یادداشت های شهید سید مجتبی هاشمی
سهشنبه, ۰۲ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۰
اي جوانان، اي پسران و دختران عزيزم، اي نور ديدگانم، ما در سنگر جبهه حق عليه باطل پشت دشمنان شكستيم و از براي آرامش شما چه شبها كه نخوابيديم. ما از شما دفاع كرديم. ما از ناموسمان دفاع كرديم، ما همچون ياران رسولالله(ص) بوديم كه به جنگ بدريون شتافتيم. ميدانيد كه چه برادراني را از دست دادهايد؟ ميدانم كه ميدانيد غنچههاي نشكفتهاي را به زير تانكهاي بعثيون فرستاديم تا شما در آرامش به سر بريد.
نوید شاهد: بخشي از يادداشتهاي سید شهید
به شما عشق ميورزم
... ميتوان در حاليكه دشمن خاك ميهن اسلاميمان را متجاوزانه مورد هجوم قرار داده و جولانگاه تانكها و نفربرهاي خود قرار داده و سربازهاي بعثي كافر، خواهرانمان را مورد تجاوز قرار داده و به پير و جوان ما رحم نكرده و امت بپا خواسته را زير باران گلولههايش به شهادت رسانيد، شهرهايمان را با خاك يكسان كرده، نزديك به سه ميليون امت حزبالله را آلوده كرده و چهل ميليون ايراني را گرفتار نموده، دست از ستيز كشيده و به نبرد حقجويانه تا محو كامل آثار جنايات و تجاوز ادامه نداد. مگر ميشود به عنوان يك مسلمان متعهد به خود اجازه داده تا به سرزمينهاي اشغالي فلسطين عزيز، اسرائيل غاصب همچنان بتازد و مردم محروم و آواره مسلمان فلسين را هر روزه قتلعام كند. هرگز نميتوانيم ساكت بنشينيم در حاليكه آنها در خانههاي خود اجازه نفس كشيدن را ندارند. آري، آنها محكوم به مرگند زيرا مدافع ارزشهاي اسلامياند. آنها براي خدا ميجنگند و همانا پيروزي از آن مسلمين است.
... از پدر و مادر عزيزم كه عمرشان را صرف تربيت من نمودند عاجزانه طلب مغفرت ميكنم و اميدوارم در مراسم شهادتم موجبات شادي امام امت و امت شهيدپرور را فراهم نمايند. حداقل قبل از آغاز انقلاب تا به امروز در راه اهداف مقدس جمهوري اسلامي از هيچگونه كوشش فروگذار نبودهام. در آغاز انقلاب، در كردستان و از آغاز جنگ تحميلي با كفار بعثي متجاوز عراق، چهارده ماه تمام در خرمشهر و آبادان، تلاش نتيجهبخش در بيرون راندن عراقيها همراه فرزندان عزيز فدائيان اسلام داشتهام.
اي جوانان، اي پسران و دختران عزيزم، اي نور ديدگانم، ما در سنگر جبهه حق عليه باطل پشت دشمنان شكستيم و از براي آرامش شما چه شبها كه نخوابيديم. ما از شما دفاع كرديم. ما از ناموسمان دفاع كرديم، ما همچون ياران رسولالله(ص) بوديم كه به جنگ بدريون شتافتيم. ميدانيد كه چه برادراني را از دست دادهايد؟ ميدانم كه ميدانيد غنچههاي نشكفتهاي را به زير تانكهاي بعثيون فرستاديم تا شما در آرامش به سر بريد. تا هيچ ابرقدرتي نتواند نگاهي چپ به شما بكند. من و تمام سربازان جان بر كف امام به فداي يك تار موي شما، بدانيد كه تا ما در سنگ نبرد هستيم هيچ نامردي نميتواند از شما حتي يك قطره اشك بگيرد. ميدانيد كه تمام آنچه كه دارم تمام و كمال به عشق شما به فرياد درآمدهاند و هر چه بيرگي را از ديدگان شما به دور كشانيدهاند. دوستتان دارم، به شما عشق ميورزم، غنچههاي دلم را براي شما به گل تبديل ميكنم. يك لحظه اندوه شما تمام وجودم را ميشكند و اثري از من نميگذارد. براي شما، براي اسلام شما، براي جاوداني اسم شما، اين فرزندانم نميدانيد چه شبها كه نخوابيدم و تحمل كردم. دردهاي و زخمهاي درونم را، نميدانم با كدامين واژه، با كدام جمله، آن همه عشقي را كه به شما دارم ابراز نمايم. در هيچ واژهاي نميگنجد، در هيچ جملهاي نميتوان آنرا بيان كرد. من و تمام پرستوهاي دلم به عشق شما به پرواز درميآييم و در آسمان با تمام وجود شما را صدا ميزنيم. آري هر آنچه را دارم فداي جوانان عزيزم، عزيزانم، اي جوانان وارسته وطنم، من فقط به عشق شما و حفظ اسلام شما دردها و زخمهايم را تحمل ميكنم و طاقت ميآورم هر آنچه سختي است در اين عالم، دستان خسته پدرتان را با اطاعت از خداوند مهربان ياري بخشيد و مرهمي باشيد بر زخمهاي فرو رفته در پيكره جانم. رهبر عزيزتان را ياري نماييد، گوش به فرمان او باشيد و خدا را فراموش نكنيد، نماز اول وقت را رها كنيد. وقت رها شدن روحم از زندان تنم بزودي فرا ميرسد و شما را به خدا ميسپارم و به سوي تمام هستيم پرواز ميكنم...
وداع با همرزمان
ميخواهم با عزيزانم با همسنگران شجاع و دليرم با سربازان عزيز امام و با امت حزبا... وداع نمايم. حال به جايي رسيدهام كه اشكهايم اجازه نوشتن را به من نميدهند و قلمم را بر روي كاغذ ميلرزانند و اينك اين قلب من است كه به روي كاغذ مينگارد انالله و انا عليه راجعون ـ همانا ما از خدا هستيم و به سوي خدا خواهيم رفت ـ اما اي عزيزانم چگونه رفتن مهم است ما را به سويش بكشانند يا خود بسويش بشتابيم اما من ميگويم بهترين رفتن آن است كه خدا خود ما را بخواند و بخواهد انتخابمان كند حال چگونه ميشود كه خدا خود ما را بخواند اي عزيزانم بايد بگويم آنگاه او ما را ميخواند كه ما نيز او را از درون دل و جانمان بخوانيم و بخواهيم و صدايش بزنيم آنگاه خدا خود جام زرين شهادت را به دستانمان ميدهد و ميگويد بهترين پاداشي براي مؤمن جهادكننده چيزي جز شهادت نيست پس بنوشيد كه گوارايتان باد ـ خدا را فراموش نكنيد كه او آرامبخش دلهاست و ياري دهنده قلبهاست او را عبد باشيد و بندگي او را به خانه آوريد كه از ما جز اين انتظار نميرود.
توصیه هایی به همرزمان
اي برادران يادتان باشد كه اين همه عزت و پيروزي را از بركت قرآن و اهل بيت رسولالله و امام است بدست آوردهايم نكند بعد از جنگ از ياد ببريد روزهاي خوب پيروزي را كه با حفظ ارزشهاي اسلامي است كه ميتوان كشوري امام زماني داشت با قدرت و توكل به خداي سبحان پيش برويد كه دست بقيها... با امت حزبا... است از قدرتهاي غرب و شرق نهراسيد زيرا كه ياري خدا با متقين است بدانيد كه با مقاومت و پيروزي شماست كه كشورهاي ديگر اسلامي و حتي غيراسلامي جرأت حركت پيدا ميكند و بر عليه ظلم و بيداد قيام ميكنند و ميايستند.
چگونه ميتوان خاموش ماند در حاليكه خاك ميهن اسلاميمان جولانگاه تانكها و نفربرهاي بعثيون متجاوز است ما از آن دست افراد نخواهيم بود نياستيم كه تا بوي جهاد و شهادت در راه خدا و كشته شدن و جان دادن آيد خود را همچون موشي در سوراخ مخفي نموده و در آن وقت كه مومنان و متقيان واقعهاي و جهادكنندگان جان بر كف به پيروزي ميرسند خود را ظاهر و نمايان سازيم ـ چگونه ميتوان از ياد شهدا غافل ماند آنان كه از براي بيرون راندن دشمن از خاك اسلاميمان از پيشگامان بودند چگونه ميتوان جنايات دشمن را ناديده گرفت و در نابودياش ساكت و بيتلاشي ماند چگونه ميتوان راه سالار شهيدان حسينبن علي(ع) را دنبال نكرد و آنگاه ادعاي مسلماني داشت ـ چگونه ميتوان امروز كه سپاهيان اسلام و بسيجيان قهرمان و ارتشي دلير در حال جهاد در راه حق هر روز جان خود را نثار ميكنند ما نيز در خود انقلابي ديگر آغاز نكنيم و از زير بار خفت و خواري فرهنگ ابدي خود را نجات ندهيم.
وداع با پیر عاشقان
ميخواهم با امامم آن رهبر عاليقدر انقلاب اسلامي و آن رهبر كبير مستضعفان جهان وداع كنم و هم از محضر مقدس و مبارك و شريفشان پوزش بطلبم متاسفانه نشد با فتح و پيروزي كامل خدمتشان مشرف شويم و از نزديك صورت بيمثال ايشان را ببينيم و دست مبارك ايشان را ببوسيم و به آرزويمان برسيم بايد بگويم بارها و بارها قصد داشتم خدمت اياشن برسم و از جبهه و اوضاع نبرد و از حال و روز رزمندگان جان بر كف اسلام برايشان بگويم و درد و دلي با ايشان داشته باشم و لازم به ذك راست هر چند دوستان بارها لطف داشتند و به من عرض ميكردند كه اگر ميخواهي به ديدار امام بروي بسما... هماهنگ ميكنيم چرا به ديدار حضرت امام نميروي ما هماهنگ ميكنيم تا حتماً به ديدار امام بروي و من در جواب عرض ميكردم اصرار نكنيد زيرا من از آغاز جنگ با خود و بچههاي فداييان اسلام عهد و پيماني بستيم و قراري گذاشتيم تا وقتي كه يك سرباز بعثي عراقي در خاك ميهن اسلاميمان جولان ميدهد و تا وقتي آنها را از خاكمان بيرون نكرديم و به پيروزي كامل دست نيافتيم هيچ كداممان به ديدار رهبرمان حضرت امام نرويم.
با وجود استخوان در گلو فرياد نمی كشم
خداوندا معبودا پروردگارا دلم گرفته است احساس بدي دارم تو خوب از احوال بندگانت آگاهي من هميشه از بدي، خودخواهي، خودبيني، مكر، حيله، فريب، تكبر يا بدخواهي بيزار بوده و هستم.
تو ميداني كه چقدر در اين سالها در راهت سختي كشيدهام و چقدر حرفها و حديثها و نامرديها و جفاكاريها ديدهام آري تو اي تواناي بينا شاهدي كه حسادتها و خودبينيها و كجفهميها و منيتهاي بعضي از افراد چگونه ميخواست مرا به عقب براند و از انقلاب و امام امت و امت حزبالله دورم سازد اما من كه خود را مومن به اسلام مومن به رسولت مومن به علي مومن به امام ميدانم ـ از پدرم و مولايم علي ياد گرفتهام با وجود استخوان در گلو فرياد نكشم و با وجود خوار در چشم اشك نريزم نكند كه دشمنان از آن خرسند و بهرهاي ببرند از او ياد گرفتهام كه با وجود برتري در خانه بنشينم و حرف و حديثهاي فراوان از دوست و دشمن بشنوم و آنگاه فقط معبودم آن يگانه بيهمتاست كه در سياهي شبها در آن ظلمات بيپايان هنگام درد و دل و راز و نياز به دلم نور ميتاباند و غم و غصه را از دلم ميزدايد و به اين بنده حقير عنايت ميكند و صبر را به من عطا ميفرمايد پروردگارا از تو ممنون و سپاسگزارم.
نظر شما