دفترخاطرات ـ روز عيد غدير نداي امام حسين (ع) را لبيك گفت
سهشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۳۱
نوید شاهد: يكي از مناطقي كه در جنگ تحميلي مي توانست فشار زيادي را بر گرده ي رژيم بعثي وارد كند، منطقه كردستان عراق بود. سال 63 كه جنگ وارد مرحله جديدي شده بود و فشارهاي همه جانبه براي سقوط رژيم عراق لازم بود. بر طبق يك تصميم بنا بود كه جهت ازدياد فشار، مبارزين عراقي در كردستان را در مدت نبرد نظامي همسو در سايه جبهه ها فعال نمايند. يكي از محورهاي فعاليت منطقه جوانرود بود بعد از بحث و جدالهاي فراوان كسي كه مي توانست اين كار را انجام دهد رسول بود.
يكي از مناطقي كه در جنگ تحميلي مي توانست فشار زيادي را بر گرده ي رژيم بعثي وارد كند، منطقه كردستان عراق بود. سال 63 كه جنگ وارد مرحله جديدي شده بود و فشارهاي همه جانبه براي سقوط رژيم عراق لازم بود. بر طبق يك تصميم بنا بود كه جهت ازدياد فشار، مبارزين عراقي در كردستان را در مدت نبرد نظامي همسو در سايه جبهه ها فعال نمايند. يكي از محورهاي فعاليت منطقه جوانرود بود بعد از بحث و جدالهاي فراوان كسي كه مي توانست اين كار را انجام دهد رسول بود.
اگرچه مسئوليت ايشان در آن زمان بسيار حساس بود، اما روح نا آرام او و عشق به محرومان و توانايي فكري و ذهني رسول او را براي فعاليت و سازماندهي مردم، انساني با تجربه و با توان ساخته بود. لذا به رسول مأموريت سازماندهي بر محور جوانرود واگذار مي شود. ديري نپائيد كه با تماسهاي بسياري كه با اهداف و داخل عراق گرفت توانست يك گروه را سازماندهي و وارد جنگ نمايد كه هر منطقه را به يك جبهه نظامي بر عليه رژيم بعث مبدل ساخت اما ديري نپائيد كه مجدداً به دلايل متعدد تصميم گرفته شد كه شمالي ترين منطقه كردستان عراق يعني استان موصل نيز فعال شود و در آن سرزمين تنها كسي كه مي توانست چنين كاري را انجام دهد، رسول بود. منطقه شمال كردستان داراي ويژگي هاي پيچيده بود:
اولاً يكي از عمده ترين راههاي تداركاتي رژيم بعث عراق بود و از طرفي يكي از مبادي صادرات نفت عراق بود. از طرفي عشاير معتقد و مبارز بر عليه رژيم حضور داشتند. در كنار آنها احزاب الماسر و ملي سالها منطقه را به حوزه نفوذ خود مبدل ساخته و مردم را از تماس با نظام اسلامي بازداشته بودند. جهت فعال نمودن اين منطقه شخصيتي نياز بود كه با درايت و زيركي فراوان و بدون ايجاد تنشهاي سياسي بتواند هم احزاب را فعال نمايد، هم مردم را وارد عمليات برعليه رژيم نمايد، لذا رسول تنها شخصيتي بود كه مناسب بود ايشان با جمع ياران و در كنار يكي از احزاب فوق وارد كار شدند هنوز چندي از فعاليت ايشان نگذشته بود كه از ناحيه پشت به شدت زخمي شد بطوري كه بمدت يكماه اصلاً نمي توانست حركت كند. زخم ايشان بشدت كاري و منطقه از امكانات پزشكي محروم و فاصله تا ايران بسيار زياد بود، لذا ايشان را بدون وجود امكانات جراحي، بدون بيهوشي جراحي مي كنند (توسط يكي از پزشكان محلي) و ايشان حتي از ارسال خبر مجروحيت خود به ايران خودداري مي كند و پس از بهبودي نسبي برادران را راهي منطقه مي كند.
يادم مي آيد كه در آن زمان در يكي از پايگاههاي بين راه ايشان را ملاقات كردم و ديدم كه عصا زنان مي آيد. به شوخي به او گفتم: كه با دو پا رفتي و سه پا برگشتي؟ و او لبخندي زد وگفت: اوضاع چنين شد و پس از پرسش فراوان ايشان گفت كه مجروح شده. گفتم: چرا خبر نكردي؟ گفت: وقتي كه از كسي جز خدا كاري برنمي آمد. خبر دادن فقط باعث افزايش مشكلات روحي مي شد لذا توصيه نمود تا رسيدن او به ايران مطلب را به قرارگاه اعلام نكنم. به هر حال ايشان كار اول را با موفقيت به پايان رساند و برگشت.
پس ازاندكي استراحت در ايران مجدداً همزمان با دفاع متحرك رژيم بعث ايشان مسئوليت يافت تا در منطقه يارزان و مرگه سور ضمن اينكه با حزب الله وارد عمل مي شود بتواند سايرين را هم فعال نمايد. موقعيت ايشان به شدت حساس بود زيرا احتمال حمله دشمن مي رفت. آذوقه به شدت كم بود و ساير مشكلات كه كم و بيش درمنطقه بود. اين بار نيز رسول با درايت و پختگي كه از قبل داشت ضمن انجام عمليات فراوان بر عليه دشمن اقدام به شناسائي حركات دشمن نمود و موفق شد كه زمان حمله دشمن به منطقه عملياتي والفجر 2 راكشف نمايد و حتي ساعت حمله را بدست آورده بود.
ايشان اين اطلاعات را سريعاً به رده بالاتر منتقل نمود، اين امر باعث شد كه دشمن در حمله به منطقه حاج عمران تلفات سنگيني را متحمل و مجبور به عقب نشيني شود. سيد به يكي از فرماندهان خود گفت اگر نبود خبري كه حاج رسول فرستاده بود، حتماً دشمن موفق مي شد كه منطقه را تصرف نمايد. اين بار نيز پس ازمدتي ايشان براي استراحت و همچنين بخاطر درگذشت دايي اش كه در ايام عدم حضورش اتفاق افتاده بود به ايران برگشتند. پس ازمدتي استراحت با اوضاعي كه در جنگ پيش آمده بود يكي از مأموريت هاي بسيار حساس را به ايشان سپردند. حضور در منطقه شمالي كردستان در استانهاي كركوك و موصل و نظامي با احزاب ملي و سازماندهي مردم. زمان حركت ايشان به شدت سرد و درايام زمستان بود، برف سنگيني مسير را پوشانده بود و تردد بسيار خطرناك بود. كوچكترين سهل انگاري باعث مي شد كه ضمن تأخير در حركت، باعث يخ زدگي و دادن تلفات بر اثر شدت سرما كه در بعضي جاها تا 40 درجه زير صفر مي رسيد باشد. اما با اتكا به خدا و استقامت فراوان و تحمل زحمات زياد پس از 20 روز راهپيمايي به محل مأموريت رسيدند. به محض رسيدن شروع به سازماندهي نمودند و پس از اندك زماني منتقل شدند.
عمليات ظفر پنج را در عمق خاك دشمن در جبهه اي به طول بيش از 50 كيلومتر سازماندهي و اجرا نمايند و شهر ديرلوكا را به تصرف خود در آورده و تلفات زيادي از دشمن گرفته و حدود 800 نفر را به اسارت درآوردند. دراين منطقه هم پس از وارد آوردن تلفات زيادي به دشمن به وطن باز گشتند و پس از مدتي مصادف شد باعمليات مرصاد. رسول با شناختي كه از منطقه داشت با جمعي از ياران اقدام به عمليات پر رنگي در پشت منافقين نمود كه تلفاتي از دشمن گرفت و با موفقيت پايان يافت.
با پايان جنگ و آتش بس ايشان با علاقه فراوان وارد دانشگاه شد و در دو رشته تاريخ در دانشگاه تبريز و رشته علوم نظامي در دانشگاه امام حسين (ع) قبول شد، اما به دلايل مختلف دردانشگاه امام حسين(ع) مشغول تحصيل شد. دو سال از تحصيلاتش گذشته بود كه با شروع انتفاضه مجدداً توسط مسئولين فرا خواني شد و به همراه جمع ياران وارد خاك دشمن شد، در منطقه كنري با منافقين درگير و با همكاري ديگران موفق شد شهر را از خطر سقوط نجات دهد و پس از مدتي مجدداً به كلاس درس برگشت. هنوز به پايان درس نرسيده كه به نداي مظلوميت مردم بوسني پاسخ مثبت داد و جهت كمك به آنجا شتافت و انگار تقدير چنين بود كه اين كبوتر خوش بال در اين سرزمين به جوار ياران دوران دفاع مقدس بشتابد و در روز عيد غدير خم نداي امام حسين (ع) را لبيك و به فيض شهادت نايل آمد وبه لقاي يار شتافت.
حريم عشق را درگه بسي بالاتر ازعقل است كسي آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد
( حافظ)
راوي: خانواده شهيد
اگرچه مسئوليت ايشان در آن زمان بسيار حساس بود، اما روح نا آرام او و عشق به محرومان و توانايي فكري و ذهني رسول او را براي فعاليت و سازماندهي مردم، انساني با تجربه و با توان ساخته بود. لذا به رسول مأموريت سازماندهي بر محور جوانرود واگذار مي شود. ديري نپائيد كه با تماسهاي بسياري كه با اهداف و داخل عراق گرفت توانست يك گروه را سازماندهي و وارد جنگ نمايد كه هر منطقه را به يك جبهه نظامي بر عليه رژيم بعث مبدل ساخت اما ديري نپائيد كه مجدداً به دلايل متعدد تصميم گرفته شد كه شمالي ترين منطقه كردستان عراق يعني استان موصل نيز فعال شود و در آن سرزمين تنها كسي كه مي توانست چنين كاري را انجام دهد، رسول بود. منطقه شمال كردستان داراي ويژگي هاي پيچيده بود:
اولاً يكي از عمده ترين راههاي تداركاتي رژيم بعث عراق بود و از طرفي يكي از مبادي صادرات نفت عراق بود. از طرفي عشاير معتقد و مبارز بر عليه رژيم حضور داشتند. در كنار آنها احزاب الماسر و ملي سالها منطقه را به حوزه نفوذ خود مبدل ساخته و مردم را از تماس با نظام اسلامي بازداشته بودند. جهت فعال نمودن اين منطقه شخصيتي نياز بود كه با درايت و زيركي فراوان و بدون ايجاد تنشهاي سياسي بتواند هم احزاب را فعال نمايد، هم مردم را وارد عمليات برعليه رژيم نمايد، لذا رسول تنها شخصيتي بود كه مناسب بود ايشان با جمع ياران و در كنار يكي از احزاب فوق وارد كار شدند هنوز چندي از فعاليت ايشان نگذشته بود كه از ناحيه پشت به شدت زخمي شد بطوري كه بمدت يكماه اصلاً نمي توانست حركت كند. زخم ايشان بشدت كاري و منطقه از امكانات پزشكي محروم و فاصله تا ايران بسيار زياد بود، لذا ايشان را بدون وجود امكانات جراحي، بدون بيهوشي جراحي مي كنند (توسط يكي از پزشكان محلي) و ايشان حتي از ارسال خبر مجروحيت خود به ايران خودداري مي كند و پس از بهبودي نسبي برادران را راهي منطقه مي كند.
يادم مي آيد كه در آن زمان در يكي از پايگاههاي بين راه ايشان را ملاقات كردم و ديدم كه عصا زنان مي آيد. به شوخي به او گفتم: كه با دو پا رفتي و سه پا برگشتي؟ و او لبخندي زد وگفت: اوضاع چنين شد و پس از پرسش فراوان ايشان گفت كه مجروح شده. گفتم: چرا خبر نكردي؟ گفت: وقتي كه از كسي جز خدا كاري برنمي آمد. خبر دادن فقط باعث افزايش مشكلات روحي مي شد لذا توصيه نمود تا رسيدن او به ايران مطلب را به قرارگاه اعلام نكنم. به هر حال ايشان كار اول را با موفقيت به پايان رساند و برگشت.
پس ازاندكي استراحت در ايران مجدداً همزمان با دفاع متحرك رژيم بعث ايشان مسئوليت يافت تا در منطقه يارزان و مرگه سور ضمن اينكه با حزب الله وارد عمل مي شود بتواند سايرين را هم فعال نمايد. موقعيت ايشان به شدت حساس بود زيرا احتمال حمله دشمن مي رفت. آذوقه به شدت كم بود و ساير مشكلات كه كم و بيش درمنطقه بود. اين بار نيز رسول با درايت و پختگي كه از قبل داشت ضمن انجام عمليات فراوان بر عليه دشمن اقدام به شناسائي حركات دشمن نمود و موفق شد كه زمان حمله دشمن به منطقه عملياتي والفجر 2 راكشف نمايد و حتي ساعت حمله را بدست آورده بود.
ايشان اين اطلاعات را سريعاً به رده بالاتر منتقل نمود، اين امر باعث شد كه دشمن در حمله به منطقه حاج عمران تلفات سنگيني را متحمل و مجبور به عقب نشيني شود. سيد به يكي از فرماندهان خود گفت اگر نبود خبري كه حاج رسول فرستاده بود، حتماً دشمن موفق مي شد كه منطقه را تصرف نمايد. اين بار نيز پس ازمدتي ايشان براي استراحت و همچنين بخاطر درگذشت دايي اش كه در ايام عدم حضورش اتفاق افتاده بود به ايران برگشتند. پس ازمدتي استراحت با اوضاعي كه در جنگ پيش آمده بود يكي از مأموريت هاي بسيار حساس را به ايشان سپردند. حضور در منطقه شمالي كردستان در استانهاي كركوك و موصل و نظامي با احزاب ملي و سازماندهي مردم. زمان حركت ايشان به شدت سرد و درايام زمستان بود، برف سنگيني مسير را پوشانده بود و تردد بسيار خطرناك بود. كوچكترين سهل انگاري باعث مي شد كه ضمن تأخير در حركت، باعث يخ زدگي و دادن تلفات بر اثر شدت سرما كه در بعضي جاها تا 40 درجه زير صفر مي رسيد باشد. اما با اتكا به خدا و استقامت فراوان و تحمل زحمات زياد پس از 20 روز راهپيمايي به محل مأموريت رسيدند. به محض رسيدن شروع به سازماندهي نمودند و پس از اندك زماني منتقل شدند.
عمليات ظفر پنج را در عمق خاك دشمن در جبهه اي به طول بيش از 50 كيلومتر سازماندهي و اجرا نمايند و شهر ديرلوكا را به تصرف خود در آورده و تلفات زيادي از دشمن گرفته و حدود 800 نفر را به اسارت درآوردند. دراين منطقه هم پس از وارد آوردن تلفات زيادي به دشمن به وطن باز گشتند و پس از مدتي مصادف شد باعمليات مرصاد. رسول با شناختي كه از منطقه داشت با جمعي از ياران اقدام به عمليات پر رنگي در پشت منافقين نمود كه تلفاتي از دشمن گرفت و با موفقيت پايان يافت.
با پايان جنگ و آتش بس ايشان با علاقه فراوان وارد دانشگاه شد و در دو رشته تاريخ در دانشگاه تبريز و رشته علوم نظامي در دانشگاه امام حسين (ع) قبول شد، اما به دلايل مختلف دردانشگاه امام حسين(ع) مشغول تحصيل شد. دو سال از تحصيلاتش گذشته بود كه با شروع انتفاضه مجدداً توسط مسئولين فرا خواني شد و به همراه جمع ياران وارد خاك دشمن شد، در منطقه كنري با منافقين درگير و با همكاري ديگران موفق شد شهر را از خطر سقوط نجات دهد و پس از مدتي مجدداً به كلاس درس برگشت. هنوز به پايان درس نرسيده كه به نداي مظلوميت مردم بوسني پاسخ مثبت داد و جهت كمك به آنجا شتافت و انگار تقدير چنين بود كه اين كبوتر خوش بال در اين سرزمين به جوار ياران دوران دفاع مقدس بشتابد و در روز عيد غدير خم نداي امام حسين (ع) را لبيك و به فيض شهادت نايل آمد وبه لقاي يار شتافت.
حريم عشق را درگه بسي بالاتر ازعقل است كسي آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد
( حافظ)
راوي: خانواده شهيد
نظر شما