هنرمند شهيدي كه «سكوت حلبچه» را شكست+ عكس
جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: سال 67 به حلبچه رفت. مي دانست حضورش در ميدان شهر باعث شيميايي شدنش مي شود، رفت و با شجاعت عكس گرفت. سعيد؛ صداي سكوت حلبچه و مردم مظلومش را شكست.
محمود عبدي،، درباره فعاليت هاي جان بزرگي در جبهه مي گويد: «سال 64 در قسمت تداركات واحد تبليغات لشگر27 فعاليت مي كردم كه با سعيد آشنا شدم. او به نقاشي، طراحي و كاريكاتور علاقه خاصي داشت و به مروز زمان به رشته عكاسي روي آورد. «احسان رجبي» يكي از دوستان صميمي اش بود كه عكاسي را از سعيد آموخت. شهيد جان بزرگي بيشتر اوقات در جبهه به كار عكاسي مشغول بود و از لحظه هاي ناب و حساس جنگ تصويربرداري مي كرد.»
به حضور شهيد جان بزرگي در حلبچه هم اشاره مي كند:سال 67 به حلبچه رفت تا از بمباران شيميايي عراق و كشته شدن مردم مظلوم اين شهر، عكس بگيرد. او با اينكه مي دانست حضورش در آنجا باعث شيميايي شدنش مي شود، به آنجا رفت و با شجاعت به كار عكاسي پرداخت. سعيد با عكس هايش، جنايت صدام را در تاريخ ثبت كرد.
همرزم شهيد ادامه مي دهد: سعيد وقتي از حلبچه به پادگان دوكوهه برگشت، شرايط جسماني خوبي نداشت. مدام سرفه مي كرد و سينه اش مي سوخت. به همين دليل، براي درمان به بيمارستاني در تهران رفت. همانجا فهميد كه شيميايي شده است.
عبدي از حضور شهيد جان بزرگي در لشگر 10 سيدالشهدا(ع) هم برايمان مي گويد:
سعيد مدت كوتاهي به لشگر 10 سيدالشهدا (ع) رفت و در آنجا هم مشغول عكاسي بود. فرمانده اين لشگر «سردار فضلي» بود كه از نزديك با روحيات شهيد جان بزرگي آشنا شد و پي به مهارت هايش در عرصه هنر عكاسي برد.
وي با اشاره به فعاليت هاي سعيد بعد از پايان جنگ مي گويد: بعد از پايان جنگ در قسمت تبليغات لشگر27 به فعاليتش ادامه داد. براي مدتي هم به از سوي سازمان حج به مكه براي عكاسي مي رفت. او درسش را ادامه داد و توانست در رشته هنر، مدرك كارشناسي و كارشناسي ارشدش را از دانشگاه هنر بگيرد. او رشته هنر را با جان و دل دوست داشت.
همرزم شهيد درباره ديدارش با شهيد جان بزرگي در هيئت هاي ماهانه رزمندگان لشگر27 اظهار مي دارد: با اينكه جنگ تمام شده بود، اما رزمندگان لشگر27 با برگزاري هيئت هاي ماهانه همچنان با هم ارتباط داشتند. در اين هيئت ها بود كه سعيد را مي ديدم. گاهي به خانه خانواده شهدا مي رفتيم و از نزديك با آنها ديدار مي كرديم. سعيد به خانواده شهدا علاقه زيادي داشت و مي گفت ما نسبت به آنها مديونيم.
محمود عبدي در پايان مي گويد: زماني كه به دليل مجروحيت شيميايي در بيمارستان بود نتوانستم به ملاقاتش بروم. خبر عروجش را از يكي از دوستانم شنيدم. باور كردنش برايم سخت بود اما حقيقت داشت. سعيد ديگر در ميانمان نبود. مدام حسرت مي خوردم كه چرا به ملاقاتش نرفتم و در آخرين روزهاي حياتش، با او ديدار نكردم.
سعيد در طول حضورش در جبهه، عكس هاي هنري زيبايي برايمان به يادگار گذاشته است كه حالا ارزششان بيشتر شده است. اميدوارم ياد اين چنين هنرمنداني هميشه زنده بماند تا الگويي براي نسل هاي امروزي باشد.
انتهاي پيام/م
نظر شما