دفتر خاطرات - پرواز در سكوت
سهشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۵۶
نوید شاهد: زمستان بود و هواي پايگاه همدان به شدت سرد . لكه هاي پراكنده ابر در آسمان ديده مي شد . من در جلو گردان پروازي قدم مي زدم و در افكار خود غوطه ور بودم . با آمدن جناب سرهنگ ياسيني كه در آن زمان معاونت عمليات پايگاه را به عهده داشت به خود آمدم .
سرهنگ خلبان محمد حسن زندكريمي
زمستان بود و هواي پايگاه همدان به شدت سرد . لكه هاي پراكنده ابر در آسمان ديده مي شد . من در جلو گردان پروازي قدم مي زدم و در افكار خود غوطه ور بودم . با آمدن جناب سرهنگ ياسيني كه در آن زمان معاونت عمليات پايگاه را به عهده داشت به خود آمدم . سلامي كردم و او پس از احوالپرسي گفت :
- آقاي كريمي آمادگي يك مأموريت داريد ؟
- بله آماده ام .
- البته من خودم هم مي آيم .
- هدف كجاست ؟
- كركوك .
ما آن روز پس از انجام توجيه و كارهاي مقدماتي پروازي در ساعت مقرر به سوي هواپيمايمان حركت كرديم . پس از بررسي هاي مقدماتي هواپيماها در يك دستۀ 3 فروندي از پايگاه برخاسته و در موقعيت مناسب پروازي قرار گرفتيم . در اين مأموريت جناب سرهنگ ياسيني رهبري دستۀ پروازي را بر عهده داشت ، و قبل از پرواز يادآور شد :
- بچه ها مأموريت بايد در سكوت كامل راديويي انجام شود . هيچ كس حق مكالمه ندارد . ما هم اطاعت كرده و در كنار هم به پروازمان ادامه داديم . وقتي كه نزديك مرز رسيديم ارتفاعمان را كم كرديم . جناب ياسيني آنقدر در ارتفاع پايين پرواز مي كرد كه به نظر مي رسيد . هواپيما روي زمين حركت مي كند . با سكوت كامل از مرز گذشتيم و نزديك هدف رسيده بوديم كه آتشبارهاي دشمن به رويمان آتش گشودند . در اين لحظه هواپيماي شماره 3 مورد هدف موشك زمين به هواي دشمن قرار گرفت و خلبانهاي آن با چتر بيرون پريدند . يك لحظه ناراحت شدم و كنترل خودم را از دست دادم خواستم بروم روي موج راديوي هواپيماي شمارۀ 1 ( جناب سرهنگ ياسيني ) و بگويم برگرديم ، ديدم كه هواپيماي شمارۀ 1 همانطور به سوي هدف در حال پرواز است. چيزي نگفتم و پشت سر او به پرواز ادامه دادم . براي منحرف كردن موشكهاي دشمن مرتب مانور كرده و با سرعت 500 نات به سوي هدف پرواز مي كرديم . نزديك هدف كه رسيديم با انتخاب سمت و زاويۀ مناسب ارتفاع گرفته و روي هدف شيرجه زديم و بمبهايمان را رها كرديم . پس از بمباران ، مسير بازگشت را پيش گرفتم . در اين لحظه روي موج راديوي هواپيماي شماره يك رفتم و گفتم : جناب ياسيني چرا موقعي كه شماره 3 را زدند از ادامه پرواز منصرف نشديد ؟ جواب داد : اگر بر مي گشتيم تأثيري نداشت ، فقط مأموريت انجام نمي شد . با روحيه سلحشوري كه در وجود او موج مي زد هيچگاه تحت تأثير شرايط بحراني قرار نمي گرفت و تنها به انجام موفقيت آميز مأموريت مي انديشيد . لذا تا خطري جدي هواپيمايش را تهديد نمي كرد هيچگاه از ادامۀ مأموريت منصرف نمي شد .
منبع: كتاب انتخابي ديگر
تحقيق و تأليف : گروه پژوهش و نگارش انتشارات عقيدتي سياسي نيروي هوايي ارتش
زمستان بود و هواي پايگاه همدان به شدت سرد . لكه هاي پراكنده ابر در آسمان ديده مي شد . من در جلو گردان پروازي قدم مي زدم و در افكار خود غوطه ور بودم . با آمدن جناب سرهنگ ياسيني كه در آن زمان معاونت عمليات پايگاه را به عهده داشت به خود آمدم . سلامي كردم و او پس از احوالپرسي گفت :
- آقاي كريمي آمادگي يك مأموريت داريد ؟
- بله آماده ام .
- البته من خودم هم مي آيم .
- هدف كجاست ؟
- كركوك .
ما آن روز پس از انجام توجيه و كارهاي مقدماتي پروازي در ساعت مقرر به سوي هواپيمايمان حركت كرديم . پس از بررسي هاي مقدماتي هواپيماها در يك دستۀ 3 فروندي از پايگاه برخاسته و در موقعيت مناسب پروازي قرار گرفتيم . در اين مأموريت جناب سرهنگ ياسيني رهبري دستۀ پروازي را بر عهده داشت ، و قبل از پرواز يادآور شد :
- بچه ها مأموريت بايد در سكوت كامل راديويي انجام شود . هيچ كس حق مكالمه ندارد . ما هم اطاعت كرده و در كنار هم به پروازمان ادامه داديم . وقتي كه نزديك مرز رسيديم ارتفاعمان را كم كرديم . جناب ياسيني آنقدر در ارتفاع پايين پرواز مي كرد كه به نظر مي رسيد . هواپيما روي زمين حركت مي كند . با سكوت كامل از مرز گذشتيم و نزديك هدف رسيده بوديم كه آتشبارهاي دشمن به رويمان آتش گشودند . در اين لحظه هواپيماي شماره 3 مورد هدف موشك زمين به هواي دشمن قرار گرفت و خلبانهاي آن با چتر بيرون پريدند . يك لحظه ناراحت شدم و كنترل خودم را از دست دادم خواستم بروم روي موج راديوي هواپيماي شمارۀ 1 ( جناب سرهنگ ياسيني ) و بگويم برگرديم ، ديدم كه هواپيماي شمارۀ 1 همانطور به سوي هدف در حال پرواز است. چيزي نگفتم و پشت سر او به پرواز ادامه دادم . براي منحرف كردن موشكهاي دشمن مرتب مانور كرده و با سرعت 500 نات به سوي هدف پرواز مي كرديم . نزديك هدف كه رسيديم با انتخاب سمت و زاويۀ مناسب ارتفاع گرفته و روي هدف شيرجه زديم و بمبهايمان را رها كرديم . پس از بمباران ، مسير بازگشت را پيش گرفتم . در اين لحظه روي موج راديوي هواپيماي شماره يك رفتم و گفتم : جناب ياسيني چرا موقعي كه شماره 3 را زدند از ادامه پرواز منصرف نشديد ؟ جواب داد : اگر بر مي گشتيم تأثيري نداشت ، فقط مأموريت انجام نمي شد . با روحيه سلحشوري كه در وجود او موج مي زد هيچگاه تحت تأثير شرايط بحراني قرار نمي گرفت و تنها به انجام موفقيت آميز مأموريت مي انديشيد . لذا تا خطري جدي هواپيمايش را تهديد نمي كرد هيچگاه از ادامۀ مأموريت منصرف نمي شد .
منبع: كتاب انتخابي ديگر
تحقيق و تأليف : گروه پژوهش و نگارش انتشارات عقيدتي سياسي نيروي هوايي ارتش
نظر شما