيمارستان به شدت درد مي كشيد اما با اين حال هميشه مي گفت:«خدايا،نوكر دردتم».او به اطرافيان و دوستاني كه به ملاقاتش مي رفتند روحيه مي داد و به زندگي با اميد نگاه مي كرد.»
سال 64«رضا خزايي» در قسمت تداركات ترابري سپاه مشغول به خدمت شد. آن روزها فرماندهي ترابري سپاه به عهده شهيد صنيع خاني بود.وي در اين باره مي گويد:
«من در قسمت مهمات لجستيك سپاه مشغول فعاليت بودم كه بعد از آشنايي با سيد محمد،به ترابري سپاه رفتم.سيد محمد در طول فرماندهي اش در ترابري سپاه فعاليت هاي چشمگيري انجام داد.او در عين حال كه فرمانده بود و ركن اصلي ترابري سپاه را به عهده داشت،خيلي متواضع بود.»
وي ادامه مي دهد:
«سيد محمد هميشه نسبت به خانواده هاي شهدا و جانبازان ارادت خاصي داشت.هميشه مي گفت كه ما مديون شهدا و جانبازان هستيم و هركاري برايشان انجام دهيم،باز هم كم است. او با خانواده هاي شهداي نازي آباد هم ارتباط تنگاتنگي داشت. »
همرزم شهيد صنيع خاني در مورد ولايت پذيري شهيد صنيع خاني مي گويد:
«شهيد صنيع خاني يكي از مخلصان امام (ره) و مطيع ولايت فقيه بود. او هميشه مطيع فرمان رهبري بود و هميشه روي سخنان ايشان تاكيد مي كرد.گاهي كه دستورالعملي از سوي بيت معظم له اعلام مي شد،سريعا اجرائي مي كرد.»
او مي گويد:
« هميشه جزو اولين كساني بود كه وقتي بحران غيرمترقبه اي در كشور رخ مي داد،پيشقدم مي شد و براي رفع مشكل تلاش مي كرد.زلزله رودبار و سيل زابل،بارش برف سنگين كه باعث بسته شدن اتوبان تهران-قم شده بود و ... از جمله حوادثي هستند كه او با سرعت عمل بالا وارد شد و اقدامات مفيدي انجام داد. »
خزايي در ادامه مي افزايد:
«سال 67من مسئول دفتر شهيد صنيع خاني شدم. از آن روز به بعد بيشتر مي توانستم ايشان را ببينم.بچه ها نسبت به او احترام خاصي داشتند. خواسته هايشان را به من مي گفتند تا به شهيد صنيع خاني منتقل كنم. سيد محمد كه دوست نداشت دست رد به سينه كسي بزند.تا آنجا كه مي توانست كارشان را درست مي كرد.»
وي در ادامه به خاطره اي اشاره مي كند و مي گويد:
«روز ولادت حضرت زهرا(س) بود.من و سید محمد براي انجام كاري به جايي مي رفتيم.در ميان راه از من پرسيد كه براي همسرم چيزي خريده ام يانه.گفتم: بعد از انجام ماموريت هديه را خواهم خريد.
او از راننده خواست تا جلوي مغازه طلافروشي توقف كند.با هم به داخل مغازه رفتيم و به اصرار او يك قطعه طلا براي همسرم خريديم.سيد محمد مي گفت كه دركنار كار هميشه بايد به فكر خانواده تان باشيد.»
وي اضافه مي كند:
«بعد از رحلت امام خميني(ره) ما شبانه روز براي ساخت حرم كار مي كرديم.تامين تجهيزات حرم به عهده ترابري سپاه بود و سيد محمدنقش ويژه اي در ساخت حرم امام (ره) انجام داد.»
وي اشاره اي هم به آغاز دوران بيماري سيد محمد مي كند:
«اوايل دوران بيماري كه راهي بيمارستان شده بود و گاهي كه نياز به امضاء يا دستور مستقيم ايشان را داشتيم،به بيمارستان مي رفتيم و دستور را مي گرفتيم و همان وقت دقت نظر ايشان را نسبت به امور مي ديديم.
سيد محمد در طول جنگ سختي هاي زيادي كشيد اما هرگز به روي خود نمي آورد. او هميشه مي گفت:«خدايا،نوكر دردتيم.»
بااينكه درد زيادي را تحمل مي كرد به اطرافيان و دوستاني كه به ملاقاتش مي رفتند روحيه مي داد.اين رفتارش باعث تعجب پرستاران و دكترها هم شده بود.آنها انتظار چنين روحيه بالايي را نداشتند.»
وي ادامه مي دهد:
«سال 67در زمان آزادي و بازگشت آزادگان به همراه ايشان با چندين اتوبوس راهي عراق شديم.
او شور و اشتياق زيادي براي ديدار اسراء داشت و در انتقال اين عزيزان به ايران نقش ويژه اي داشت.»
وي در مورد اعزام سيد محمد به انگلستان مي گويد:
«زماني كه مي خواست به انگلستان برود،من نتوانستم خودم را به موقع به فرودگاه برسانم.وقتي ر سيدم فقط توانستم او را از دور بدرقه كنم. نمي دانم چرا حسي به من مي گفت كه روزهاي آخري است كه مي توانم سيد محمد را ببينم.»
رضا خزايي در پايان مي گويد:
«سيد محمد در طول حياتش خدمات زيادي را براي حفظ و پاسداري از انقلاب انجام داد.او هميشه خودش را مديون شهدا مي دانست و سرانجام هم نام خودش را به فهرست بلند شهدا والامقام دفاع مقدس اضافه كرد.
حالا كه چندين سال از شهادتش مي گذرد. گاهي به خوابم مي آيد.من دوست و ياورم را از دست دادم و تا به امروز هرگز نتوانستم او را از ياد ببرم . اميدوارم در روز قيامت شفاعت كنن
همرزم شهيد صنيع خاني مي گويد:«سيد محمد در بيمارستان به شدت درد مي كشيد اما با اين حال هميشه مي گفت:«خدايا،نوكر دردتم».او به اطرافيان و دوستاني كه به ملاقاتش مي رفتند روحيه مي داد و به زندگي با اميد نگاه مي كرد.»
سال 64«رضا خزايي» در قسمت تداركات ترابري سپاه مشغول به خدمت شد. آن روزها فرماندهي ترابري سپاه به عهده شهيد صنيع خاني بود.وي در اين باره مي گويد:
«من در قسمت مهمات لجستيك سپاه مشغول فعاليت بودم كه بعد از آشنايي با سيد محمد،به ترابري سپاه رفتم.سيد محمد در طول فرماندهي اش در ترابري سپاه فعاليت هاي چشمگيري انجام داد.او در عين حال كه فرمانده بود و ركن اصلي ترابري سپاه را به عهده داشت،خيلي متواضع بود.»
وي ادامه مي دهد:
«سيد محمد هميشه نسبت به خانواده هاي شهدا و جانبازان ارادت خاصي داشت.هميشه مي گفت كه ما مديون شهدا و جانبازان هستيم و هركاري برايشان انجام دهيم،باز هم كم است. او با خانواده هاي شهداي نازي آباد هم ارتباط تنگاتنگي داشت. »
همرزم شهيد صنيع خاني در مورد ولايت پذيري شهيد صنيع خاني مي گويد:
«شهيد صنيع خاني يكي از مخلصان امام (ره) و مطيع ولايت فقيه بود. او هميشه مطيع فرمان رهبري بود و هميشه روي سخنان ايشان تاكيد مي كرد.گاهي كه دستورالعملي از سوي بيت معظم له اعلام مي شد،سريعا اجرائي مي كرد.»
او مي گويد:
« هميشه جزو اولين كساني بود كه وقتي بحران غيرمترقبه اي در كشور رخ مي داد،پيشقدم مي شد و براي رفع مشكل تلاش مي كرد.زلزله رودبار و سيل زابل،بارش برف سنگين كه باعث بسته شدن اتوبان تهران-قم شده بود و ... از جمله حوادثي هستند كه او با سرعت عمل بالا وارد شد و اقدامات مفيدي انجام داد. »
خزايي در ادامه مي افزايد:
«سال 67من مسئول دفتر شهيد صنيع خاني شدم. از آن روز به بعد بيشتر مي توانستم ايشان را ببينم.بچه ها نسبت به او احترام خاصي داشتند. خواسته هايشان را به من مي گفتند تا به شهيد صنيع خاني منتقل كنم. سيد محمد كه دوست نداشت دست رد به سينه كسي بزند.تا آنجا كه مي توانست كارشان را درست مي كرد.»
وي در ادامه به خاطره اي اشاره مي كند و مي گويد:
«روز ولادت حضرت زهرا(س) بود.من و سید محمد براي انجام كاري به جايي مي رفتيم.در ميان راه از من پرسيد كه براي همسرم چيزي خريده ام يانه.گفتم: بعد از انجام ماموريت هديه را خواهم خريد.
او از راننده خواست تا جلوي مغازه طلافروشي توقف كند.با هم به داخل مغازه رفتيم و به اصرار او يك قطعه طلا براي همسرم خريديم.سيد محمد مي گفت كه دركنار كار هميشه بايد به فكر خانواده تان باشيد.»
وي اضافه مي كند:
«بعد از رحلت امام خميني(ره) ما شبانه روز براي ساخت حرم كار مي كرديم.تامين تجهيزات حرم به عهده ترابري سپاه بود و سيد محمدنقش ويژه اي در ساخت حرم امام (ره) انجام داد.»
وي اشاره اي هم به آغاز دوران بيماري سيد محمد مي كند:
«اوايل دوران بيماري كه راهي بيمارستان شده بود و گاهي كه نياز به امضاء يا دستور مستقيم ايشان را داشتيم،به بيمارستان مي رفتيم و دستور را مي گرفتيم و همان وقت دقت نظر ايشان را نسبت به امور مي ديديم.
سيد محمد در طول جنگ سختي هاي زيادي كشيد اما هرگز به روي خود نمي آورد. او هميشه مي گفت:«خدايا،نوكر دردتيم.»
بااينكه درد زيادي را تحمل مي كرد به اطرافيان و دوستاني كه به ملاقاتش مي رفتند روحيه مي داد.اين رفتارش باعث تعجب پرستاران و دكترها هم شده بود.آنها انتظار چنين روحيه بالايي را نداشتند.»
وي ادامه مي دهد:
«سال 67در زمان آزادي و بازگشت آزادگان به همراه ايشان با چندين اتوبوس راهي عراق شديم.
او شور و اشتياق زيادي براي ديدار اسراء داشت و در انتقال اين عزيزان به ايران نقش ويژه اي داشت.»
وي در مورد اعزام سيد محمد به انگلستان مي گويد:
«زماني كه مي خواست به انگلستان برود،من نتوانستم خودم را به موقع به فرودگاه برسانم.وقتي ر سيدم فقط توانستم او را از دور بدرقه كنم. نمي دانم چرا حسي به من مي گفت كه روزهاي آخري است كه مي توانم سيد محمد را ببينم.»
رضا خزايي در پايان مي گويد:
«سيد محمد در طول حياتش خدمات زيادي را براي حفظ و پاسداري از انقلاب انجام داد.او هميشه خودش را مديون شهدا مي دانست و سرانجام هم نام خودش را به فهرست بلند شهدا والامقام دفاع مقدس اضافه كرد.
حالا كه چندين سال از شهادتش مي گذرد. گاهي به خوابم مي آيد.من دوست و ياورم را از دست دادم و تا به امروز هرگز نتوانستم او را از ياد ببرم . اميدوارم در روز قيامت شفاعت كنن
نظر شما